گروه سیاسی-رجانیوز: دکتر محمد سلیمانی استاد دانشگاه علم و صنعت و وزیر ارتباطات دولت نهم، از فعالترین نمایندگان مجلس نیز هست. به خاطر عملکرد خوبش در در وزارت ارتباطات، حضور فعالش در کمیسیون صنایع مجلس و پیگیری طرحهای تخصصی در کنار پیگیری دغدغه هایش برای رشد علمی دانشگاهها؛ همه او را به عنوان چهرهای متخصص، متعهد، خوشنام و دلسوز میشناسند. دکترسلیمانی را شاید بتوان از بهترین مصداقهای «متخصصِ متعهد»ی دانست که این روزها برخی میکوشند با انکارشان، برخی انتصابات ناشایست دولت را با تئوری زیاد بن ابیه توجیه کنند.
شاید تا پیش از این کمتر کسی میدانست که او در زمان معاون دانشجویی وزارت علوم در سالهای ۷۲ تا ۷۶ عمره دانشجویی را پیگیری و راهاندازی میکند. با او درباره دولت نهم و دهم، مجلس شورایاسلامی و انتخابات پیشِ رو به گفتگو نشستیم:
مختصری درباره سوابق کاریتان تا قبل از ورود به دولت آقای احمدینژاد به عنوان وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم. من دکترایم را از فرانسه گرفتم و اواخر سال ۱۳۶۱ دو هفته بعد از دفاع از تِزم به ایران آمدم. در آنجا در مدرسهای که همکار دانشگاه پییر و ماری کوری و مدرسه عالی برق( SUPELEC ) نام دارد تحصیل کردم و به ایران آمدم و در دانشگاه علم و صنعت مشغول به کار شدم.
کار اجرایی را از سال ۱۳۶۳ با مدیریت امور اداری دانشگاه شروع کردم و بیشتر پژوهشی کار میکردم و معاون پژوهشی سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی بودم که آن موقع سازمان ملی بود. تا اینکه گروهی از دوستان در وزارت سپاه از ما خواستند روی موضوع رادار کار کنیم. چون مانده بودم چه کار کنم استخاره کردم و در این استخاره آیه آرم سپاه آمد: «وَأَعِدُّوا ْلَهُم مَّااسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّه»(۱) دیدم کار خیلی سخت شد. شاید یکی دو روز بیشتر طول نکشید که منفک شدم و به گروه الکترونیکی که در سپاه بود پیوستم و تحقیقات مربوط به رادار را پایهگذاری کردیم.
در سال ۱۳۶۵ راجع به موضوع رادار در کشور ما افراد متخصص زیادی وجود نداشتند و در دانشگاهها هم درس آن داده نمیشد و در جنگ هم بسیار لازم و جزو ابزارهای اساسی بود که همه کشورها داشتند. الحمدلله پایهگذاری بسیار خوبی شد و امروز کشور ما در صنعت تولید و تحقیقات رادار بسیار پیشرفته است و انواع و اقسام رادارها را میسازد. این کار ادامه داشت تا در سال ۱۳۶۸ از من خواستند ریاست سازمان پژوهشها را قبول کنم. وضعیت مناسبی در تحقیقات و حمایت از مخترعین، مکتشفین و صنعتگران خصوصی بود و این مسئولیت را قبول کردم و در سال ۱۳۶۸ رئیس سازمان پژوهشها شدم. در اواخر سال ۱۳۶۹ احساس کردم تا هنوز جوان هستم و دیر نشده است، بد نیست بروم و با یک فرصت مطالعاتی دانش خود را یکمقدار بهروز کنم. خدا توفیق داد و از نظر دانشگاه هم نوبت ما بود، لذا یک سال فرصت مطالعاتی رفتم و فرصت بسیار خوبی بود و توانستم منابع علمی و مطالب جدیدی را یاد بگیرم و اطلاعاتم را بهروز کنم. در سال ۱۳۷۱ برگشتم و هر کاری که میکردند، کار اجرایی را قبول نمیکردم و ترجیح میدادم در فضای علمی و پژوهشی باشم تا اینکه رئیس دانشگاه ما اصرار کرد و معاون پژوهشی دانشگاه شدم.
بعد از آن هم که به وزارت علوم میروید
در سال ۱۳۷۲ آقای دکتر هاشمی گلپایگانی وزیر علوم شد. به من پیشنهادی شد ولی من تهران را رها کردم و دو هفتهای مسافرت رفتم، وقتی بالاخره برگشتم، فرصتی پیدا شد و با ایشان گپی زدم و ایشان مرا متقاعد کرد که معاون دانشجویی وزیر علوم شوم. لذا از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ معاون وزیر علوم بودم.
۲۵۰۰نفر بورسیههای جناحی وزارت علوم معین
ماجرای بورسهای پیش از دوره شما چه بود؟
در آن دوران یکی از بحثها این بود که آقای دکتر معین که از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ وزیر علوم بود، گروه خاصی را از مجموعههای خاصی گزینش و به خارج اعزام کرده بود که عمدتاً خلاف مقررات و قوانین آن موقع بود. حدود ۲۵۰۰ دانشجو در خارج از کشور بورسیه داشتیم و حجم عظیمی بودند. جالب است اکثر اینهایی را که آقای وزیر اعزام کرده بود به انگلیس رفته بودند! انگلیس هم در را به روی اینها باز کرده بود و اکثراً هم مسن و سنشان بالا بودند. و از کشورهای دیگر نمی نوانستند پذیرش بگیرند. بنظرم انگلیس حساب شده عمل کرد. هم شهریه بالا گرفت و دانشگاههای خود را سامان داد و هم توانست اصلاح طلبی را در دانشگاههای ایران توسعه دهد.
اکثر کسانی که در بعدها درحزب مشارکت و یا احزابی بودند که در فتنه ۸۸ نقش بازی کردند و یا در دانشگاهها رد پای فتنهشان را میبینید، افرادی هستند که در فاصله سالهای ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۲ به انگلیس اعزام شدند. البته بعضیهایشان هم به کانادا و جاهای دیگر، ولی عمدهشان به انگلیس رفته بودند. به هر حال ماجرایی داشت و همه چیز را هم نمیشود گفت، چون ضربهاش به انقلاب و نظام میخورد. خرابکاریای است که کسی انجام داده است و ضربهاش را هم زدند، چون هم در فتنه ۷۸ و هم در فتنه ۸۸ اکثراً صحنهگردان بودند.
کار ما در این چهارسال واقعاً سر و سامان دادن به قضیه و توسعه دادن تحصیلات تکمیلی در داخل بود که خدا توفیق داد و این اتفاقات افتاد.
نامه درخواست راهاندازی عمره دانشجویی را پای ستون توبه نوشتم
عمره دانشجویی هم در زمان شما راه افتاد. این طرح چطور شروع شد؟
از خاطرات شیرینی که در آن زمان دارم، موضوع عمرهدانشجویی است. مانده بودیم در دانشگاهها چگونه کار فرهنگی کنیم. در سال ۱۳۷۳ قسمت شد خودم برای اولین بار به عمره رفتم و دیدم بهترین جا برای کار فرهنگی برای دانشجویان است. در این فکر بودیم، ولی هر کاری که میکردیم جور نمیشد و موفق نمیشدیم آقای ریشهری را ملاقات کنیم.سال ۱۳۷۵ دوباره فرصتی پیدا شد که به عمره مشرف شدم. ۲۷ رجب بود. در همان هتلی که اقامت داشتیم جشن گرفته بودند و شب رفتیم و دیدیم آقای ریشهری سخنران است. بعد از سخنرانی رفتم و خودم را معرفی کردم و برای فردای آن روز وقت گرفتم. فردا صبح کاغذ و خودکاری را از هتل گرفتم و به مسجدالنبی رفتم و پایه ستون توبه، نامهای برای آقای ریشهری نوشتم و در آنجا آن را متبرک کردم و ساعت یازده رفتم. قرارمان یازده و ربع بود. نامه را به ایشان دادم. خواند و گفت دعای شما قبول است، چون همه مسئولین حج امشب اینجا هستند و غیرممکن است این نامه خوانده شود و به آن رأی ندهند. من تقاضای ۵ هزار نفر کرده بودم. بعد هم گفتم باقی قضیه روی دوش شماست. به ایران برگشتیم، دیدم صحبت کرده و مصوبه را گرفته است که اعلام کرد.
