دوماهنامه امور خارجی (Foreign Affairs) که برای اولین باردر سال 1922 در شهر نیویورک امریکا منتشر شد و با حدود 75 نفر نویسنده که اغلب جزء مشاوران وزارت خارجه امریکا می باشند، به آنالیز و بررسی نقش امریکا در صحنه بین الملل با رویکردی استراتژیک می پردازد، در مقاله ای با عنوان "عصر بی قطبی" تأکید کرد: زمان برای تک قطبی بودن امریکا به سر رسیده و تأملات بین المللی جهان با شروع قرن 21 در پارادایم "بدون قطبی" تعریف شده است. قدرت، بیشتر به تکثر سوق دارد تا تمرکز و در این راستا بازیگران دیگری به صحنه وارد شده اند. اما با این وجود، اوضاع برای امریکا هنوز زیاد بد نشده است زیرا واشنگتن کماکان می تواند تحولات را مدیریت کند و جهانی پر از صلح بوجود بیاورد.
|
|
|
مقاله مهم نشریه امور خارجی (Foreign Affairs) |
|
دوماهنامه امور خارجی (Foreign Affairs) که برای اولین باردر سال 1922 در شهر نیویورک امریکا منتشر شد و با حدود 75 نفر نویسنده که اغلب جزء مشاوران وزارت خارجه امریکا می باشند، به آنالیز و بررسی نقش امریکا در صحنه بین الملل با رویکردی استراتژیک می پردازد، در مقاله ای با عنوان "عصر بی قطبی" تأکید کرد: زمان برای تک قطبی بودن امریکا به سر رسیده و تأملات بین المللی جهان با شروع قرن 21 در پارادایم "بدون قطبی" تعریف شده است. قدرت، بیشتر به تکثر سوق دارد تا تمرکز و در این راستا بازیگران دیگری به صحنه وارد شده اند. اما با این وجود، اوضاع برای امریکا هنوز زیاد بد نشده است زیرا واشنگتن کماکان می تواند تحولات را مدیریت کند و جهانی پر از صلح بوجود بیاورد.
به گزارش رجانیوز، درج این مقاله به قلم ریچارد ان.هاس رئیس مشاوران دوماهنامه امور خارجی از آن جهت اهمیت دارد که این نشریه محل درج آخرین رویکردهای استراتژیک ایالات متحده در عرصه سیاست خارجی است. نظریه برخورد تمدنهای هانتیگتون و طرح هایی برای تهاجم نظامی به عراق را می توان جزء این موارد دانست.
نویسنده این یادداشت از مشاوران وزارت امور خارجه امریکا می باشد که در ماجرای صلح ایرلند شمالی نیز جایزه دریافت کرده است. برخی دیدگاههای این طیف از نظریه پردازان سیاست خارجی امریکا، یک گام قبل از اجرا، از خلال این مقاله قابل دریافت است.
در این مقاله که با تأکید بر پایان نظام تک قطبی با محوریت امریکا نوشته شده، آمده است:
پایان نظام تک قطبی امریکا
یکی از مهمترین تغییراتی که در قرن 21 اتفاق افتاده است، تکثر و میل به گذر از تک قطبی شدن جهان است. امروزه دیگر صحنه بین المللی در جهان نه تنها به یک یا دو یا چند قدرت، بلکه با چندین قدرت در جهان رقم می خورد که البته این خود بازخوردی از گذشته است.
