روزنامههای صبح امروز بر متن و حواشی روز قدس، پیامهای راهپیمایی این روز و همچنین حملات لفظی که در جریان حضور برخی مسئولان از جمله رئیس جمهور و معاون اول رئیس جمهور در این راهپیمایی رخ داد، پرداختهاند؛ اما این تنها خبر مهم روزنامههای صبح شنبه نیست.
به گزارش «تابناک»؛
راهپیمایی روز قدس و همچنین نمایش توان موشکی ایران در این راهمپیمایی پرشکوه، یکی از محورهای اصلی مورد توجه روزنامه صبح شنبه سوم تیرماه بود. روزنامه وطن امروز، عکس تمام صفحه نخست خود را به یکی از موشکهای ایران اختصاص داد و تیتر یک را «سپاه قدس» درج کرده است؛ تیتری که بر نقش سپاه بر حفظ امنیت ایران و در عین حال دفاع از آرمان آزادسازی قدس شریف قبله اول مسلمین و دفاع از ملت مظلوم فلسطین تأکید دارد. روزنامه جوان نیز در گزارشی از روز قدس با تیتر «مرگ اسرائیل با حکم جلودار»، چنین آورده است: «راهپیمایی روز قدس امسال تهران نتوانست بی تأثیر از پرتاب موشکهای ایرانی به سوی مقر داعش باشد و اوج این حس خوب غرور ملی در چهارراه ولیعصر به استقبال مردم رفت. جایی که دو موشک از موشکهای میانبرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به نمایش درآمدند؛ مردم مستقیم و بی واسطه ذرهای از خدمت پاسدارانشان را به ملت میدیدند.
بسیاری از مردم با سه فروند موشک بالستیک سپاه (از انواع ذوالفقار و قدر) عکسهای یادگاری گرفتند و نیز توانستند شعارهایشان را روی آنها بنویسند. این صحنههای «با هم علیه استکبار جهانی» را دنیا میبیند و آنها هم میدانند از این حضور مردمی بیشتر از آن موشکها باید بترسند. مردم با دیدن سرلشکر جعفری، فرمانده کل سپاه از او بهخاطر زدن مقر داعش با موشکهای بالستیک تشکر میکردند.»
همچنین حمیدرضا آصفی، سخنگوی اسبق وزارت امورخارجه در سرمقاله روزنامه جام جم نوشته است: «...موضوع فلسطین ریشه در انقلاب اسلامی و حتی پیش از آن و در آغاز نهضت اسلامی دارد و سخنرانیهای پرشور و کوبنده امام در مخالفت و افشای ماهیت رژیم صهیونیستی طی سالهای 41 و 42 همچنان در خاطرهها زنده است. یکی از دلایل مهم توجه و اقبال جهان اسلام به جمهوری اسلامی ایران حمایت از مردم مظلوم فلسطین است و امت اسلامی که سالها با تحقیر حکمرانان خود خشم فروخوردهای داشتند اکنون فرصت آن را یافتهاند که آرمانهای خود و حمایت از مردم مظلوم فلسطین را با صدای بلند فریاد کنند.
پس از برملا شدن توطئههای آل سعود و همکاری آنان با رژیم صهیونیستی از یکسو و حمایت گسترده آنان از تروریسم با حمایت و چراغ سبز دولت ایالات متحده آمریکا، میتوان حضور میلیونی مردم کشورمان را آن روی سکه به هلاکت رساندن تروریستها در دیرالزور توسط موشک های ایران و در تکمیل آن دانست.
مردم ایران اسلامی نشان دادند آنجا که لازم باشد از طریق راهپیمایی وحرکتهای مسالمتآمیز، امنیت و منافع خود را صیانت و حفظ میکنند و هر جا که لازم باشد و منافع مردم و کشور از سوی دشمنان تهدید شود با روشهای قهری و کوبنده بر دشمنان سیلی زده و با آنها برخورد میکنند؛ همچنان که در حملات موشکی به دیرالزور شاهد آن بودیم.»
پس از حضور حسن روحانی در راهپیمایی روز قدس و برخی حملات لفظی و شعارهایی که علیه رئیس جمهور در جریان این راهپیمایی داده شد، برخی روزنامهها و به ویژه روزنامههای حامی دولت بر این حملات تمرکز کردند. در همین زمینه، اعتماد تیتر یک خود را «اتفاق تلخ و زشت» قرار داده و زیر این تیتر در گزارشی آورده است: «روزی که باید روز اتحاد ملت ایران علیه رژیم اشغالگر قدس و موج حمایت از حقوق ملت فلسطین باشد، برای عده کمی دستاویز حمله به منتخب ملت در ٢٩ اردیبهشت شد و به جای شعار «مرگ بر اسراییل» شعار علیه حسن روحانی سر دادند.
دیروز در راهپیمایی روز قدس در حالی که مردم برای حمایت از حقوق اساسی مردم فلسطین به خیابان آمده بودند، عدهای با سر دادن شعار علیه حسن روحانی و چهرههای دولتی و حامیان او فضای روز قدس را به سوی دیگری منحرف کردند. اقدامی که واکنش رسمی وزیر کشور را به همراه داشت و دستور پیگیری ماجرا را به معاون امنیتی خود صادر کرد. این خبر ابتدا در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر شد با انتشار فیلمی از حضور حسن روحانی در راهپیمایی روز قدس.
حسن روحانی از خیابان وصال به راهپیمایی پیوست و عدهای با دوره کردن او شعارهایی نظیر «مرگ بر منافق»، «مرگ بر آخوند امریکایی» و «روحانی، بنی صدر پیوندتان مبارک» سر دادند. شعاری که با واکنش حامیان روحانی مواجه شد و آنها شعار درود بر روحانی سر دادند. پس از آن فیلمهای دیگری یکی پس از هم منتشر شدند. عدهای در اطراف اسحاق جهانگیری، معاون اول رییسجمهور، شعار «مرگ بر سازشگر» سر دادند و عده دیگری هم در اطراف علی مطهری، نایبرییس مجلس شعار «مرگ بر فتنهگر». فیلمهای توهینکنندگان به سرعت در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی دست به دست میشد و موج حمایتی از حسن روحانی را در شبکههای اجتماعی بار دیگر تازه کرد و کاربران در توییتر با هشتگ «حامی روحانیام» شروع به اظهارنظر کردند.