از سال ۱۳۷۶ هم اعزام عمره دانشجویی در حجم چند هزار تا شروع شد و جلو رفت. به نظرم کار جالبی بود. در دور اول فرزندان شهدا و جانبازان را مجانی فرستادیم. پیش آقای رحیمیان رئیس وقت بنیاد شهید رفتیم و گفتیم در این امر خیر شریک شوید. ایشان هم گفت باشد؛ هر تعداد بچه شهید را که شما فرستادی، پولش را میدهم. دیدم مدل خوبی است و پیش رئیس بنیاد جانبازان و مستضعفان هم رفتیم و گفتیم بنیاد شهید این کار را کرده است. میخواهید چه کار کنید؟ گفت من هم هر تعداد جانباز برود، پولش را میدهم. در نتیجه در آن سال تعداد زیادی از فرزندان و همسران شهدا یا جانبازان دانشجو به عمره رفتند.
در دوران دوم خرداد که دیگر در وزارت علوم نبودید مشغول چه کاری بودید؟
سال ۱۳۷۶ که دوم خردادیها سر کار آمدند، اختناق بسیار سنگینی بر دانشگاه حاکم شد. نمیشد نفس کشید و تا حرف میزدی میگفتند شما پیام دوم خرداد را درک نکردی، پس باید بمیری! چند تا از دوستان را دعوت کردیم که آقا اینطور نمیشود؛ یا باید همینطوری دست روی دست بگذاریم و اینجا بنشینیم یا باید برای کشور یک کار بزرگ انجام بدهیم. ظواهر امر هم نشان میداد دولت اصلاحات تا هشت سال دیگر ادامه دارد. لذا رفتیم و بحث ماهواره را شروع کردیم. خدا کمک کرد و طراحی و ساخت ماهواره پایهگذاری شد و نتیجه داد. همه کارها هم داخلی بود، یعنی بچههای انقلابی کار کردند.
چه سالی نتیجه داد؟
طراحی را در سال ۱۳۷۶ شروع کردیم. دو سال اول صرف راهاندازی و تربیت نیرو شد و تقریباً در سال ۱۳۸۰ دانشِکار را به دست آورده بودیم، طوری که اگر از خارج کسی میآمد و با تیم ما صحبت میکرد باورش نمیشد ما هنوز ماهواره نساختهایم و میگفت حتماً ساختهاید، ولی واقعاً آن موقع نساخته بودیم. یک دوره پروژه مشترکی به نام سینا ۱ تعریف و سپس نهایی و در سال ۱۳۸۵ با پرتابگر خارجی پرتاب شد و بعد به امید ۱ و ماهوارههای بعدی رسیدیم.
سیمکارت های در دست مردم را از هفت میلیون به چهل و هشت میلیون رساندیم
چطور وارد کابینه آقای احمدینژاد شدید؟
در سال ۱۳۸۴ آقای احمدینژاد رئیسجمهور شد و با توجه به اینکه معاون وزیر و رئیس سازمان پژوهشها بودم و کارهای مختلفی کرده بودم، احتمال میدادم به سراغم بیایند، لذا باز تکنیک مسافرت را به کار بردم. تابستان بود و به دیدن پدر و مادرم رفتم.حواسم بود که به موبایل جواب ندهم، ولی نمیدانم آقای احمدینژاد از کجا شماره خانه پدری ما را پیدا کرده بود و زنگ زد. گفتم الان ۱۲۰۰ کیلومتر با تهران فاصله دارم و به هیچوجه نمیتوانم بیایم. گفت فردا بیا، پسفردا بیا. گفتم به پدر و مادرم قول دادهام اینجا بمانم و حالا حالاها نمیتوانم بیایم، به این امید که قضیه منتفی است. یک هفته بعد برگشتم و باز ایشان تماس گرفت. بالاخره رفتم و ایشان گفت یکی از وزارتخانهها وزارت ارتباطات است و شما بیا و کمک کن.
یک پیشنهاد هم داد که شما با آقای جهرمی و آقای دانشجعفری هماهنگ کنید. خدمت ایشان عرض کردم: «نمیخواهم مسئولیت قبول کنم و لذا پیش این دو نفر نمیروم.» ایشان گفت: «تاقچه بالا میگذاری؟» گفتم: «نه، ولی اگر قرار است شما به من مسئولیت بدهی، چرا مرا دست دوم حساب میکنی و باید بروم کسی با من مصاحبه و مرا ارزیابی کند؟ اینها چه کارهاند؟ شما تصمیمگیر هستید یا آنها تصمیمگیرند؟» گفت: «پس برنامهات را تهیه کن و نمیخواهد با آنها هماهنگ شوی.» آمدم و شروع کردم به تهیه برنامه برای مجلس و فکر میکنم تنها وزیر یا جزو معدود وزرایی هستم که آن دو نفر در انتخابام هیچ دخالتی نداشتند. بعدها معلوم شده که آقای دانشجعفری با آقای احمدینژاد هماهنگ نبوده است و در هیئت دولت هم معلوم شد از نظر اقتصادی هماهنگی ندارد، همینطور هم آقای جهرمی بعداً معلوم شد هماهنگی ندارد، ولی آن موقع معلوم نبود.
کارهای اصلی که در مدت وزارت خود داشتید چه بود؟
کار ما در دولت شروع شد و جلو آمدیم و چندین کار بزرگ در این وزارتخانه انجام شد. یکی در مورد تلفن ثابت بود که در بعضی از مناطق و شهرها یک سال و نیم دو سال طول میکشید تا نوبت به متقاضی میرسید. در اکثر شهرها هم اگر دو سال نبود. حداقل شش ماه را معطلی داشت. در همین شهر تهران یک روز خانمی از من پرسید: «شما وزیر هستید؟» جواب دادم: «اگر خدا بخواهد بله» و داستان خودش را گفت که دو سه سال است ثبتنام کرده و ۱۰۳ هزار تومان هم پول دادهام و مرکز دائماً به من میگوید یک ماه دیگر. آقای وزیر! این یک ماه دیگر چه موقع قرار است برسد؟
مطالبه خیلی مهم است. چه رسانهها، چه مردم عادی و چه تشکلها وقتی مطالبه از دولت صورت بگیرد ـ هر دولتی که باشد ـ دولت حرکت میکند و جلو میرود. مطالبات باید روی میز بیایند. ما نباید از مطالبات بترسیم. همه چیز را هم نباید بگویم انتقاد و تخریب است، بلکه مطالبه است، مطالبه برای آینده بهتر و پیشرفت بیشتر.
اولین سئوالی که به ذهنم رسید این بود که بدانم چند نفر مثل این خانم هستند. اگر ده دوازده تا و یا حتی ۲۰۰ تا بودند میشد موردی حل کرد، ولی با بررسیهایی که کردیم دیدیم فقط در شهر تهران ۷۰۰ هزار نفر مثل این خانم هستند که از شش ماه تا چندین سال پول داده و هنوز تلفن ثابتشان را نگرفته بودند. بنابراین یکی از کارهایمان بهروزرسانی واگذاری تلفن ثابت در سطح کشور شد.