به طور واضح، قرن بیستم با یک تکثر و چند دستگی در صحنه سیاسی شروع شده است اما بعد از حدود 50 سال، 2 جنگ جهانی و درگیری های پراکنده موجب پدید آمدن یک سیستم دو قطبی در جهان شد. سپس با پایان یافتن جنگ سرد و سقوط نظام شوروی سابق، نظام جهانی به صورت تک قطبی درآمد و نظام قدرت در جهان تنها در دست یک قدرت واحد درآمد که آن امریکا بود. اما امروز دوباره نظام چند قطبی در جهان رو به گسترش است که به نوبه خود سوال مهمی را در ذهن ایجاد می کند: چه تفاوتی بین این نظام بی قطبی با نظام قبل از آن وجود دارد؟ چرا و چگونه چنین ساختاری شکل گرفته است؟ پیامد های احتمالی آن چه می تواند باشد و پاسخ امریکا به این تحولات چگونه خواهد بود؟
نظم نوین جهانی
بر خلاف نظام چند قطبی که خواهان ایجاد چند قطبی بودن جهان است، نظام مبتنی بر تک قطبی، خواهان یک قدرت واحد و متمرکز است.
در سیستم چند قطبی، هیچ قدرت خاصی خواهان برتری نیست و سیستم میل به چند قطبی بودن دارد. در این میان، چند قدرت که تأثیر بیشتری دارند، ممکن است حرف خود را به کرسی بنشانند و بازی را به نفع خود برهم بزنند و تا به تعادل رسیدن قدرت در جمع با همدیگر به نزاع خواهند پرداخت و تا زمانی که این تعادل بر قرار نشود، بین آنها درگیری خواهد بود.
در اولین نگاه، به نظر می رسد که جهان امروز در ظاهر میل به چند قطبی شدن دارد. قدرت های اصلی جهان یعنی چین، اروپای متحد، هند، ژاپن،روسیه و ایالات متحده هستند که بیش از نصف جمعیت جهان را نیز در خود جای داده اند و 75 درصد از تولید ناخالص جهان و80 درصد از امکانات دفاعی جهان را در دست دارند.
البته به نظرکمی اغفال کننده می رسد زیرا ساختارها و مبناها در جهان چند قطبی امروز با نوع کلاسیک در گذشته تفاوت زیادی دارد.
مراکز قدرت بسیار گسترده تر و وسیع تر شده اند و بسیاری از این مراکز به عنوان دولت- ملت شناخته نمی نمی شوند. در واقع یکی از اصلی ترین شکل های قدرت در سیستم بین المللی معاصر، انحصار قدرت خود و در برخی موارد حتی اهمیتش را از دست داده است. این دولت ها امروزه از هر طرف با چالش های زیادی درگیر می باشند. از بالا در سطح منطقه و سازمان های جهانی، از پایین با جنگجویان غیرنظامی و نیروهای نظامی بومی و از چپ و راست با انواع گوناگونی از سازمان های غیردولتی (NGO) ها مواجه می باشند. امروزه قدرت در دست های مختلف و مکان های مختلف گسترش یافته است.
همچنین علاوه بر 6 قدرت بزرگ در سطح جهان، تعداد بسیار زیادی از قدرت های کوچک و بزرگ در سراسر جهان یافت می شود به عنوان مثال در امریکای لاتین، می توان از برزیل و بطور تقریبی آرژانتین، شیلی، مکزیک و ونزوئلا نام برد. در قاره آفریقا می توان از دو کشور آفریقای جنوبی و نیجریه نام برد و در خاورمیانه مصر، ایران، اسرائیل و عربستان سعودی. در آسیای جنوبی هم می توان از پاکستان نام برد و در اقیانوسیه و آسیای شرقی نیز از کشور استرالیا و کره جنوبی. سازمانهای مهم بین المللی نیز در لیست خود از قدرت های متمرکز زیاد ی بهره می برند: صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و در سطح منطقه از کشورهای متحد آفریقا، مجمع کشورهای عربی، سازمان همکاری های ملت های جنوب شرقی آسیا، اتحادیه اروپا، سازمان دولتهای امریکایی، سازمان همکاری منطقه ای جنوب آسیا و از سازمان ها، سازمان انرژی اتمی، اپک، سازمان همکاری های شانگ های، سازمان بهداشت جهانی را نام برد. از سوی دیگر، شهرهای مهمی هم وجود دارند که به نوبه خود ایجاد قدرت کرده اند. مانند نیویورک، شانگهای، کالیفرنیا، سن پائلو.