دیروز اما در راهپیمایی روز قدس، همزمان با اینکه عدهای علیه رییسجمهور و حامیانش شعار سر دادند از حضور احمدینژاد با شعار «صلی علی محمد یاور رهبر آمد» استقبال شد. بررسی فیلمها اما نکات دیگری از اتفاقات دیروز را نیز روشن کرد. در میان عده قلیلی که علیه روحانی، جهانگیری و مطهری شعار میدهند یک چهره آشنا دیده شد. انتخاب گزارش داده است فردی که در بسیاری از برنامهها در کنار احمدینژاد است، لیدر اصلی شعاردهندگان علیه مسوولان در روز قدس بود. به نظر میرسد اقلیتی از حامیان سرسخت احمدینژاد در این حاشیهسازیها دخیل بودند.»
در بخش دیگری از گزارش اعتماد پس از بازخوانی واکنشها به این اتفاق، آمده است: «این روزها توهین به حسن روحانی تنها به داستان عده کمی از شرکتکنندگان در راهپیمایی روز قدس ختم نمیشود. دیروز از تریبون نماز جمعه هم به رییسجمهور حمله شد و مداحی که پیش از آغاز سخنرانی و خطبههای نماز جمعه پشت تریبون قرار گرفت علیه حسن روحانی و برجام مداحی کرد. در این میان اما از قم هم خبرهای دیگری میرسد. انتشار شبنامههای توهینآمیز علیه رییس جمهور و منتخب ملت همچنان ادامه دارد. دیروز در راهپیمایی روز قدس در شهر قم تصاویر و شبنامههای توهینآمیز علیه حسن روحانی توزیع شده است و سوژه این مطلب همچنان سند ٢٠٣٠ است. به گزارش ایلنا، برخی در راهپیمایی روز قدس در حال توزیع تراکتهایی علیه دولت بودند. در این تراکتها که مشخص نیست از سوی چه کسانی توزیع میشود در حالی به سیاست دولت در قبال سند ۲۰۳۰ حمله شده که اجرای این سند در جلسه شورای انقلاب فرهنگی به ریاست روحانی متوقف شده است. همچنین تصاویر توهینآمیزی از حسن روحانی و شبیهسازی او با ابوالحسن بنیصدر به صورت گسترده منتشر و توزیع شده است.»
این روزنامه همچنین در سرمقاله خود که امضای شورای نویسندگانش را دارد، بر وحدت در شرایطی که دشمن خارجی علیه ایران اقداماتی میکند، تأکید کرده و نمونههای تاریخی این بایستگی را ذکر کرده است. در این یادداشت آمده است: «یک قاعده کلی وجود دارد که هرگاه موجودیت یک جامعه به عنوان یک موجود زنده از طریق عامل خارجی تهدید شود، به طور طبیعی اجزای آن جامعه واکنش هماهنگی را علیه عامل بیگانه نشان میدهند و یکی از طبیعیترین واکنشها افزایش انسجام و همبستگی میان مردم و کنار گذاشتن اختلافات است. یک نمونه مهم آن در جنگ جهانی دوم است که توسعهطلبی نازیهای آلمان و هیتلر، موجب شد که جناحهای گوناگون کشورهایی که موجودیت آنها از سوی هیتلر در خطر بود، به یکدیگر نزدیک شوند. از جمله نزدیک شدن کمونیستها و لیبرالهای برخی از کشورها شاهد اثبات این مدعا است. کسانی که پیش از حمله هیتلر دشمن خونی یکدیگر بودند. علت روشن است؛ انسان به طور ذاتی خطرات علیه خود را اصلی و فرعی میکند. هرگاه یک خطر جدید و مهم پیش آید، سعی میکند اختلافات دیگر را نادیده بگیرد و با مخالفان قبلی خود علیه خطر جدید متحد شود.
ولی به نظر میرسد که این قاعده در مورد جامعه ما یا حداقل در شرایط کنونی صادق نیست و هرچه خطر خارجی بیشتر و بیشتر میشود، برخی از نیروهای داخلی به جای کاهش اختلافات داخلی و منجمد کردن آنها و در کنار هم قرار گرفتن در برابر دشمن خارجی حملات علیه یکدیگر را تشدید میکنند. بروز چنین رفتارهایی در مقاطعی از تاریخ جهان سابقه داشته است. در اواخر جنگ جهانی اول، دولت آلمان در توافقی ضمنی توانست لنین و مجموعه کمونیستهای روسیه آن زمان را از اروپای غربی به خاک روسیه منتقل کند، تا با براندازی حکومت تزار، روسها مجبور به صلح با آلمان و امتیاز دادن به آلمان شوند و همین طور هم شد. برای کمونیستهای روس رسیدن به قدرت و براندازی حکومت روسیه تزاری مهمتر از مبارزه با دشمن خارجی یا آلمان بود. حتی حاضر شدند که امتیازات خوبی به این دشمن بدهند، هرچند در لفظ و شعار خود را دشمن خارجیها به ویژه رژیمهای سرمایهداری معرفی میکردند.
با این مقدمه باید گفت که وضعیت سیاست داخلی در ایران بسیار عجیب و غیرقابل فهم است. از یک سو مردم یکی از مهمترین انتخابات را به خوبی و خوشی به سرانجام رساندهاند و قدرت سیاسی ایران را تبدیل به یک قدرت دفاعی و نظامی کردهاند. از سوی دیگر رجزخوانیهای امریکاییها و نیز وابستگان منطقهای آن مثل عربستان بیشتر شده است. تروریسم داعشی نیز فعالتر شده و حتی اقداماتی را در داخل کشور انجام داده است و... هرکدام از اینها به تنهایی کافی است که اختلافات داخلی را فراموش کنیم و تا حد ممکن به نقاط اشتراک خود چنگ بزنیم، ولی در مقابل شاهد آن هستیم که برخی از نیروها نه تنها چنین روندی را تجربه نمیکنند، بلکه برعکس لبه تیز انتقادات و هجوم را متوجه دولت و رییس دولت کردهاند، به طوری که در راهپیمایی روز قدس نیز از این وضع سوءاستفاده کردند و دست به تحرکاتی زدند که نهتنها موافق فلسفه این روز نبود، بلکه میتوان مدعی شد که سبب خشنودی مخالفان این روز نیز گردید. این اقدامات به وضوح جرم است...»