در بازار آزاد در مناطقی مثل میدان آرژانتین تلفن ثابت ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان و در منطقهای مثل بازار ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان و در کرج ۴۰۰ هزار تومان خرید و فروش میشد. من هم با قضیه آشنا بودم و در فرانسه روزی که رفتیم و درخواست تلفن کردیم، ظرف دو ساعت آمدند و وصل کردند، چون خدمات است. دولت اصلاحات اسمش را گذاشته بود سرمایهگذاری در تلفن. حجمی ثبتنام میکرد و مثلاً یک نفر میآمد ۲۰ تا یا ۵۰ تا تلفن ثابت را ۱۰۰ هزار تومان میداد و در نوبت میایستاد. یک سال بعد این را میگرفت و ۳۰۰، ۴۰۰ هزار و ۱ میلیون تومان میفروخت و اسمش را سرمایهگذاری گذاشته بودند. این واقعاً جزو انحرافات و تعبیرات بسیار ناصحیحی هست که بعضیها میکنند و به آن سرمایهگذاری میگویند، در حالی که وظیفه حاکمیت دادن یک خط تلفن و خدمات به مردم است و اصلاً مفهوم سرمایهگذاری ندارد. این یکی از کارهایی بود که در آخر سال ۱۳۸۵ تمام شد و تحویل تلفن ثابت در کل شهرهای کشور الحمدلله بهروز شد و هر کسی که ثبتنام میکرد، ظرف یک یا دو روز یا نهایتاً یک هفته تلفن را دریافت میکرد.

یکی هم موبایل بود که تقریباً شبیه به همین اتفاق افتاد. در یکی از بازدیدها بودم که فردی آمد و بند انگشتش را نشان داد و گفت: «آقا! این سیمکارت که به اندازه یک بند انگشت است، آخر چیست که ۴۴۰ هزار تومان میفروشید؟» آن موقع قیمت دولتی ۴۴۰ هزار تومان بود. دیدم واقعاً حرف حساب است. برنامهریزی دقیق همراه با کنترل هفتگی و قدم به قدم پروژه انجام شد و اتفاق بهروزرسانی تلفن همراه هم صورت گرفت. اگر یادتان باشد قیمت سیمکارت در سال ۱۳۸۴ تا سال ۱۳۸۵ بالای ۱ میلیون و ۳۰۰ هزار تا ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بود. در زمستان سال ۱۳۸۵ که اعلام ثبتنام کردیم، ۸ میلیون نفر ثبتنام کردند. تازه قیمت آن را ۳۹۰ هزار تومان هم کردیم، اما این عده ۸میلیون تا ۳۹۰ هزار تومان را نقد به حساب خزانه ریختند که سرمایه عظیمی است. الحمدلله خدا توفیق داد و این کار انجام گرفت. وقتی شروع کردیم ۷ میلیون سیم کارت به مردم داده شده بود، ولی در سال ۱۳۸۸ که وزارتخانه را ترک کردم، ۴۸ میلیون سیمکارت در دست مردم بود. البته ایرانسل را هم راه انداختیم و به کمک آمد و جوری شد که در دکهها سیمکارت را میگفتند ۵هزارتومان پول یکی را بده و دو تا ببر.
یکی از معضلات اساسی کشور ما مدلهای اقتصادی حاکم بر بنگاههای خدماتی و تولیدی ماست و اگر این مدلها را اصلاح کنیم، کشور میتواند بهخوبی گردش مالی خودش را داشته باشد، چون نزدیک به ۸۰ میلیون جمعیت کشور ماست. مثلاً خودروسازی یکی از معضلات ما شده و گرفتارمان کرده است. ۵۰ سال است از خزانه و بیتالمال در خودروسازی سرمایهگذاری عظیمی شده است. چند میلیون نفر هم درگیر این صنعت هستند و مستقیم و غیرمستقیم اشتغال دارند و نان هم میخورند. بعد از ۵۰ سال داریم خودرویی را به دست مردم میدهیم که کیفیت آن حداقلی و قیمتاش حداکثری است. ارزش افزودهای هم که روی خودرو هست، حداقلی است. فناوریهای نوینی هم که روی خودرو قرار میگیرند، حداقلی هستند. دلیلاش چیست؟ یکی اینکه مدل اقتصادی حاکم بر این بنگاهها مدل بسیار تو در تو و پیچیدهای شده و بنیانگذار آن هم تفکر کارگزارانیها از زمان دولت سازندگی است. چیزی درست کردهاند که به این سادگی نمیشود به آن سر و سامان داد. شرکتهای تو در تو، پیچیده و در هم تنیده که هزینه را بالا میبرد و قیمت را چند برابر میکند و از آن طرف هم کیفیت را پایین میآورد و کسی هم پاسخگو نیست و پاسخگویی را هم حداقلی میکند. این نظامات باید درست شوند. به نظرم این یکی از کارهایی بود که در آن دوران انجام دادیم. کارهای دیگری هم بودند که وقت نیست توضیح بدهم.
حلقه اول دور احمدینژاد عوض شد
سراغ سال ۱۳۸۸ برویم. پس از قضایای خانهنشینی شما از دولت کنار رفتید. در سال ۸۸ تحلیل خود دولت از انتخابات چه بود؟
در سال ۱۳۸۸ کاملاً مشهود بود که آقای احمدینژاد رأی میآورد و رأی او هم بسیار بالاست. دلیلش هم این بود که دولت نهم همه جای کشور را به کارگاه سازندگی تبدیل کرده بود. درست است که دولتی آمد و شعار سازندگی داد و اسم سازندگی را به ناحق روی خودش گذاشت، ولی خودشان را ساختند و برای مردم کاری نکردند. تورم بالای ۵۰ درصد را روی دست مردم گذاشتند. اقتصاد آنها را بیمار کردند. انحراف در ارزشها در دوره سازندگی ایجاد شد. حالا دولت نهم آمده و شعارهای امام را روی دست گرفته است. خادمین هم در سطح وزرا و معاونین وزرا دارند بدون منت کار میکنند. قشون دولت هم از این استان به آن استان و از این شهر به آن شهر میرود و ذرهبین برداشتهاند تا ببینند مشکلات کجا هستند و حل کنند و مردم این را به چشم خود دیده بودند. ما به روستاها و شهرهایی رفتیم که مردمش میگفتند در طول تاریخ تا به حال پای یک وزیر هم به اینجا نرسیده است. تامالاختیار هم بودیم، یعنی هر مشکلی که در آنجا وجود داشت، به نیابت از هیئت وزیران مینشستیم و مشکل را پیدا میکردیم و دستور میدادیم و حل میشد.

مردم اینها را دیده بودند که مجموعه هیئت دولت کاملاً در خدمت مردم هستند و شبانهروز و بدون منت دارند کار و تلاش میکنند؛ از جنس خودشان هستند؛ عنوان آنچنانی ندارند؛ به کانون قدرت و ثروتی وصل نیستند، لذا معلوم بود رئیسجمهور دولت نهم رأی میآورد. کسان دیگری هم که رقیب او بودند این صحنه را میدیدند و طراحی فتنه را انجام دادند. درست است امریکاییها فتنه را طراحی کردند، ولی کسانی که ضد احمدینژاد بودند، شعار دادند هر کسی باشد غیر از احمدینژاد و با این شعار همه طیفها را جمع کردند.
لذا در فتنه ۸۸ میبینید سلطنتطلبها، بهاییها، منافقین، مارکسیستها، اصلاحطلبان، کارگزاران، مشارکت و همه زیر آن چتر قرار گرفتند تا احمدینژاد را زمین بزنند و دولت یک مرحلهای شود، ولی بدنه مردمی با آنها همراهی نکرد و کاملاً مشخص بود نتیجه انتخابات احمدینژاد است. لذا آن طراحی و موضوع تقلب را مطرح کردند و عدهای را فریب دادند و هواداران باورشان شد تقلب شده است و آن فتنه برای کشور به وجود آمد. بعد از بیانات مقام معظم رهبری باز هم ادامه دادند تا ۹ دی به آن صورت زیبا و شکیل صورت گرفت.
دولت دهم با دولت نهم چه تفاوتی داشت؟
بعد از انتخابات که دولت دهم شکل گرفت، تقریباً مشخص شد انحرافاتی در مشی، شیوه و روش دولت دارد شکل میگیرد. مثلاً یکی از موارد این بود که کسانی که خالصانه در دولت نهم کار میکردند و توانمند بودند، تخصص داشتند و شب و روز کار میکردند و برای دولت نهم اعتبار آورده بودند، کمکم مورد بیمهری قرار گرفتند و با آنها مشورت نمیشد و کسان دیگری دارند میآیند و حلقه اول دور رئیسجمهور را تشکیل میدهند.