در کنار اینها شرکت های بسیار بزرگ بین المللی نیز وجود دارند که در زمینه انرژی، مالی و کارخانجات بزرگ نقش ایفا می کنند. در کنار اینها، نقش رسانه ها نیز مانند الجزیره، بی بی سی، سی ان ان و نیروهای نظامی بومی و مجاهدین غیرنظامی مانند حماس، حزب الله و جیش المهدی و القاعده را باید درنظر گرفت. احزاب سیاسی، مذهبی، مؤسسات و حرکتها، سازمان های تروریستی (القاعده)، کارتل های مواد مخدر، سازمان های غیر دولتی با تنوع بسیار زیاد از قبیل پزشکان و خبرنگاران بدون مرز و صلح سبز نیز از این دسته می باشند که قابل توجه هستند. واقعاً جهان امروز میل بیشتری به تکثر قدرت دارد و تک قدرت ستیز است.
در جهان امروز، ایالات متحده یکی از عمده ترین قدرت های بزرگ می باشد که توانسته است منابع قرت زیادی را در خود جایی دهد. این کشور سالانه بیش از 500 میلیارد دلار صرف هزینه های نظامی خود می کند و درزمینه نظامی در افغانستان و عراق که بیش از 700 میلیارد دلار نیز به آن اضافه می شود که یکی از بیشترین ظرفیت ها را در سطح جهان به خود اختصاص داده است. در زمینه اقتصادی با در آمدی حدود 14 تریلیون دلار تولید ناخالص، بزرگترین قدرت اقتصادی جهان محسوب می شود. به علاوه، ایالات متحده یکی از منابع اصلی فرهنگی جهان (سینما و تلویزیون) و اطلاعات و ابداعات و نوآوری ها را در دست دارد.
اما نباید چهره واقعی قدرت در امریکا به عنوان حائل و ماسکی سقوط قدرت و موقعیت رو به زوال امریکا را در سطح جهان پنهان کند. در حال حاضر سهم واردات کالاهای جهانی به امریکا به 15 درصد کاهش یافته است. باو جود اینکه تولید ناخالص ایالات متحده 25 درصد کل جهان را در بر دارد که البته این درصد در سال های آتی در رقابت با کشورهای بزرگ آسیایی و کشورهای دیگرکاهش خواهد داشت، در همین زمان کشورهایی هستند که چندین برابر بیشتر از ایالات متحده رشد داشته اند.
در ایالات متحده، رشد تولید ناخالص داخلی می تواند نشان دهنده نفوذ ایالات متحده باشد. در حالیکه افزایش قدرت پولی در کشورهایی مانند چین، کویت، روسیه، عربستان سعودی و امارات متحده عربی غیر از شاخص ایالات متحده است. منابع کنترل ثروت و دارایی در این کشورها بستگی زیادی به صادرات نفت و گاز دارد، به طوری که تولید ناخالص برخی به 3 تریلیون دلار می رسد که یکی از منابع مهم در افزایش نرخ این منابع در امریکا محسوب می شود. بالا بودن قیمت انرژی، باعث نابسامانی در تقاضای کشورهای هند و چین شده است.
در حال حاضر قیمت دلار نسبت به یورو کاهش یافته است که این به نوبه خود باعث رکود پول رایج کشورهای آسیایی خواهد شد. در حال حاضر بیشتر تبادلات اقتصادی در جهان با دلار انجام نمی شود زیرا بیشتر این تبادلات در زمینه نفت است. در این مبادلات بیشتر از یورو استفاده می شود که یکی از راه های نجات اقتصاد امریکا، افزایش تبادلات با دلار است.