روزنامه ایران متعلق به دولت با تیتر «انزجار ملی از شعارهای سازماندهی شده علیه رئیس جمهوری» من انعکاس واکنشها نسبت به این اتفاق، یک خط را پیگیری کرده و آورده است: «اتفاقات دیروز در شبکه های مجازی یک بار دیگر باعث یادآوری حادثه حمله به سفارت عربستان شد. رخدادی که بارها رئیس جمهوری و مقامات دولتی از تبعات منفی آن برای کشور سخن گفتند. حادثه حمله به سفارت عربستان هم در روزهای نخست «خودجوش» معرفی شده بود اما پس از چندی مشخص شد که این حادثه از برخی جاها سازماندهی می شده و سازماندهان اصلی آن نیز در ارتباط نزدیک با برخی از شخصیتهای متنفذ سیاسی بوده اند.»
قانون نیز همین خط را دنبال کرده و در بخشی از گزارش خود با نام «علیه جمهور» به تریبونهایی اشاره کرده که روحانی را هدف قرار داده بودند: «گذشته از این دسته که معروف به دوست نادان هستند، بنابه اخبار رسیده از خبرگزاریها، برخی تریبونهای راهپیمایی نیز به صورت سیستماتیک و با برنامه دست به تخریب رییسجمهور زده بودند. برای مثال فردی که بلندگو به دست داشت میگفت: «روحانی میگوید!» و مردم در قبال اظهارات او پاسخ میدادند: «مرگ بر آمریکا». مجری سپس گفت:« آن روحانی را نگفتم! روحانیت را گفتم، کسانی که میگویند شعار مرگ و این اظهارات باید جمع شود لباس زنانه بپوشند از مملکت بروند».» این روزنامه همچنین یادداشت هایی از چهار وکیل دادگستری درباره تبعات حقوقی حمله به رئیس جمهور در روز قدس و نقش مدعی العموم در برخورد با جرایم آشکار، ذیل صفحه یک خود منتشر کرده است.
روزنامه جوان را شاید بتوان تنها نشریه منتقد دولت تلقی کرد که به این ماجرا پرداخته و عبدالله گنجی در یادداشت اصلی این روزنامه با تیتر در «نکوهش یک حاشیه» آورده است: «شعار عدهای علیه رئیسجمهور در روز قدس دل هر نیروی مؤمن به انقلاب و زمانشناس را به درد میآورد که چگونه عدهای سطحیگرا، ظاهربین، زماننشناس و هزینهساز، حزبالله را از جایگاه سنگ زیرین آسیا خارج و به چهرهای هیجانی بیمنطق و غیرقابل کنترل تبدیل میکنند. ماجرای شعار علیه رئیسجمهور از دو منظر نکوهیده است؛ اول اینکه متأسفانه عدهای سعی میکنند آن را به حساب تبیین اخیر مقام معظم رهبری بنویسند و در مقابل عدهای سطحیگرا بدون تحلیل مسئله، به مصداقسازی رویآوردند. آنچه مقام معظم رهبری درباره سال 95 فرمودند، استفاده از تجربیات تاریخی برای تقویت منطق هشدار بود. قاعده پیشگیری از دوقطبیسازی و اصرار بر وحدت ملی سیره 28ساله مقام معظم رهبری است. عدم دوقطبیسازی جامعه اینقدر برای ایشان مهم است که عدم ورود رئیسجمهور سابق به گردونه انتخابات را با آن مفهومسازی کردند و مانع حضور وی شدند.
لذا سیره رهبری از یک قاعده پیروی میکند. اینکه عدهای «هشدار پیشگیرانه» را به مثابه «مصداق اکنونی» فرض نموده و به کف خیابان بکشانند، بدترین برداشت از تبیین رهبری و جفای مضاعف به راهبرد آتش به اختیار است. ایشان بارها از شخصیتهای مثبت و منفی تاریخی برای گویا کردن سخن خویش بهره بردهاند اما نباید با مثالها اینگونه سطحیگرایانه برخورد کرد. دوم اینکه راهپیمایی روز قدس نماد و نشان یکپارچگی ملت ایران علیه صهیونیستها و حامیان آنان است. حال میتوان باور کرد که جمعی به عنوان حزبالله با حاشیهسازی، این روز مهم و اهداف آن را به حاشیه ببرند و دهها بهانه و تحلیل انحرافی را جایگزین آن نمایند؟ حزبالله از این جماعت «خود تکلیفگرا» یا «سرخود تکلیفگرا» خصوصاً در پروسه مردمسالاری کم ضربه نخورده است و منبعد باید در اولین فرصت برائت خود را با صدای رسا ابراز نماید. متأسفانه همانگونه که روحانی وحدت ناشی از غرش ملت ایران علیه تروریستها را دچار حاشیه کرد، عدهای نیز روز قدس را به بدترین وجه ممکن به سخره گرفتند.
اگر این اقدام را مشکوک نخواهیم بدون تردید سطحیگرایی نقیصهای است که همچنان برای نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی هزینه تولید میکند. اصلاح وضع موجود فقط از نیروهای ریشهدار انقلاب برمیآید ولاغیر. جماعتی که بارها رهبری به آنان هشدار دادند که: «این کارها به ضرر کشور است» بیتقیدی خود را نشان دادهاند و لذا نمیتوانند نماینده حزبالله محسوب شوند. خداوند بر درجات شهید آوینی بیفزاید که میگفت:«حزب الله سنگ زیرین آسیا است» یعنی حزب الله هرجا به میدان نمیآید، زمان را به خوبی میشناسد، از هزینه و فایده اقدام خود آگاه است و برای آنچه انجام میدهد حجت و منطق دارد.