شما از چه زمانی این موضوع را حس کردید؟
به نظرم از تابستان سال ۱۳۸۸ رگههای قضیه نشان داده شد، ولی فکر میکردیم میشود اصلاح کرد و شاید موردی است و افراد میخواهند نفوذ کنند، ولی دیگر تقریباً جدا شدیم. من خواست خودم بود جدا شوم و از چند ماه قبل هم اقداماتی را انجام دادم و راز و نیازهایی به درگاه خدا کردم که به سلامت بیرون بیایم.
اعتقاد داشتم و همچنان هم معتقدم در سطح وزارت و کارهای اجرایی یک دوره بودن کافی است و مدیریت اجرایی باید جابهجا شود. چون اگر ادامه یابد در نظام اجرایی لانههایی به وجود میآید و سرنخ آن به هسته اصلی وصل میشود و در پایین اتفاقاتی میافتد که آن بالادست هم متوجه نمیشود. تجربههای قبلیام هم نشان میداد همین دوره چهار ساله در منصب اجرایی کافی است و بیشتر از آن نمیتواند خلاقیت، نوآوری و ابتکار داشته باشد و هر کاری که بوده انجام داده است و باید این صحنه را به فرد جدیدی با دیدگاه و فکر جدیدی واگذار کرد تا او حرکت دیگری ایجاد کند.
اشکالات دولت در سال ۱۳۹۱ کاملاً آشکار شد و نشان داد موضوع کاملاً جدی است و از مرحله تعارف خارج شده و دولت کاملاً تغییر مسیر داده و زاویه گرفته است.
لاریجانی بین مرحله اول و دوم انتخابات یارگیری کرد
بعد از دولت شما وارد مجلس میشوید، مشی سیاسی آقای لاریجانی به عنوان رئیسمجلس را چطور ارزیابی میکنید؟
اتفاقی که افتاد این بود که در ۱۲ اسفند انتخابات انجام شد و در مرحله اول تعداد قابل توجهی از نمایندگان حدود ۱۸۰ تا ۲۰۰ نفر انتخاب شدند و حدود ۶۰، ۷۰ نفر به مرحله دوم رفتند. در تهران هم این اتفاق افتاد و از ۳۰ نفر پنج نفر در مرحله اول انتخاب شدند و ۲۵ نفر به مرحله دوم رفتند. از ۱۲ اسفند تا ۱۵ اردیبهشت رئیس مجلس آقای لاریجانی بود و ایشان با عواملی که آنجا بودند و امکانات هم در اختیارشان بود، با اینها تعامل برقرار و یارگیری شد. والا همه بدنه اصولگرا بودند و آقای لاریجانی هم اصولگرا بود.
ما در مرحله بعدی وارد شدیم. تا آن موقع هم که نماینده نبودیم در ۷ خرداد وقتی وارد شدیم، دیدیم آرایش صحنه شکل گرفته و برنامهریزیهایی شده و یارگیریهایی صورت گرفته است و در واقع کار زیادی نمیشود انجام داد. به این ترتیب تقریباً مشخص بود آقای لاریجانی رئیس مجلس میشود، ولی ۱۰۰ نفر اصولگرا در مجلس بودند که هر چند اقلیت را تشکیل میدادند، ولی اقلیت قابل توجهی بودند و میخواستند مشی دیگری را پیش ببرند.
مجلس نهم از نظر تخصص و تجربه از همه مجالس قبلی بالاتر است. مثلاً الان در کمیسیون صنایع که ما هستیم، چند استاد تمام در زمینههای متفاوت مخابرات، پتروشیمی، معدن، شیمی و... وجود دارد.
روی کارآمدن روحانی حاصل خستهشدن مردم از تنشهای دولت و مجلس در دوسال آخر بود
تعامل مجلس با دولت آقای احمدینژاد چطور بود؟
در سال اول رئیس قوه مقننه و رئیس قوه مجریه با هم درگیر بودند و حتی درگیری به حد خشن و حذفکنندگی رسید و مجلس عملاً در مسیری افتاد که چوب لای چرخ دولت میگذاشت. شاید یکی از دلایل مهمی که دولت دهم مشکل پیدا کرد، مجلس و بهخصوص هیئت رئیسه مجلس بود که فشار غیر منطقی به دولت میآوردند و خواستههای منطقی دولت را برآورده نمیکردند و به این ترتیب دولت را بیشتر عصبانی میکردند و تحت فشار قرار میدادند. این اتفاق در سال اول افتاد و هر چه هم تلاش میکردند وضعیت درست نمیشد.
البته خود دولت هم اختلافات را تشدید میکرد و اتفاقی که میافتاد این بود که مثلاً دولت خودش وزارتخانهها را در هم ادغام میکرد. هیچ دولتی این کار را نمیکند که در سالهای آخر کاریاش وزارتخانهها را ادغام کند و یا در سال آخر چند وزیر را تغییر بدهد. اینها اقداماتی بودند که آقای احمدینژاد در آن زمان انجام داد و هیئت رئیسه مجلس هم از این فرصتها بهخوبی استفاده میکرد. در دولت دهم بحث تحریمها هم پیش آمد و فشار روی دولت زیاد بود. در قضیه تحریمها مجلس باید به دولت کمک میکرد، اما این کار را نکرد و دولت را تنها گذاشت. این تناقضات و عدم همکاریها در واقع بستر را برای ورود فردی مثل آقای روحانی آماده کرد.
یعنی شما رایآوردن آقای روحانی را محصول این تنشها میدانید؟
هم اشتباهات دولت دهم و هم مدیریت مجلس نهم در سال ۱۳۹۱ و دو سه ماه اول سال ۱۳۹۲ بستر را فراهم کرد تا افکار عمومی به سمت فردی مثل آقای روحانی میل پیدا و گردش کند. البته خطای خود کاندیداها هم فوقالعاده زیاد بود. الان بعضیها جبههپایداری را به وحدتشکنی متهم میکنند، ولی واقعیت این نیست.واقعیت این است که سال ۱۳۹۱ است و هنوز نه به بار است و نه به دار. یکمرتبه سه نفر دور هم جمع میشوند و میگویند ما سه نفر نامزدهای ریاست جمهوری هستیم و برای خودشان گروهی را تشکیل میدهند. شما نماینده چه کسی هستید؟ هیچی! چه برنامهای دارید؟ هیچ! اگر بخواهیم واقعاً علل عدم موفقیت اصولگرایان در انتخابات سال ۱۳۹۲ را ریشهیابی کنیم، باید بگوییم این سه نفر مجرم اصلی هستند و سنگ بنای غلط و کجی را گذاشتند. مثل روز روشن بود که این سه نفر از نظر فکری کاملاً با هم متفاوتاند. از نظر عقیدتی مثل هم هستند، ولی از نظر سیاسی و مدیریتی و عِدّه و عُدّه با هم فرق دارند. معلوم بود اینها نمیتوانند با هم کنار بیایند. باید دید تاریخ بعدها چه خواهد گفت. باید دید این سه نفر را واقعاً چه کسی دور هم جمع کرد؟
خاطرهای را بگویم. یک بار دیدن پدرمان رفتیم. پدر ما به تکتک عروسهایش گفته بود تو بهترین عروس من هستی، به شرط اینکه به کسی نگویی و پیش خودت بماند. عید نوروز بود و همه دور هم بودیم. پدرم میگفت عروس عزیزه کدام است؟ عروسها هر کدام به خودش میگرفت و میگفت من هستم! ما هم تلاش میکردیم بفهمیم کدام است و متوجه نمیشدیم و اصلاً درز نکرده بود. حالا باید ببینیم کسانی که این سه نفر را دور هم جمع کردند، به کدامشان گفته بودند که کاندید اصلی تو هستی. به نظر من به هر سه تایشان گفته بودند شما اصلی هستی، والا اینکه دو نفر به نفع یک نفر کنار بروند، در تاریخ ایران، خصوصاً در حوزه اصولگرایی اتفاق نیفتاده است و نمیافتد. دلیل ندارد این کار را بکند، مگر اینکه شخص بداند رأی نمیآورد. آقای عارف را ببینید که از وقتی کنار رفته هنوز دلخور است و آبش با آقای روحانی به یک جوی نمیرود و هنوز گرفتار و درگیر هستند و آقای روحانی حتی دوست ندارد آقای عارف به مجلس بیاید و مسئولیت قبول کند. کاملاً مشخص است. پس مهمترین اشکال کار این سه نفر بود.