در عصر جهان بدون قطب، جهان قدرت و برتری کمترین اثر را خواهد داشت و صدای امریکا برای رفرم به گوشه های کر و گنگ نخواهد رسید، برنامه هایی که امریکا برای همکاری ارائه می دهد، خریداری ندارد و به آن اهمیتی داده نمی شود و تحریم ها نیز کمترین تأثیری ندارد. با تمام اینها، کشور چین قادر است بهترین تأثیر را بر برنامه های هسته ای کره جنوبی داشته باشد. اگر کشورهای اروپایی، چین و روسیه با امریکا همکاری کنند، واشنگتن برای تحت فشار قرار دادن تهران از طریق تحریم توانمند خواهد بود ولی بی میلی و بی رغبتی چین روسیه در این زمینه، عملاً دستیابی به اهداف تحریم را زمین گیر کرده است. دخالت بسیار رقیق پکن و مسکو در فشار به دولت سودان می تواند به جنگ در سودان خاتمه دهد. در حال حاضر کشورهای ایران، کره شمالی، ونزوئلا و زیمباوه این قدرت را دارند که در مقابل امریکا از خود مقاومت نشان دهند و استقامت کنند.
امروزه تجارت پا به عرصه فرهنگ و اطلاعات گذاشته است و بالیوود سالانه فیلم های بیشتری از هالیوود تولید می کند. جایگزین های زیادی برای رقابت در عرصه تلویزیون ایجاد شده است. سایت های اینترنتی و وبلاگ ها از دیگر کشورها امروزه به یکی از رقبای امریکا در تولید و تفسیر خبر تبدیل شده اند و تکثر در ارائه اطلاعات می تواند به مثابه یک قدرت نظامی عمل کند.
وداع با نظام تک قطبی
"چارلز کروتامر" 2 دهه قبل به درستی دریافته بود که نظام تک قطبی را زمان دار است و آن را همیشگی نمی دانست، بنابراین، واژه "لحظه تک قطبی" را بکار برد. در زمان فعلی، برتری ایالات متحده روشن و امری واقعی است. ولی این تفوق، 15 یا 20 سال بیشتر طول نخواهد کشید. درساحت زمان و تاریخ نگاری، این لحظه ای بیش نیست. تئوری ها ی رئالیستی کلاسیک پایان نظام تک قطبی و شروع نظام چند قطبی را پیش بینی کرده بودند.
براساس این نظریه و دلایل آن، قدرت های بزرگ هنگامی که بر سر کار هستند و بر دیگران تفوق و برتری دارند، به نوعی با این مسئله خو می گیرند و به آن عادت می کنند که همزمان رقبایی بوجود می آورند که از این قدرت می ترسند و باعث انزجارشان می شود. کراتامر در تائید این تئوری می گوید بدون هیچ شکی نظام چند قطبی بوجود خواهد آمد. شاید در نسل های بعد قدرت هایی بوجود بیایند که بتوانند با امریکا رقابت کنند و عصری مانند زمان قبل از جنگ جهانی اول ایجاد شود.
اما این اتفاق نیفتاد. تحرکات ضدامریکایی در سطح جهان رو به گسترش است ولی هیچ کدام از آنها این قدرت و توانایی را ندارند که بتوانند قدرت امریکا را به چالش بکشند. این امر می تواند به آن علت باشد که ناهمخوانی بین ایالات متحده و قدرت هایی که بالقوه توانایی رقابت با امریکا را داشته باشند، دیده می شود. در آینده نزدیک، کشورهایی مانند چین ممکن است که با داشتن تولید ناخالص داخلی بتوانند با امریکا مقابله کنند ولی این کشور با افزایش جمعیت با معضل مواجه خواهد شد و به علت این افزایش و برای جلوگیری از گسترش فقر به ناچار نمی تواند هزینه های زیادی را برای اهداف نظامی خود صرف کند که البته هند نیز به نوعی درگیر این مشکل است. درست است که تولید ناخالص اروپا در حال حاضر از امریکا بیشتر است ولی این اتحادیه قادر نیست به عنوان یک قدرت واحد در مقابل امریکا بایستد. ژاپن نیز به علت کاهش جمعیت، تراکم خاک و ضعف فرهنگ سیاسی قادر به رقابت نیست و نمی تواند به عنوان یک قدرت بزرگ در عرصه بین الملل نقشی ایفا کند. روسیه نیز ممکن است با یک شیب دوباره بتواند به قدرت بین المللی تبدیل شود ولی در حال حاضر با مشکلات متعدد اقتصادی روبرو است و با کاهش جمعیت و درگیری های داخلی به ناهمگونی آن می افزاید.