قبلاً در یادداشتی دیگر به رئیسجمهور محترم توصیه کردیم که اگر شما به دنبال رهایی از حواشی و عمل به توصیه و نصیحت مقام معظم رهبری هستید با کار از روی منتقدان عبور کنید. اما گویی ایشان نیز از تحریک سطحیگرایان بدش نمیآید و هر روز یک حاشیه را تولید میکنند. یعنی چه که اقتصاد را به صاحبان تفنگ دادیم. در حالی که معاون اول ایشان میگوید:«این ما هستیم که به سپاه پروژه میدهیم، میتوانیم ندهیم و چند پروژه را هم پس گرفتیم». این تعارضات و هجمهها واقعاً لزومی دارد؟ قطعاً برای شخص رئیسجمهور نیز جز تقلیل جایگاه به یک «دعواکننده» آوردهای نخواهد داشت. امید است روحانی پرچم کار را بلند نماید و هرکس دلسوز انقلاب اسلامی و ملت ایران است در این میدان او را یاری کند. انشاءالله.»
آرمان نیز با تیتر یک «...دوباره خودسرها» گزارشی درباره این حواشی رفته است. این روزنامه بر این نکته از منظر خود توجه کرده است که: «...نکته قابل تأمل آنجاست که فیلم هجمه به رئیسجمهور و افراد شعاردهنده از فاصله خیلی نزدیک گرفته و بهسرعت در صفحات مجازی بهویژه گروههای تلگرامی منتشر شد. بهطور طبیعی در فضایی که عده قلیلی مشغول شعار دادن علیه رئیسجمهور هستند، فرصت و اجازه فیلمبرداری از فاصله نزدیک داده نمیشود، اما فیلمهای کوتاهی که از رفتار خودسرها پخش شد، از فاصله بسیار نزدیک بود که سبب تعجب آگاهان شد و این سوال را مطرح کردند که چگونه میشود از فاصله نزدیک به اتومبیل رئیسجمهور فیلمبرداری شود. انتشار این فیلم لزوم تقویت حفاظت از رئیسجمهور و دیگر مسئولان را دوچندان کرد...»
روحانی و بنی صدر؛ قیاس مع الفارق؟
آرمان همچنین یادداشت رضا صالحی امیری با تیتر «قیاس مع الفارق» را منعکس کرده که به رد تشابه بنی صدر و روحانی پرداخته است. در بخشی از این یادداشت آمده است: «وجه تمایز آقای روحانی با بنیصدر خود را در چندین اصل بنیادین نشان خواهد داد. در حوزه اندیشه دکتر روحانی از تبار اندیشه امام و از رهروان راه اوست، در حالی که بنیصدر از تبار اندیشه غرب است. دکتر روحانی از تبار روحانیت و فرزند حوزه و فقاهت است و بنیصدر از تبار اندیشه لیبرالیستی است. دکتر روحانی در کنار شهید بهشتی، مطهری و هاشمی، اما بنیصدر در کنار منافقین و ضدانقلاب تعریف میشود. دکتر روحانی اولین کسی بود که حضرت امام را «امام» نامید، در حالی که بنیصدر اولین کسی بود که در مقابل امام ایستاد.
دکتر روحانی در پیش از انقلاب برای پیروزی انقلاب و حین و پس از پیروزی در دفاع از آرمانهای امام و ملت با تمام توان و ظرفیت جهاد میکرد؛ بنیصدر در شکلگیری انقلاب اسلامی هیچ نقش موثری ایفا نکرد، بلکه با کمترین تغییر شرایط، فرار را بر قرار ترجیح داد. همان زمانی که بنیصدر درخدمت منافقین به ناامنسازی کشور دامن میزد، روحانی باتمام توان به امنیت مردم میاندیشید. دکتر روحانی در اندیشه فقهی و اخلاقی در چارچوب تفکر علوی و اندیشه نبوی حرکت میکند، در حالی که بنیصدر با اندیشه لیبرالیستی و غربی حرکت میکرد.
تیم همکاران دکتر روحانی از صادقترین و وفادارترین نیروهای انقلاب و با تمام توان در خدمت مردم بوده و هستند، در حالی که بنیصدر دارای یک تیم بیهویت و معلومالحال بود. تمام اندیشه فکری و ذهنی دکتر روحانی مبتنی بر حرکت در چارچوب مردمسالاری دینی و استقرار نظام اسلامی در دنیای پرتلاطم امروز میباشد، در حالی که بنیصدر دغدغه انقلابی و دینمداری نداشت. دکتر روحانی بهعنوان یکی از صاحبان انقلاب اسلامی شناخته میشود، در حالی که بنیصدر وامدار و خوشهچین انقلاب بود.
بنابراین چنین تشبیهی معالفارق و فاقد هرگونه استدلال عقلی، فلسفی و اعتقادی است. در حقیقیت وجه تمایز دکتر روحانی و بنیصدر به خاستگاه گفتمانی آنان باز میگردد. خاستگاه سیاسی روحانی مبتنی بر اندیشه سیاسی امام، حاکمیت اندیشه ولایت فقیه، حفظ و گسترش مردمسالاری دینی و تداوم سرمایه اجتماعی است و از این منظر هرگونه تشابهی میان این دو، فاقد استدلال عقلی و بیپایه میباشد. بنیصدر برای تداوم حیات سیاسی به غرب و منافقین پناه برد، در حالی که روحانی به امام، رهبری و مردم پناه میبرد.»
صادق زیباکلام نیز یادداشتی در همین راستا در اعتماد با عنوان «دو دلیل در رد تشابهسازی میان روحانی و بنیصدر» چنین نوشته است: «...دو تفاوت اساسی بین وضعیت آقای روحانی و بنیصدر وجود دارد. نخستین و مهمترین آنها این است که اکثریت قریب به اتفاق مجلس اول در سال ٦٠ با توجه به حوادث و رویدادهای آن زمان مخالف بنیصدر بودند. در حالی که فکرنمی کنم مجلس دهم حتی اگر کار بالا بگیرد و مجلس ایشان را استیضاح کند شاید تعدادی از اصولگرایان رای به برکناری او بدهند و معتقدم جدا از فراکسیون امید بسیاری از اصولگرایان میانه رو در فراکسیون مستقلین از آقای روحانی حمایت خواهند کرد.
نکته دوم اینکه در سال٦٠ بنیصدر پایگاه مردمیاش را کاملا از دست میدهد در حالی که آقای روحانی یک ماه قبل ٢٤ میلیون رای آورد و کسر قابل توجهی از این ٢٤ میلیون همچنان از او حمایت میکنند یا دست کم دلیلی نمیبینند که ایشان برکنار شود. لذا معتقدم این قیاس وارد نباشد. البته امیدوارم کار به اینجا کشیده نشود و مسوولان اصولگرا طرفداران تندرو خودشان را بتوانند مهار کنند...»
