وقتی کفایتت کرد ، دست بردار
طُوبی لِمَن ذَکَرَ المَعادَ وَ عَمِلَ لَلحِسابِ کارهایش با حساب است. خوردنش ، راه رفتنش، حرف زدنش همه اندازه دارد. زیادی نمی خورد چون گلویش نمی تواند ببلعد. میخورد و رد میشود. آیا میتوانی در هوای گرم سه یا چهار دست لباس بپوشی؟ نمیتوانی! لذا مومن کارهایش، خوردنش، حرف زدن و ... بی حساب نیست. و دیگر اینکه به کفاف قانع است. کفاف ما خیلی کم است. آمال و آرزوهاست که بشر را بیچاره کرده است. کفاف را روی کاغذ بنویس و ببین در شبانه روز چقدر نان و آب میخوری، چقدر نفس میکشی و چقدر لباس میپوشی. اینها را برای خودت و زن و بچه ات روی کاغد بنویس ، ببین چند قلم و چقدر است. این کفاف است: خوردن و خوابیدن و پوشیدن و آشامیدن. چند قلمش هم مفت است، یکی نفس است. آب هم مثل اینکه مفت بود جز در کربلا. آب همه جا مفت بود. الان هم مفت است. الان اگر یک لیوان آب بخواهی تا بگویی سه نفر بر می خیزند و می آورند. فقط یک کربلا بود که خلقت را داغ کرد.
آب مفت، نفس مفت، دیگر چه باقی میماند؟ خوراک و لباس و یک جایی که بخوابد و زیر سقفی باشد که آفتاب و باران نخورد. کفاف انسان اینهاست.
از زمان آدم که به دنیا آمد تا الان کفاف انسانها همین بوده است. این همه که بشر ترقی کرده است ،نتوانسته است کفاف را کم یا زیاد کند. البته آمال و آرزو خیلی چیزها را اضافه کرده است، منتهی ریشه ی آن هم درآمد.الان هنر دارد ریشه شغل بشر را در می آورد. ان شاءالله اگر هنرها را مصرف کنند شغلشان تمام میشود.الان همه باهنر شده اند. آخر هنر این است که مضطر می شوی و خودت را یک چرخ میدهی. رقص هم یک هنر است، بلکه بالاترین هنرهاست.همه ، هنرهایشان را زمین میگذارند و کسی را که می رقصد نگاه میکنند. اگر شک داری شما بافنده بیاورید و من رقاص می آورم ببینم می بافید یا می رقصید؟ همه بافندگیتان یادتان میرود و اورا نگاه میکنید. زیرا این هنر، بالای سر هنرهاست و بالاترین هنرها رقص است.
آمد مسئله پرسید که اگر دستم را اینجور کنم چطور است؟ گفت بد نیست. گفتم این دستم را چطور؟ گفتند بد نیست. کارهای دیگر را گفت، گفت ایرادی ندارد. گفت حالا اگر همه اش را باهم بکنم چطور؟ گفت مرده شود ترکیبت را ببرد. یعنی این ترکیبی که درست کردی خراب کرد.
ببین امام علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله چگونه مغز ذات مارا درست کردند. فرمودند خوشا به حال کسی که یاد معاد کند. معاد یعنی موعد و وعده گاه. بدترین کارها خلف وعده است. خلف وعده ، یکی این است که به کسی بگویی فردا فلان جا هستم و نروی. یک خلف وعده هم هست که با خداست، که وقتی مارا خلق کرد با ما وعده گذاشت و فرمود اَلَستُ بِرَبِّکُم. آیا من مربی شما نیستم که خلقتان کردم. می گویند که ما گفته ایم بله.الان هم میگوییم بله. آیا اگر تنگتان بگیرد نمی گویید بله؟ آیا بعد از این هم بله، یا فقط گاهی بله؟ او اگر رب است همه وقت رب است.
الان هم که اینجا نشسته ام نفس از آن او، بدن مال او، کلام مال او، و علم و حیات مال اوست.
گفتند ما اسماء و صفات خداییم. گفت آن که عین ذاتش است. همه مال اوست. امامان ما صفات خدایند. اسماء خدایند.اَلَستُ بِرَبِّکُم؟ ربشان خداست. یعنی این هنر و این مربا ساخته ی خداست. خدا درست کرده است. محمد و آل محمدصلی الله علیه و آله را خدا ساخته است. خودتان هم این جورید. فکر کن. تعقل کن. امامان ما میخواهند ما را ببرندبا خودشان آشنا کنند.
اُذکُرُوا المَعاد. معاد را یاد کنید. خوشا به حال آنکه این گونه باشد. دارند درست شده ها را تعریف می کنند نه آنهایی را که حالا میخواهند درست شوند. میگوید خوشا به حال آنکه یاد میکند معاد را، عمل میکند به حساب و قانع به کفاف است. این قناعت درباره ی دین هم هست. در نماز و عبادتت هر چقدر که استعدادت هست و به حدی که کفایتت میکند همان را بگیر. مبادا زیادی خودت را خسته کنی، مرتباً ذکر بگویی و لبت را تکان بدهی.
قَنَعَ بِالکَفافِ.یعنی وقتی کفایتت را کرد دست بردار. تا دیدی میخواهی سیر شوی دست از لقمه بکش. تا دیدی لباست گرم است رویش اضافه نپوش. تا دیدی بازارت گرم نیست دیگر حرف زدن را رها کن. اگر هم بخواهی صحبت کنی زبان نمی آید.
پس یکی کارکردن برای حساب است.دیگری قانع بودن به کفاف و یاد خدا و معاد، چهارمینش رضا از خداوند است. خوشا به حال اینها.
اسلام این طور نیست. اسلام یعنی تسلیم. ناچاراً تسلیم شده است.
اِنَّ الاِسلامَ هُوَ التَّسلیمُ وَ التَّسلیمَ هُوَالیَقینُ وَالیَقینَ هُوَ التَّصدیقُ.
وقتی تسلیم ثابت میشود که تصدیق هم بکنی که خدای من، خوب خدایی است، نه اینکه اخمش ((هم)) باشد که خدا راهمان را بسته است. همه ی درها را به رویمان بسته است. نمی گوید درها را بسته است تا من را پیش خودش ببرد. ببین که او در عوض دارد چکار میکند.
آدمی جهل دارد و جهل بالاترین مرض است. اَعدی عَدُوُّکَ نَفسُکَ الَّتی بَینَ جَنبَیکَ. تازه اگر کسی به ندانستنش اقرار کند خودش نصف علم است.والرفق بهم نصف الآخر یعنی اگر راحت یک دفعه دیگر هم بگوید این بهتر میشود.اگر دودفعه بگوید کاملاً عالم می شود: نمی دانم. نمیدانم.
پس چهار چیز شد. ایمان زیاد به موعد و وعده گاه.اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ. همان اشاره به وعده گاه است. وعده گاهی که خلقمان کرد و دوباره باید همانجا برویم. مردن ملاقات است ، همان وعده گاه است. از پیش او آمده بودیم و چون مردیم دوباره پیش او می رویم.
گفت چرا مارا نعوذبالله از خود جدا کرد . گفت آنجا قرب بود، نمی شد آدم بی ادب باشد. ماهم بی تجربه بودیم. هستی با مابود، در حالی که بی ادب بودیم. لذا درست در نمی آمد. اینجا دماغ همه مان به خاک خورد، خدا را سجده کردیم، یا الله گفتیم، دچار اجنبی شدیم، نفس خودمان دشمنمان شد، حالا که برگشتیم مثل آدم وارد میشویم.