باید توجه داشته باشیم که محاسبات کلاسیک برای دسترسی به قدرت تغییر کرده است. ایجا د ثبات سیاسی و قدرت اقتصادی به عوامل متعددی بستگی دارد که شامل مقدار کالاهای وارداتی و صادراتی خدمات، مردم، انرژی، سرمایه گذاری و تکنولوژی می باشد. یکپارچگی و ائتلاف در جهان مدرن امروز تنها با تعدیل رقابت ها ودرگیری ها ممکن است.
باید توجه داشت حتی اگر رقبای قدرتمندی نیز در رقابت های جهانی بوجود نیاید، نظام تک قطبی به پایان رسیده است. در این مورد سه تفسیر قابل ذکر است؛ اولین آن تاریخی است. گسترش حکومت ها و منابع تکنولوژی که باعث افزایش تولیدات و موفقیت بیشتر شده است و با این پیشرفت ها، تأثیرات به مراتب قوی تر و سریع تر شده اند.
تفسیر دوم، سیاست امریکاست. بعد از جنگ جهانی دوم، امریکا به قدرت بزرگی تبدیل شد ولی به عنوان نمونه ایجاد جنگ در عراق و برپایی جنگ در عراق به شدت قدرت و موقعیت امریکا را در سطح جهان ضعیف کرد. این جنگ یکی از پر هزینه ترین جنگ های نظامی، اقتصادی و دیپلماسی است که تاکنون سابقه نداشته است.
سرانجام اینکه نمی توان نظام غیر تک قطبی امروز جهان را تنها نتیجه بوجود آمدن سایر حکومت ها و سازمان ها و نحوه سیاستگذاری های امریکا دانست و به ناچار باید آن را امری در راستای جهانی شدن دانست. گلوبالیزاسیون، باعث افزایش سرعت و حجم تعامل کشورها شده است و بسیاری از مسائل را تحت الشعاع قرار داده است. نقل وانتقال مواد مخدر، پست الکترونیک گازهای گل خانه ای، کالاهای کارخانه ها، انتقال فرهنگ ها از طریق رادیو و تلویزیون، ویروس ها (واقعی و غیر واقعی) و تسلیحات را می توان از ثمرات گلوبالیزاسیون دانست.
گلوبالیزاسیون در 2 وجهه بر ایجاد نظام های غیر تک قطبی تأکید دارد. اول اینکه بسیاری از نقل و انتقالات خارج از کنترل و دید دولت ها انجام می شود و در نتیجه گلوبالیزاسیون باعث رقیق تر شدن قدرت ها می شود. دوم اینکه ایجاد قدرت از گذشته بسیار آسان تر شده است و گروه ها و افراد راحت تر باهمدیگر تأمل می کنند.
بی نظمی غیرقطبی
تثبیت جهان غیر قطبی ماهیتاً برای ایالات متحده و بسیاری از کشورها مفید نیست و تأثیر منفی بر آن خواهد داشت. در این حالت، نقش کنترلی امریکا برای حل چالش های جهانی کم رنگ شده است و آنچه که با یک حساب ساده قابل بررسی است، این است که وقتی قدرت ها زیاد شوند، تمایل دارند که نقششان نیز در صحنه بین الملل زیاد شود و این باعث خواهد شد رسیدن به یک برتری مطلق بسیار مشکل شود. مدیریت یک گروه کوچک خیلی راحت تر از مدیریت یک گروه بزرگ است. به بن بست رسیدن نشست دوحه در مسیر توسعه تجارت جهانی مثال خوبی از این دست است.