انتظار از دولت
غنیسازی 20 درصد اولین گام در پاسخ به تحریمها
کیهان در یادداشت صفحه اصلی خود با طرح انتقاد فراوان از عملکرد دولت در قبال عهدشکی مکرر آمریکا و نقض برجام، بر لزوم اقدامات قاطع تاکید کرده است. در بخشی از یادداشت کیهان آمده است: «...متأسفانه دولت تاکنون از اقدام متقابل در برابر عهدشکنیهای مکرر آمریکا امتناع کرده است. اقدامات دولت تاکنون به فشار ایمیلی، پیام توئیتری، نامه نگاری و برگزاری جلسات نمایشی خلاصه شده است. اقداماتی که موجب گستاخترشدن طرف مقابل و در نهایت تشدید تحریمها شده است. ایمیلها و نامههای تعارف آمیز دیپلماتیک نمیتواند جای الزام و تعهد حقوقی را بگیرد. اگر توافقی مانند برجام نمیتواند مانع بدعهدی آمریکا شود، فشار ایمیلی و پیام توئیتری چه خاصیتی میتواند داشته باشد؟!...»
کیهان در نهایت خواستار ازسرگیری غنی سازی 20 درصد به عنوان پاسخ محکمی در قبال نقض برجام از سوی آمریکا شده و در این زمینه تأکید کرده است: «همانطور که پیش از این نیز اشاره شد، واکنش منفعلانه دولت یازدهم در قبال عمل نکردن دولت آمریکا به تعهدات خود، این گزاره را در ذهن دولتمردان آمریکایی تقویت کرده است که نه تنها میتوانند به تعهدات خود عمل نکنند، بلکه بدون اینکه آب از آب تکان بخورد، میتوانند برخلاف تعهداتشان نیز عمل کنند و مطمئن باشند که از سوی ایران، واکنش عملی مشاهده نخواهد شد. اکنون دولت میبایست براساس مصوبه مجلس همکاری داوطلبانه را متوقف نماید و توسعه سریع برنامه هستهای صلح آمیز جمهوری اسلامی ایران را سامان دهد. همانطور که مقامات دولت نیز اشاره کردهاند، باید غنیسازی 20 درصد در دستور کار قرار گیرد. وظیفه حراست از منافع ملی و عزت ایرانی ایجاب میکند که به آمریکا اجازه ندهیم که به این مدل برجامی عادت کند.»
چرا روحانی در این شرایط سپاه را هدف قرار داد؟
شماری از نشریات امروز در یادداشتهایی نسبت به تعابیری که روحانی در سخنرانی اخیرش به کار برده، واکنش نشان دادند و با بیان اینکه منظور روحانی از «دولت با تفنگ» سپاه پاسداران بوده، از تعابیری که رئیس جمهور به کار برده به شدت انتقاد کرده و این تعابیر را نابجا و غیرمنصفانه خوانده اند. در همین زمینه، روزنامه جوان در گزارشی با تیتر «پیشاهنگی حاشیهها به جای پیشقراولی خدمت» آورده است: «...آقای روحانی به بهانه اصل 44 و خصوصی کردن امور اقتصادی، در همان شب گفته است: «از آن دولتی که تفنگ نداشت میترسیدند چه برسد به اینکه اقتصاد را به دولتی دادیم که هم تفنگ دارد و هم رسانه را در اختیار دارد و همه چیزی دارد و کسی جرأت ندارد با آنها رقابت کند.»
نیازی به واکاوی ندارد که مخاطب این بخش از گفته آقای روحانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، ایشان فقط رویشان نشده است و ملاحظه جوانب امر را کردهاند که به جای «دولت تفنگدار» نگفتهاند «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی»؛ اما همزمانی تحریم چندباره سپاه در سنای امریکا با موضعگیری خشن رئیسجمهور علیه سپاه، هم قصه غصهدار دیگری است.
اولاً باید نوشت دولتی که توان بازپسگیری اقتصاد از نهادهای به تعبیر آقای روحانی تفنگ و رسانه به دست را ندارد، در واقع کلاهش پس معرکه است، چراکه چنین دولتی در قدم اول به ناتوانی و کمعرضگی خودش اعتراف میکند و این موضوع را هم دارد هوار میکشد. بماند که معاون اول دولت بارها گفته است ما برای انجام پروژههای بزرگ اقتصادی و خدمترسانی به مردم به دست بوسی سپاه میرویم و «مگر خود سپاه میتواند به زور بیاید جاده بسازد؟! ما از سپاه میخواهیم بسازد، خیلی جاها هم از بقیه بهتر عمل کرده است» و...
ثانیاً سابقه تاختن آقای روحانی به سپاه به مناظرات انتخاباتی برنمیگردد که گفته بود «شهرهای موشکی را نشان دادند و روی موشکها اسرائیل باید محو شود نوشتند تا برجام را زمین بزنند»، بلکه ایشان و وزرای دولت از همان سال 92 علیه قوای نظامی موضع گرفته و نطقاً و عملاً مانعتراشیهایی در پیشبرد امور نظامی – دفاعی ایران کردند.
ثالثاً نوشتن این موضوع هم لازم است که در شرایط فعلی فقط چهار دسته کلی علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی موضع گرفته و میگیرند: رژیم کودککش اسرائیل، سناتورهای ضدایرانی امریکا، رژیم سعودی و متحدان منطقهای فریب خورده این رژیم و شوربختانه دسته چهارم رئیسجمهور کشورمان به همراه عدهای دیگر در دولت. جمع این چهار دسته هم در کنار یکدیگر گویای مواردی است که راقم این سطور از اشاره جزئیتر به آنها ابا دارد. فقط ای کاش لااقل مواضع رئیسجمهورمان با دو دسته دیگر همزمان نمیشد و وقتی اجنبیهای چپ و راست از چپ و راست در حال بایکوت سپاه پاسداران هستند، رئیسجمهور کشورمان همصدا با ایرانیان از سپاه و اقداماتش در برخورد با عناصر تکفیری – تروریستی داعش نه تقدیر، حداقل در این رابطه سکوت میکرد...