اشکال بعدی در مناظرهها بود. در مناظره تجربه نشان داده است هر کسی که تهاجمی عمل کند به دل مردم مینشیند و اگر کسی بخواهد در آنجا تعارف کند، کاری را از پیش نمیبرد. در مناظره معلوم بود آنها با سازماندهی خاصی جلو آمدهاند و تقسیم کار کرده بودند که در این آرایشی که شکل گرفته بود چه کسی چه کسی را بکوبد. کاملاً مشخص بود مأموریت آقای ولایتی کوبیدن آقای جلیلی است و آقای قالیباف هم درگیر آقای روحانی است. مناظره روی افکار عمومی خیلی تأثیر میگذارد. اینها با هم جمع شد و این نتیجه فوقالعاده نزدیک شکل گرفت. اگر در آن مناظرهها یکی از آقایان محکم جلوی آقای روحانی میایستاد و جواب میداد، این اتفاق نمیافتاد.
به نظر من عوامل مختلفی تأثیر داشتند، ولی این دو عامل از همه مهمتر بودند. اتفاقاً در مناظرهها آقای جلیلی از همه بیشتر میدرخشد، ولی بقیه چندان تهاجمی عمل نکردند و جلو نیامدند و نتیجه اینگونه شد.
رای اعتماد بالای وزرای روحانی محصول لابیهای سنگین ژنرالها بود
در مجلس یک ائتلاف نانوشته از ابتدا بین آقای روحانی و آقای لاریجانی شکل گرفت که اولین بار خودش را در رأی اعتماد وزرا نشان داد، بعدتر در سئوال از وزرا و استیضاحهایی که صورت گرفت و تلاشهایی که آقای لاریجانی برای ممانعت از استیضاحها میکرد آشکار شد. بارزترین نمونهاش هم در تصویب برجام بود. بروز این ائتلاف در مجلس در رأی قضیه اعتمادها و بورسیهها چه بود؟
مجلس در آن یک سال دلخوریهای زیادی را از آقای احمدینژاد پیدا کرده بود و چه هیئت رئیسه مجلس و چه بدنه مجلس با کارهایی از قبیل تعویض وزرا، ادغام وزارتخانهها و حرکتهای ضربهای توسط آقای احمدینژاد با او اختلافاتی پیدا کردند. هنگامی که دولت جدید آمد، یکمرتبه فضاسازی کردند که به این دولت جدید رأی مثبت بدهید تا آشتی بین دولت و مجلس به نفع نظام شکل بگیرد و بسیاری از وزرا رأیهای بالای ۲۷۰ رأی آوردند که در تاریخ مجلس اتفاقی عجیب و غیرمنطقی است. یک وزیر نمیتواند از ۲۸۰ نفر، ۲۷۰ رأی بیاورد و این همه نماینده را قانع کرده باشد. زمینههای قبلی و فعالیتهای هیئت رئیسه مجلس و ضعف فراکسیون اصولگرایان که نمیتوانست درست اطلاعرسانی و عمل کند. در عین حال چند نفر از وزرا که کارشان خیلی خراب بود افتادند و رأی نیاوردند.
آن زمان بحث فعالیت برخی وزرای پیشنهادی در فتنه چقدرمطرح بود؟
تلاش میشد، ولی متأسفانه بهجای اینکه در اینگونه بحثها به سوابق و مستندات رجوع شود، به صحبتها رجوع میشد. خیلی از این وزرا در جلسات کمیسیونها حضور پیدا کردند و این صحبتها را نفی و حتی سران فتنه را محکوم کردند و از فتنه برائت جستند، در صورتی که در فتنه نقش داشتند و بسیاری از وقایع را کلید زده بودند و هم در پشت صحنه و بعضی از آنها در میدان عمل دست به اقداماتی زده بودند. این مستندات وجود داشت و در اختیار مجلسیها هم بود، ولی چون در جلسات نفی میکردند و از فتنه تبری میجستند، مجلسیها را یک مقدار نرم و نظر مجلس را به سمت خود جلب میکردند. بالاخره این دولت کارش را شروع کرد.
یک بحث هم این بود که ژنرالها را آوردهایم و در واقع لابی انجام دادند، چون کارکشته بودند. بعضی از آنها چنددوره وزیر بودند و لابیگری را کاملاً بلد بودند. این لابیها حتی در خانهها شکل میگرفت و افراد را به خانهها دعوت و با آنها صحبت میکردند و واقعاً در این زمینه نهضت عجیبی شکل گرفته بود. هر نمایندهای هر چیزی که میخواست به او قول میدادند و هر تکنیک و روشی که در سیاست اموی در نظر بگیرید، برای رأیآوری در آن مرحله به کار گرفته شد و اگر این رأی بالا شکل گرفت، لابیهای مختلفی بودند که شکل گرفت و ژنرالها آمدند.
البته کشور هم مشکلاتی داشت که باید هیئت دولت زودتر شکل میگرفت، یعنی در واقع دست مجلس هم بسته بود و اگر مجلس شش تا از وزرا را میانداخت، کابینه تشکیل نمیشد و این را نمیشود کاریاش کرد، چون حداقل دوسوم وزرا باید در کابینه باشند تا بتواند کار کند، والا کابینه تشکیل نمیشود. لذا این محدودیتها هم در نظر گرفته میشد و نمیشد شش وزیر را انداخت. از طرف دیگر این مطلب هم به مجلس تلقین شد که اگر وزرا رأی بالایی بیاورند بهتر میتوانند کار کنند.
فرجیدانا از خودش اختیاری نداشت، همه چیز دست کمیته ایکس بود
واکنش مجلس به رویکرد دولت در وزارت علوم و دانشگاهها چه بود؟ چه شد که به استیضاح فرجی دانا رسیدیم؟
مشخص بود دولت یازدهم تصمیم گرفته دانشگاهها را به فتنهگران بدهد. این از روز اول کاملاً مشهود بود و بارها هم خودشان تأکید کردند. وقتی وزیر اول رأی نیاورد، آقای روحانی مصاحبههای متعددی کرد و چند نفر را معرفی کرد و رأی نیاوردند. آقای فرجیدانا که آمد، در همان یکی دو ماه اول کاملاً مشخص شد ایشان برنامهریزی کرده دانشگاهها از چرخه علم و پژوهش خارج و تبدیل به باشگاه سیاسی شوند.
به صورت مصداقی چه اتفاقاتی افتاد؟
اولین مصداق آن چینش رؤسا و معاونین دانشگاهها و افراد وزارتخانه بود. ستادی که فتنه را در سال ۱۳۸۸ در دانشگاهها مدیریت میکرد، بهطور کامل آمد و در دفتر وزیر مستقر شد. برای دانشگاهیها کاملاً مشخص بود که برنامهریزی خاصی صورت گرفته و آقای روحانی هم یا قبل از ریاست جمهوری قول داده یا واقعاً عقیدهاش این است.