به علاوه، غیرقطبی شدن باعث افزایش تعداد تهدیدات می شود و امریکا خود یکی از این دست تهدیدات است که با تهدیدات زیادی مواجه شده است. تهدید ممکن است از طرف گروه های تروریستی باشد که لازمه حرکت آنها ایجاد ناامنی است.
تبدیل شدن ایران به یک قدرت هسته ای، یکی از این نتایج است. در موقعیت غیر قطبی بودن جهان نمی توان ایران را با ایجاد تحریم اقتصادی وادار به تسلیم کرد و امریکا بدون کمک دیگر کشورها قادر نیست ایران را به زانو درآورد.
در حال حاضر غیر قطبی بودن جهان اجتناب ناپذیر است و در این میان، انرژی یکی از کارکترهای اصلی است و شاید مهمترین بحران در آینده خواهد بود. تروریست و بیماری ها نیز باید مد نظر باشند، افزایش سلاح های اتمی و عدم ایجاد موادی که بتوان آن را کنترل کرد نیز از دیگر موانع است. نحوه نابود کردن سلاح های کشتار جمعی و بیولوژیکی نیز یکی از معضلاتی است که باید برای آن فکری کرد.
جنگ در حوزه تروریست چنانچه جهان به سوی چند قطبی برود، باعث ایجاد عصر تاریکی مدرن خواهد بود. البته با ایجاد سازمان ها و اطلاعات و قوانین قوی و ایجاد ظرفیت های نظامی تا حدودی می توان جلوی آن را گرفت ولی این یک واکنش تدافعی و منفعلانه خواهد بود. گروه های سیاسی و پدران روحانی باید تروریست ها را محکوم کنند تا جلوی گسترش آن گرفته شود. مهمترین بخش این مأموریت بر عهده دولتمردان است که با یکپارچگی و ائتلاف، از ورود مردان و زنان جوان به این گروه ها جلوگیری کنند.
تجارت یکی دیگر از ابزارهایی است که می تواند به کمک آید و با بستن یا نبستن تعر فه های گمرکی به ایجاد گلوبالیزاسیون و به اهداف امریکا کمک کند.
افزایش هزینه های تسلیحاتی امریکا و بیشتر کردن این هزینه ها در افغانستان و عراق برای جلوگیری از تهاجم و تهدید شهروندان این کشورها و منافع امریکا بسیار مؤثر است.
یکی دیگر از راه حل ها در مقابل جهان غیرقطبی ایجاد یک نظام چند صدایی و مقابله است و باید نقش قدرت ها در صحنه قدرت جهان عوض شود. ایجاد تغییرات در گروه 8 و شوراى امنیت سازمان ملل برای پاسخگویی به مسائل جدید جهانی و نه مسائل و مشکلات قبل از جنگ جهانی دوم و قوانین نیز باید بازنگری شوند، تعیین نقش دولت ها، سیستم اداره سازمان ملل، سازمان های غیر دولتی(NGO)، شرکت های دارویی، ساختارها و افراد تصمیم گیرنده (تینک تانک ها)، دانشگاه ها وهمه باید مد نظر قرار گیرند و در آنها تجدیدنظر اعمال شود.
در زمینه دیپلماسی بغرنج نظام بی قطبی نیز باید سیاست ها عوض شود و سیاست اینکه "کشورها یا مقابل ما هستند یا با ما" در سیاست خارجی باید عوض شود.
باید توجه داشته باشیم که نظام غیرقطبی بسیار مشکل و خطر ناک است، ایجاد یک گروه مرکزی و قطب مرکزی از دولت ها و دیگر موسسات برای همکاری و پیروی از قانونی مشترک، یکی از مهمترین قدم های بزرگی است که باید در آینده برداشته شود که می توان نام آن را همنوایی غیرقطبی یا همکاری های غیرقطبی نامید. باید توجه کرد که "این کار نمی تواند باعث محو نظام غیرقطبی شود بلکه باعث مدیریت و جلوگیری از متلاشی شدن و بدتر شدن وضع موجود خواهد داشت."
|