...ساز ناکوک رئیسجمهور در چند روز گذشته میتواند حمل بر فضاسازی و امتیازگیری پیشینی برای جلب اعتماد از مجلس برای وزرای رادیکال دولت دوازدهم در ماه آینده هم باشد، اما مسئله فراتر از این است. برگرفته از صحبت جناب روحانی که در ابتدای همین مطلب آورده شد، باید گفت صبر و میدان تحمل آقای رئیسجمهور نه به انتها نزدیک شده، که تمام شده است.
مواضع رئیسجمهور اصلاحات در 9 ماه پایانی ریاست جمهوریاش، در نطقهای اخیر آقای روحانی قابلردگیری است، یعنی میدان تحمل آقای روحانی چهار سال زودتر تمام شده و کاسه صبرشان لبریز شده است؛ خدا عاقبت و ادامه چهارساله این روند بیصبری را به خیر بگذراند. همه اینها هم البته دلایل واضحی دارد که یکی از آنها (و غیر متوهمترینشان) این است که سبک مدیریتی – اشرافی دولت یازدهم که قرار است در دولت دوازدهم هم ادامه پیدا کند، عایدیای برای مردم نداشته و زین پس هم نخواهد داشت، لذا رئیس دولت ناگزیر است به جای «پیشقراولی در خدمت»، «پیشاهنگی حاشیهها» را عهدهدار شود.»
وطن امروز نیز در یادداشتی تحت عنوان «سپاه بدون تفنگ آرزوی داعش است»، به این تعابیر رئیس جمهور نقد وارد کرده و در بخشی از نقد خود آورده است: «...اگر ناظر بر این همه شکاف و شقاق و نیز ناظر بر این همه تخریب قوای نظامی کشور توسط رئیسجمهور کشور، شخصی آمد و مدعی شد فلان اقدام تروریستی، دقیقا ناشی از همین موضعگیریهای ضد امنیت ملی بوده، چه باید جوابش را داد؟! خود آقای روحانی چه جوابی دارند به او بدهند؟! مردم چه جوابی دارند به او بدهند؟! ما چه جوابی داریم به او بدهیم؟!
بله! آمدیم و یکی، این تحلیل را ارائه داد که اصلا و اساسا دشمن بیرونی، آنجایی وسوسه به اقدام خرابکارانه میشود که ببیند از جایی که قرار است صدای واحد به گوش برسد، صدای دوگانه مخابره میشود! و تخریب پاسداران امنیت مخابره میشود! و در یک کلام، همان مخابره میشود که لعین داعشی میپسندد! براستی چیست پاسخ شما به این تحلیل، آقای روحانی؟! آری! «اعتدال» شعار دولت شما هست اما باور بفرمایید رویه دولت شما و منش شخص شما، کیلومترها فاصله دارد با «اعتدال»! و الا ظرف کمتر از 2 ماه، هرگز اینگونه نمیشد که این همه سخنان شما درباره سپاه و موشکهایش، مدام ناقض یکدیگر باشند!»
کیهان در یادداشت روز خود با عنوان «وحدتآفرینی یا وحدتشکنی!؟» تعابیر تندتری را به کار برده است. در بخشی از یادداشت کیهان آمده است: «اگر کسی در اوج روزهای غرور ملی از ضرب شست سپاه، به فرزندان ملت حمله کند به او چه باید گفت؟ اگر در هنگامهای که آمریکا در پی تحریم همهجانبه علیه رزمندگان خط مقدم دفاع از عزت و شرف ایران است، برخی هم در داخل سپاه را به هر بهانهای آماج قرار دهند، کدام پازل را تکمیل میکنند؟ اگر در روزگاری که حمله داعش به مردم روزهدار، دل همگان را به درد آورده و تمام اقوام و مذاهب کشور، در زیر چتر نظام اسلامی خواستار پیگیری قاطع و همهجانبه ماجرا و زدن سیلی به گوش متجاوز هستند، کسی پیدا شود و اعتقادات یک ملت شیعه را به سخره بگیرد و درباره ولایت امیرالمومنین علیهالسلام حرفهای ناشایست و ناپخته بزند، چه چیزی را دنبال میکند؟
اینکه کسی برخلاف بدیهیات منطقی، از اسلام تصویری کاریکاتورگونه بسازد و ادعا کند که هیچ ضابطه و ساز و کار عملی و ضمانت اجرایی ندارد و صرفا توصیههایی است، هرکه خواست گوش میکند و هرکه نخواست راه خود را برود، مبتنی بر کدام منطق عقلی و دینی است؟ چرا نباید لحظهای اندیشید که اگر این آئین، آنگونه است که برخی میگویند، پس فلسفه تشریع حدود الهی و مجازاتها چیست!؟ اصل امر به معروف و نهی از منکر چه میشود؟! پس قیام یک ملت به پا خاسته برای برپایی حکومت دینی و اجرای قانون الهی چه میشود!؟
آیا جز این است که انقلاب کردیم تا قوانین اسلامی حاکم باشد!؟ و حالا چرا بعد از حدود 40 سال باید برخی پلورالیسم و هرهری مذهبی را به جای انقلاب بنشانند!؟ البته نمیتوان از نظر دور داشت که بسیاری از این دست سخنان و رفتارها، سناریوی اتاق فکرهای بیماری است که میکوشد ناکامیها در عرصههای اقتصاد و دیپلماسی را پنهان کند وگرنه کیست که نداند مشکل اقتصاد کشور ناشی از دولت ناکارآمد است نه مثلا دولت(!)با تفنگ و ...»
روحانی مانع «هزار فامیلی» شود
شرق با غلامرضا نظربلند سفیر اسبق ایران در سریلانکا گفت و گویی داشته و آن را در صفحه نخست با تیتر «روحانی مانع هزار فامیل شود» منعکس کرده است. نظربلند در بخشی از گفت و گو، عنوان کرده است: «پدیده شوم آقازادهها و آقازادگی در دوره رژیم سابق، بعد از انقلاب هم احیا شد و حتی به باجناقبازی و عروس و داماد بازی هم گسترش یافت. شوربختانه دولت یازدهم هم از این آفت مصون نبوده است. اجازه دهید ابتدا بحثی کلامی داشته باشم و سپس هشداری بدهم. در علم مدیریت وقتی صحبت از «سازمان رسمی» میشود، به «سازمان غیررسمی» هم اشاره میکنند. سازمان رسمی به تشکلی میگویند که طبق ضوابطی به وجود میآید و انجام وظیفهای را که فلسفه وجودی آن است، هدف میگیرد.»