آقای فرجیدانا هم کاملاً خودش را مطیع اینها کرده بود و آن ستاد کاملاً بر فرجیدانا مسلط شد و ایشان عملاً هیچکاره بود. وقتی ایشان برای پاسخگویی به کمیسیونها میآمد، کاملاً مشهود بود که از خودش اختیاری ندارد و اختیار کاملاً در دست ستادی است که مجلس اسم آن را «کمیته ایکس» گذاشت. مجلس تقریباً به این نتیجه رسید که در اینجا باید اتفاقی بیفتد و تغییری صورت بگیرد، والا چند اشکال عمده به وجود خواهد آمد. یکی اینکه دانشگاهها باشگاه سیاسی احزابی از قبیل مشارکت منحله و کارگزاران خواهد شد. مشکل دیگر این است که جهش علمی که طی سالهای قبل اتفاق افتاده و برای کشور افتخار به دست آمده و ما را در ردیف پانزده یا شانزده دنیا قرار داده است از بین میرود.
مشکل دیگر این بود که بسیاری از موفقیتهای ما در حوزه هستهای و دفاعی به دلیل همکاری دانشگاهها بود و اینها ارتباط این حوزهها با دانشگاهها را کاملاً قیچی میکنند و دانشگاه را به مسیر دیگری میبرند.
که این کار را کردند.
بله، در همان یک سال و خردهای که آقای فرجیدانا بود همه این اتفاقات کم و بیش افتادند. مجلس در همان یکی دو ماه اول متوجه شد این اتفاق دارد میافتد، ولی کار زیادی نمیتوانست بکند، چون فرآیند استیضاح زمانبر است. اول باید تذکر داد نشست و صحبت کرد. مورد دیگر این بود که میخواستند دانشگاهها را از نظر فرهنگی کاملاً غربزده کنند و این کاملاً مشهود بود. اختلاط دختر و پسرها، اردوهای مختلط، مجوزهای عجیب و غریب به تشکلهای بینام و نشان و... کاملاً برنامههای طراحیشده و حسابشدهای بودند.
بعضی از انتصابهای آقای فرجیدانا به این صورت بود که طرف مقیم خارج و در اینجا رئیس دانشگاه بود! یعنی زن و بچه آن طرف بودند و خودش هم سالی دو ماه به خارج میرفت. در کجای دنیا چنین رسمی وجود دارد؟ این یکی از آشکارترین ظلمهایی است که به این نظام شده است که مدیری را سر کار بگذاریم که دنبال پاسپورت امریکایی و امریکایی شدن است.
مسئله بازگشت دانشجویهای ستارهدار به دانشگاهها چه شد؟
کسانی که به دلیل امنیتی یا آموزشی از دانشگاهها اخراج میشوند، افرادی هستند که دوره دیده و خبره شدهاند. یعنی طرف شش سال پیش از دانشگاه اخراج شده،در فتنه هم فعال بوده و همه نوع تجربه ضد امنیتی دارد. حالا این را بیاورید و کنار یک جوان هجده ساله بگذارید. چه اتفاقی میافتد؟ اینها را هم داشتند میآوردند که محور قرارشان بدهند و افراد را دور این آدمها جمع کنند. طراحی دقیقی شده بود.
در لابیهایی که برای جلوگیری از استیضاح شد، فراکسیون رهروان و جریان آقای لاریجانی چقدر مؤثر بود؟
وقتی که استیضاح کلید خورد، هیئت رئیسه میخواست این کار انجام نشود و از روزی که درخواست استیضاح تحویل هیئت رئیسه شد تا وقتی که استیضاح انجام شد، چندین ماه طول کشید. در عقبافتادگی رشد علمی کشور، هیئت رئیسه مجلس هم به نحوی شریک است، چون استیضاح را عقب انداخت. اگر عقب نینداخته بود، زودتر انجام میشد.
این را میدانید که فراکسیون رهروان چند تکه است.اصولگرایان همفکر هستند و در مشی، روش و تاکتیک با هم تفاوتهایی دارند، ولی در اصول و عقیده مثل هم هستند، ولی رهروانیها نه، در رهروانیها بسیاری از کسانی که هستند، اصولگرا هستند، ولی به دلیل اقداماتی که در اول مجلس صورت گرفته و یارگیریهایی که شده بود به رهروان رفتند و در واقع این طیف این طرف آمدند و با بقیه اصولگرایان همراه شدند. لذا در مورد استیضاح و مسائل مهم رهروان نمیتواند موضعگیری کند، چون چند تکه است.
در نتیجه کار دست هیات رئیسه است.
همینطور است.استیضاح رأی بالایی آورد، در حالی که استیضاحها معمولاً رأی لب به لب میآورند، ولی استیضاح فرجیدانا جزو استیضاحهایی است که رأی بسیار بالایی آورد، چون کسی که ممتنع هم رأی میدهد، به هر حال تأیید نیست. استیضاح ایشان رأی بالایی آورد و خطر صد در صدی که بالای سر دانشگاهها بود، به ۳۰، ۴۰ درصد کاهش یافت. خطر بسیار عظیمی بود که کم شد.
هیچ رئیس مجلسی در طول ۳۷ سال گذشته به اندازه آقای لاریجانی به دولت خدمت نکرده است.
تحلیل شما از ائتلاف آقای لاریجانی و دولت در دو سال گذشته چیست؟
اینکه تحلیل نمیخواهد و در صحبتهای خود دولتیها کاملاً مشهود است. یعنی شاید هیچ رئیس مجلسی در طول ۳۷ سال گذشته به اندازه آقای لاریجانی به دولت خدمت نکرده است. در همه زمینهها هم اینطور است، هم در تصویب قوانین بودجه، هم در تصویب قوانینی که دست دولت را باز میگذارد، هم در کاهش نظارت مجلس بر دولت، هم نظر دیوان محاسبات نسبت به دولت که یکی از ابزارهای نظارتی است، هم مسئله برجام و غیره، واقعاً آقای لاریجانی برای آقای روحانی سنگ تمام گذاشت. اگر آقای لاریجانی ده درصد این کار را برای آقای احمدینژاد میکرد، الان رئیسجمهور فرد دیگری بود.
چون گزینه مدنظر هیات رئیسه رئیس کمیسیون برجام نشد، آن را از دور خارج کردند
ماجرای تصویب برجام را بیشتر توضیح بدهید.
برجام موضوعی است که زمان مشخص خواهد کرد، ولی آنچه که در برجام آمده حاکی از آن است ما تعهدات و هزینه فوقالعاده سنگینی دادهایم. آدم تعجب میکند که آقای رئیسجمهور میآید و میگوید برد کردهایم و بعضیها آن را پیروزی تلقی میکنند و میخواستند جشن بگیرند. آدم تعجب میکند موضوع چیست و نمیتوانند بشمرند که ما چه بردی کردهایم. مبهم حرف میزنند و مثلاً میگویند ما جنگ را از سر ملت رفع کردهایم. آنچه که اصلاً معلوم نیست بوده یا نبوده و اصلاً چیست. در ۳۷ سال گذشته این تهدیدها همیشه بوده و چیز جدیدی نیست.
هر ایرانی که متن برجام را بخواند میفهمد موضوع از چه قرار است. یک نمونه به شما میدهم. اگر یادتان باشد یک بار آقای روحانی در جمع دانشگاهیان به اساتید اعتراض کرد که چرا حرف نمیزنید؟ چرا نمیآیید دفاع کنید. یک متخصص یا یک استاد صاحبنظر به طور جدی نیامد دفاع کند. چند نفری از قبیل آقای زیباکلام آمدند و صحبت کردند که خب اینها کار سیاسی خودشان را میکنند. شما چندنفر استاد را میتوانید پیدا کنید که به طور جدی از برجام دفاع کرده باشد؟ دلیل دارد.
آقای روحانی در دانشگاه طرفدار نداشت؟ چرا، داشت. الان هم دارد، ولی یک استاد مینشیند و متن برجام را میخواند و میبیند تعهدات ما خیلی سنگین است و تنش میلرزد که بیاید و دفاع کند. به هر حال این برجام است. مجلس میتوانست این را تقویت کند. همان چیزی که در مجلس تصویب شد، گفته شد نمایندهها ۲۰۰ پیشنهاد دادند، همیشه همینطور است. الان قانون بودجه و هر قانونی که در مجلس میآید، ۲۰۰، ۳۰۰ پیشنهاد میآید. نباید گفت چون زیاد بودند کنار گذاشته شدند. نه، در واقع مدلی دارد و میآیند و مطرح میکنند.