نظربلند ادامه داد: «روابط غیررسمی و غیراداری کارگزاران سازمان رسمی و خانوادههای آنان با یکدیگر، سازمان غیررسمی را شکل میدهد. گوآنکه این روابط تا حدی طبیعی است ولی اگر از آن حد گذشت، بلای جان سازمان رسمی میشود. دوم آنکه مایملک عمومی متعلق به عموم است و در جهت منافع آنان باید کارسازی شود. پستهای حکومتی و دولتی مانند اموال عمومی است که به کلیه آحاد جامعه تعلق دارند. خصوصی نیستند و نوعا و ذاتا هم نمیتوانند مشمول قانون خصوصیسازی شوند! بنابراین تنها به این دو دلیل هم که شده، وابستگی به وزیر و وکیل نهتنها موجب شایستگی برای احراز مناصب و مشاغل عمومی نمیشود، بلکه میتواند به طور مضاعف مشکلآفرین شود که باید نسبت به آن بیشتر محتاط بود.»
او افزود: «البته این را هم بگویم که اگر شایستهسالاری ملاک باشد، انصاف نیست کسی را به خاطر قرابت نسبی یا سببی با حاکمان و دولتمردان از تصدی مناصب عمومی محروم کنیم. اما بحث از این چیزها گذشته و تحلیل آماری دادههای موجود نشان میدهد که دستگاه دیوانی کشور دچار فامیل و رفیقبازی، قبیلهگرایی و پارتیبازی شده و سازمان غیررسمی تا حدودی بر سازمان رسمی محیط شده است. اینها علائم خطرناکی است که قطعا با شایستهسازی و الفبای مدیریت نوین و مؤلفههای دولت مدرن یا همان دولت بهعلاوه در تضاد است. به گمانم دولت دوازدهم در این مورد رسالت سنگینی بر عهده دارد. این دولت باید به فساد از هر شکل و گونهای که هست، اعلام مقابله دهد و از خود هم شروع کند. رخنه هزار فامیل در سازمان عمومی کشور بهویژه دستگاههای حاکمیتی و نظارتی، فامیلبازی و رفاقتسالاری مانند موریانههایی هستند که اجزا را از درون میخورند تا حدی که چیزی از ارکان تشکیلات باقی نماند.»
روزنامه وقایع اتفاقیه در گزارشی به معرفی ایران به عنوان عصبانی ترین مردم دنیا بر اساس نظرسنجی گالوپ پرداخته است. در بخشی از گزارش این روزنامه آمده است: «درباره عصبانی بودن ایرانیان اما چند نکته یا عامل را میتوان برشمرد. طبق گزارشهای منتشرشده میتوان این نتایج را در مجموعهای از عوامل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی مورد بررسی قرار داد. مورد اول احساس عقبماندن از دیگران یا به حق خود نرسیدن از عوامل عصبانیت است و در یک کلمه مقایسه با دیگری در متن یک مسابقه. شماری از مردم زندگی را عرصه «مسابقه با دیگران» میدانند، نه «مقایسه با دیروز خودشان». ریشه مشکل شاید در آموزشوپرورش باشد که بچهها در طول سالها یاد نمیگیرند با دیروز خودشان مقایسه شوند و از رشد و کسب اطلاعات بیشتر خود احساس شادمانی کنند.
مورد بعدی این است که از نزدیک به 80 میلیون جمعیت ایران تنها 22 میلیون نفر شاغل هستند، به این معنی که در بیشتر موارد یک نفر کار میکند تا هزینههای چند نفر دیگر را تأمین کند و همین موجب فشارهای زیاد شده است و بخشی از خشم اجتماعی را باید ناشی از مشکلات اقتصادی و معیشتی دانست. علاوهبراین برخی از رسانهها که اتفاقا به بودجههای فراوان متکی و از حمایتهایی خاص برخوردار هستند، خشم و عصبیت را به عمد به جامعه تزریق میکنند.
بخشی از این عصبانیت بیگمان ریشه در نوع رانندگی و فرهنگ آشفته ترافیکی ما بهویژه در کلانشهرها دارد. افزایش شدید نرخ تورم بهویژه در سالهای 90 تا 92 نیز بسیاری از مردم را به کار دوم و حتی سوم واداشته است. در دنیای مدرن اما این تفکیک، شادیآور است که 24 ساعت اینگونه تقسیم شود: هشت ساعت کار، هشت ساعت امور شخصی و اوقات فراغت و هشت ساعت خواب و استراحت. وقتی از دومی و سومی کم میکنیم و بر کار میافزاییم، آستانه تحمل افراد، پایین میآید و با کوچکترین موضوعی عصبانی میشوند.»
980 هزار دختر در آستانه تجرد قطعی
با وجود آنکه تجرد هیچ وقت قابلیت قطعی سازی ندارد و ممکن است ازدواج در هر سنی رخ دهد، قانون در گزارشی به آمارها استناد و تاکید کرده است که 980 هزار دختر در آستانه تجرد قطعی هستند. در این گزارش ذیل تیتر «جـرم: دختر مجرد بودن» آمده است: «تجرد و زندگی مستقل اختیار کردن به خصوص برای زنان و دختران ایرانی، هنوز اینقدر در جامعه سنتی ایران تابو هست که طرحی مانند «عیب زدایی از دختران مجرد» تبدیل به طرحی بی سر انجام شده و دیگر حتی اسمی از آن نیز شنیده نمیشود. این در حالی است که طبق آخرین آمارها، 980 هزار دختر ایرانی در آستانه تجرد قطعی قرار دارند و علاوه بر این، بسیاری از زنان نیز به واسطه زندگی مشترک ناموفق و طلاق، مجرد محسوب می شوند.