برنامه این بود که مصوبه مجلس قویتر باشد، چون برنامه برجام یک برنامه ۲۵ ساله است و در واقع شش دولت بعدی باید با آن کار کنند. باید چیزی باشد که دولتهای آینده بتوانند به آن استناد کنند و اگر امریکاییها در جایی بدقولی کردند، دست دولت باز باشد. تمام بحث ما این بود که در مجلس مواردی را در برجام بگذاریم که دست دولت سر میز مذاکره و در اجرا قوی باشد و دولت خودمان را قدرتمند کنیم که در مقابل دشمن از نظر قانون کم نیاورد. پیشنهادهای بسیار خوبی آمده بود و بعضی از آنها هم الحمدلله در ابلاغیه مقام معظم رهبری آورده شد، ولی روزی که در صحن علنی آمد و کلیات آن مطرح شد، چند نفر که صحبت کردند، دیدیم ورق دارد خیلی برمیگردد و اصلاً ماجرا به این سمت رفت که کلیات تصویب نشود و چنین فضایی به وجود آمد و رئیس مجلس و دولتیها بهشدت نگران شدند. رأیگیری شد و ۱۳۹ تا رأی آورد، آن هم با آن زورهایی که زدند و با آن قولهایی که دادند که ما در جزئیات جبران و اصلاح میکنیم و عدهای هم واقعاً به این دلیل رأی دادند، والا اگر همان روز معلوم بود که میخواهند این کار را بکنند، کلیاتاش رأی نمیآورد.
از یکشنبه تا سهشنبه وقت داشتند و تمام زمین و زمان و و همه عوامل و افراد موثرشان فعال شدند که این کار را انجام بدهند، ولی دیدند نه، خطر برای رأی نیاوردن آن فوقالعاده بالاست و به نظرم طراحی شد. آقای رئیس همینکه آمد کاملاً معلوم بود. همه داشتند اعتراض میکردند، ولی ایشان شروع به خواندن کرد و او همچنان متن را میخواند و بالاخره یک رأیگیری همینجوری انجام دادند.ولی ایشان دستور شروع به خواندن را داد کرد و او همچنان متن را میخواندند و بالاخره یک رأیگیری همینجوری انجام دادند.
چرا کمیسیون برجام با همین طراحی و ترفند هیئت رئیسه از دور خارج شد؟ قرار بود کمیسیون برجام به یک جمعبندی جامع برسد.
دخالتهایی که هیئت رئیسه مجلس کرده بود، فکر میکرد با ترکیبی که در کمیسیون هست فرد دیگری رئیسش میشود، چون ترکیب را به قول خودشان متوازن کرده بود و فکر میکردند اتفاقی میافتد.
میخواستند چه کسی را رئیس کنند؟
حاجآقا وحید احمدی را. در کمیسیون رفت و دو سه نفر برخلاف توقع آقایان رای دادند. لذا رئیس کسی شد که باب طبع هیئت رئیسه نبود، بنابراین از همان روز کارشکنی را شروع کردند.
کارشکنیها چه بود؟
مثلاً بعضیهایشان غیبت میکردند، در جلسه توهین میکردند و تند میشدند.اگر کارشناسهایی دعوت میشدند، آنها را تحقیر و عصبانی میکردند و میترساندند که حرف نزنند و فضای بسیار سنگینی را فراهم کردند، ولی بحمدالله به نظرم کمیسیون کار بسیار کارشناسی و خوبی را انجام داد، چون در تاریخ خواهد ماند. میخواستند نگذارند گزارش کمیسیون قرائت شود که الحمدلله موفق نشدند و گزارش قرائت شد که این سند است و در تاریخ مجلس ثبت و ضبط شد و چون قرائت هم شد، جزو اسناد اصلی مجلس و موفقیتهای مجلس است. فکر میکردند رأی بالایی میآورند، ولی با قرائت این گزارش دیدند اوضاع بدتر شد و زدند زیر میز و قاعده بازی را به هم زدند و عملاً کمیسیون را از دور خارج کردند.
بعد هم آن بیانیه پنج نفره صادر شد.
بله، اصلاً بیانیه درستی نبود و اگر بخواهد اینجور کارها در مجلس بدعت شود، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. در مجلس حرف میزنند و رأیگیری میکنند و کاملاً یک جو دموکراتیک است. صحبت کردهاند و رأی هم آورده و در مجلس قرائت هم شده است. صدور بیانیه به هر حال کار ناپسندی بود که آن چند نفر اعضای کمیسیون برجام انجام دادند و عملاً آبستراکسیون کردند و کمیسیون را از تشکیل شدن باز داشتند، در صورتی که وقتی کمیسیونی تشکیل میشود، دیگر تعطیل نمیشود و از نظر ما کمیسیون برجام تعطیل نشده، چون در جایی تصویب نشده که مأموریت این کمیسیون تمام شد. کمیسیون ایجاد شده و برجام هم هنوز هست و این کمیسیون هم قاعدتاً باید باشد، ولی چون آبستراکسیون میکنند، عملاً تشکیل نمیشود.
با توجه به شرایط دوسال اخیر کشور اگر بخواهیم مشخصههای یک اصولگرای واقعی را اولویتبندی کنیم، به نظر شما اولویتهای اصلی چیست؟
وقتی صحبت از اصول میکنیم، اصول که تغییر نمیکنند. ممکن است غلیظ و رقیق داشته باشیم، ولی اصول مبانیای هستند که از متن اسلام و گفتمان امام بیرون آمدهاند و تغییر نمیکنند. در این ۱۴۰۰ سال هم تغییر نکردهاند. نمیتوانند تغییر کنند. مثلاً شما هیچ امامی را پیدا نمیکنید که سادهزیست نبوده باشد. حضرت امام را هم میبینید که جهان را تغییر داد، اما آن خانهاش بود. این جزو اصول است و هیچوقت هم تغییر نخواهد کرد. دست نبردن به بیتالمال جزو اصول است، رانتخواری نکند. انقلابی و استکبارستیز باشد. اینها که تغییر نمیکنند. حضرت امام فرمود تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. کسی نمیتواند اینها را تغییر بدهد. اگر بخواهد تغییر بدهد، خودش تغییر میکند. آن اصول که تغییر نمیکنند. خود فرد تغییر میکند و میگوید اصول تغییر کرد. همه گرفتاریها هم از همینجاست.
یکی از بحثهایی که جدیداً اضافه شده استکبارستیزی است. دولت یازدهم این را رقیق که کرده هیچ، بیرنگ و به لبخند تبدیل کرده و حتی کمی جلوتر هم رفته است و امریکا را کدخدا صدا میزند. این نه در فرهنگ اسلام است، نه در فرهنگ انقلاب و نه در گفتمان امام و اصلاً ضد همه چیز است. الان موضوع استکبارستیزی حساستر است، چون کسانی که دولت را در دست دارند و در مسند قدرت اجرایی قرار گرفتهاند، چنین رفتاری را از خود نشان میدهند. ما باید این موضوع را برجستهتر و غلیظتر کنیم. یکی دیگر پاکدستی مالی است. این دولتی که الان هست، بارها افراد در تلویزیون و رسانهها گفتهاند که عدهای از اینها ثروتهای چند صد میلیارد تومانی دارند، تکذیب هم نشده است و گزارشی هم به مردم داده نمیشود. اینها ثروت باد آورده است و مردم میپرسند از کجا آوردهاند؟
ببینید یک نفر که مرجع تقلید میشود تمام خمس و زکات و سهم امام در اختیارش قرار میگیرد. یعنی ثروتی که در اختیار او قرار میگیرد، بسیار کلان است. حسابش را بکنید که ایشان فقط یک میلیون مقلد داشته باشد که خمسشان را به ایشان بدهند رقم قابل توجهی میشود. ولی این مرجع وقتی فوت میکند، فقط پول کفن و دفناش را دارد. مردم در طول این ۱۴۰۰ سال به این شکل اعتماد کردهاند. رهبران مذهبی در کل تاریخ ما اینگونه بودهاند و اگر کسی غیر از این بوده از دور خارج شده است. الان باید این را برجستهتر کنیم که کسی که میخواهد بیاید و در مجلس قرار بگیرد و در معرض پول، امکانات، پیشنهادها و موارد مختلفی قرار میگیرد، از این بابت چند مرده حلاج است. الان باید بیشتر روی این موضوع تکیه کنیم، چون تفکر کارگزارانی مطرح شده است.