ایران با چالش تاخیر ازدواج، افزایش سن ازدواج، افزایش طلاق و تجردهای خواسته یا ناخواسته مواجه است و در این بین، هنوز نیزنگاه جامعه این را برنمی تابد که پسر یا به خصوص دختری حتی در سن بالا زندگی خانوادگی را ترک کرده باشد، یا زنی پس از طلاق به هر دلیل به صورت مستقل زندگی کرده باشد، این در حالی است که در بسیاری موارد این افراد، افرادی بالغ محسوب شده که توان و شرایط زندگی مستقل را دارند و به سنی رسیده اند که می توانند روی پای خود بایستند. بااین حال در جامعه سنتی ایران نخستین سوالی که در مواجهه با این موضوع پرسیده می شود، این است: «چه کار می خواهد بکند که در کنار خانواده نمیتواند؟».
این سوال البته از دل جامعه ای می آید که از طرفی احترام به حقوق فردی معنای درست خود را در آن پیدا نکرده، از طرف دیگر کوچک ترین فرهنگ سازی در این جامعه اغلب جز از راه اجبار ممکن نبوده و افراد تا حضور دست مراقب و به اصطلاح کنترل جدی را احساس نکردهاند، تن به قانون نسپرده اند. از این روست که خانواده ها اغلب نگران فرزندان خود، حتی فرزندان بزرگسال 30 یا 40 ساله مستقل خود هستند. با این حال در دو دهه اخیر با توجه به تغییر ساختار جمعیتی کشور و کاهش قدرت انتخاب برای ازدواج به واسطه مشکلات اقتصادی، تعداد دختران و پسران مجرد و شیوع تفرد در کنار تجرد افزایش یافته و می توان گفت شاید جامعه نیز، برای پذیرش این موضوع اندکی تکان خورده است.حداقل برای گروهی از خانواده ها، این موضوع پذیرفته شده که فرزندانشان میتوانند زندگی مستقل را خارج از چارچوب ازدواج، تجربه کنند و موفق باشند.»
در بخش دیگری از این گزارش آمده است: «تغییر نگاه گروهی از خانواده های ایرانی به مقوله تجرد، به ویژه تجرد دختران را هر چند که بتوان به عنوان کورسوی امید دانست اما هنوز نیز زنان و دختران مجرد در جامعه با انواع و اقسام مشکلات مواجه هستند. این زنان با وجود اینکه از حدی از توان، دانش و شرایط مالی برای اینکه روی پای خود بایستند، برخوردارند و گاهی به لحاظ شأن اجتماعی از جایگاه مناسبی برخوردار هستند، اما از دید بسیاری از مردم مورد احترام نیستند. مردم می خواهند به هر نحوی که شده به خانه آن ها سرک بکشند و ببینند چه خبر است.
به تجرد به عنوان آسیب اجتماعی نگاه میکنند. دوست ندارند فرزندان یا همسرانشان دوستی داشته باشند که مستقل زندگی می کند. خانه ای که تنها یک نفر در آن زندگی می کند، برای آن ها تنها یک معنا دارد. زنان مجرد هنوز نیز برای اجاره منزل با مشکل مواجه هستند. صاحبخانه ها، مستاجر مجرد نمی خواهند و همسایه ها نیز تاکید می کنند که پای مجرد را به ساختمان باز نکنید. این است که وقتی «شهیندخت مولاوردی» معاون رییس جمهور در امور زنان و خانواده از طرحی با عنوان «عیب زدایی از دختران مجرد» در راستای اعتلای موقعیت زنان و دختران مجرد در جامعه صحبت می کند، به او می تازند...
...به نظر می رسد که در شرایط فعلی جامعه، نمی توان دختران را اجبار کرد که در هر شرایطی تن به ازدواج بدهند و باید سازمانهای متولی، اقداماتی عملی و حمایتی را در راستای ترغیب و تشویق جوانان به ازدواج فراهم کنند؛ چراکه هیچ دختر یا پسری نیست که تمایل به ازدواج و آرامش در کنار همسر نداشته باشد اما آینده مبهم در زندگی مشترک است که سبب می شود گروهی از جوانان، ترس از ازدواج داشته باشند. بالا رفتن تجرد، علل طبیعی و اقتصادی و اجتماعی دارد و نباید به تجرد به عنوان یک آسیب اجتماعی نگاه کنیم...
...«اگر بخواهیم راحت صحبت کنیم، باید بگویم که بخشی از مردم ما هنوز معتقدند که اگر زنی مستقل زندگی کند، ممکن است با خود ناامنی به همراه بیاورد. در حالی که مطالعات نشان داده خودکنترلی زنان در زندگی های مستقل، بسیار بیشتر از خودکنترلی مردان است». این ها را «علیرضا شریفی یزدی» روانشناس اجتماعی در حالی به «قانون» می گوید که معتقد است در ایران ، خانواده ها این قدرت را دارند تا به فرزندان دختر مجرد خود، این فشار را وارد کنند که زندگی مستقل نداشته باشند. در مواردی این دختران موفق به تجربه استقلال می شوند ودر مواردی دیگر بعد از طلاق دیگر حاضر به بازگشت کنار خانواده نیستند.
به گفته این روانشناس اجتماعی، وقتی به زنی تحصیل کرده و توانمند به دید عامل ناامنی نگاه می کنیم، انتظار داریم جامعه ما در چه مسیری حرکت کند؟ بههر حال خواسته و ناخواسته آنچه در جامعه امروز ایران وجود دارد، وفور زنان و دختران مجرد است و نمی توان حق زندگی مستقل را از این افراد گرفت. آنچه مسلم است عیبزدایی از دختران و زنان مجرد در جامعه ایران، راه ناهمواری است که هموار کردنش به سال ها زمان نیاز دارد.
اینکه هر زن مجردی را که قرار است مستقل زندگی کند، به یک چشم نگاه نکنیم و با هر کسی مقایسه نکنیم، یک کار عظیم فرهنگی می طلبد. بحث، بحث تغییر ذهنیت هاست که این روزها در بخش های مدرنتر جامعه کمرنگ تر شده اما آنچه مسلم است جامعه ایرانی با پدیده ای به نام تجرد روبهرو است. پدیده ای که خواه ناخواه ذهنیت افراد را در آینده دگرگون کرده و از حساسیت ها خواهد کاست. اما کاش قبل از آنکه مجبور به همراهی با سیر تحولات جامعه شویم، اندکی کلاه خود را قاضی کرده و به حقوق زنان و دختران مجرد به عنوان عضوی از جامعه احترام بگذاریم.»