نکته دیگر مبارزه با فساد است. ریشه هر فساد عمدهای که در کشور وجود دارد، به دوره سازندگی و چند نفر از مدیرانی برمیگردد که الان هستند که تفکر انقلابی را عوض کردند و گفتند سازندگی ریخت و پاش دارد و با بده بستانهای این شکلی کار میکنند. من خودم وزیر بودهام و میدانم میشود با سلامت کار کرد. چند برابر هم میشود کار کرد، چون مردم به کمک کسی میآیند که سالم کار میکند. ولی متاسفانه این پدیده الان در دولت نفوذ کرده و به صحنه قدرت آمده است، پس باید کسی به مجلس برود که این خصوصیت را بهخوبی درک کند و خودش آلوده نشده باشد و بتواند با این خصوصیت درگیر شود و حتی اگر هم نتواند آن را حل کند، دستکم برجستهاش کند که آلودگی به این سمت سرایت نکند و محدودتر شود.

نکته دیگر غربزدگی است. تفکراتی که به اسم اصلاحطلبی، اعتدال و مواردی از این دست مطرح میشود، ته موضوع را که در میآورید میبینید دچار نوعی غربزدگی هستند. مکتب لیبرالیسم و کاپیتالیسم غربی را قبول کردهاند و میگویند زیر چتر آنها میرویم. الان صاحبان این افکار در دولت نفوذ و قدرت پیدا و بعضی جاها را قبضه کردهاند و امکانات در اختیارشان است. ما باید تلاش کنیم کسانی را به مجلس بفرستیم که بتوانند با این رویکرد مبارزه و آن را کنترل و اسلام ناب محمدی را پیگیری کنند.
اداره کشور با نفت سی دلار دروغ محض است
عملکرد دولت در عرصه اقتصاد و معیشت مردم را چگونه ارزیابی میکنید؟ چقدر را شعار و چقدر را واقعیت میدانید؟
ما این دولت را دولت رکود نامیدهایم و این رکود هم عمیق و هم فراگیر است. رشد علمی ما و مسکن به رکود رسیده است. یعنی الان دولت در زمینه مسکن هیچ حرفی ندارد بزند. مسکن که به رکود کشیده شده است، انبارهای صنایع سیمان پر شدهاند و دارند ورشکسته میشوند. انبارهای صنایع فولاد پر هستند و مشتری ندارند. رکود مسکن به صورت زنجیرهای صنایع زیادی را تحت تأثیر قرار داده است. اقتصاد در رکود کامل و قدرت خرید مردم بسیار پایین است. خود دولت هم این را قبول کرده است.
تجارت اعم از داخلی و خارجی به رکود کشیده شده است. الان ۳۰ تا ۴۰ درصد صادرات ما فعال است. در مورد بورس آن چهار وزیری که نامه نوشتند، گفتند ۱۸۰ هزار میلیارد تومان پول مردم دود شد و به هوا رفت. این هم بورس است، یعنی بازار سرمایه و پول.
آیا دولت امکانات نداشت؟ نخیر، دولت دارد فریب میدهد و فرار به جلو میکند و به مردم دروغ میگوید.مثلاً یکی از دروغها این است که میگویند نفت را بشکهای ۳۰ دلار میفروشم. این یک دروغ محض است، چون در دو سال و نیم گذشته هر بشکه نفت را بهطور متوسط ۸۰ دلار فروخته است. الان باید گزارش گذشته را بدهد، نه گزارش آینده را. این ۳۰ دلار در اردیبهشت و خرداد سال بعد محقق میشود، نه الان. پس این یک فریب است که میگوید دارم کشور را با ۳۰ دلار اداره میکنم.
اوایل سال گفتند ما از رکود عبور کردیم. بعد مشخص شد که دروغ کامل است و خودشان هم مجبور شدند بگویند چون در هیئت دولت رفت. در سال ۱۳۹۳ شاید میشد رکود را کتمان کرد، ولی در سال ۱۳۹۴ نمیشود.
نکته دیگر سستی و تنبلی دولت است. این دولت، دولت کهنسالان و پیرمردهاست. گفتند ژنرال ژنرال، ولی مردم فهمیدند کلاه سرشان رفته است. مدیر اجرایی و وزیر باید بتواند جابک باشد و از این استان به آن استان برود، مخصوصاً این مردمی که دولت نهم را دیدهاند که قشون دولت راه میافتاد و در یک استان پخش میشدند و از این شهر به آن شهر میرفتند. حرکت آن دولت را دیدهاند که میشود. حالا میبینند سوت و کور است و کسی حالی از مردم نمیپرسد، چون دولت پیر است و انگیزه ندارد و لذا کار پیش نمیرود.
پتانسیلهایی در کشور وجود داشته که میتوانستند کار کنند، ولی نکردهاند. چرا؟ برای اینکه دولت آمد و در راهبرد خودش یک اشتباه بزرگ را شکل داد و آن گره زدن همه چیز به نتیجه مذاکرات بود. شاید فکر میکرد ظرف سه چهار ماه میتواند مذاکرات را حل کند.
همان وعده حل مشکلات در صد روز اول دولت
بله، و الان دو سال و نیم گذشته و هنوز نشده و اتفاقی نیفتاده است و خودشان هم میگویند بعید است تا یک سال دیگر هم اتفاقی بیفتد. آمدند و روی روابط خارجی پز دادند. الان روابط خارجی هم به رکود کشیده شده است. این دولت در اول کار شعار داد که اولویت من کشورهای منطقه هستند و الان کشورهای منطقه که ادعا میکرد دوستش هستند با این دولت درگیر شدهاند. دولت گفت چرا به امریکای لاتین برویم؟ به اینجا میآییم. آن کشورها را تعطیل کرد. در اینجا هم تعطیل که هیچ، درگیر شده است. پس روابط خارجی هم به رکود کامل و عمیق رسیده است.
پس مردم چه میبینند؟ نتیجهگیری میکنند که دولت کمکاری کرده و ناتوانی خود را به صحنه آورده است و همه دارند میگویند اگر این دولت یک سال باقی مانده را به همین شکل برود، حتماً دولت یک دورهای خواهد بود.
نکته دیگر اینکه ادبیات مسئولین با مردم هم خشن است، یعنی دائماً توهین و حمله میکنند و نامهربانانه حرف میزند. مردم دولتهای قبلی را دیدهاند که مسئولین همیشه با مردم مهربانانه و با احترام و ادب صحبت میکردند. حالا میبینند رئیسجمهورشان یکمرتبه که عصبانی میشود، یک عده را کمسواد خطاب میکند و عدهای را هم ترسو و بزدل! یک عده را میگوید به جهنم بروید. اخیراً هم که قانون را قبول ندارد و دارد به شورای نگهبان وقانون اساسی حمله میکند.
قدری در باره عملکردها و بحثهای مطرح در کمیسیونی که در آن فعال بودید صحبت کنید.
چند تا کار انجام دادیم که به نظرم خیلی خوب بود. یکی اینکه دیدیم مدیران اجرایی کشور سالانه پاداشهای نجومی میگیرند. یعنی الان اگر مرور کنید پاداشهای بعضی از مدیران بانکها چند صد میلیون تومانی است. بعضی از شرکتها همینطور. یک بانک تأسیس میشود و رئیسی دارد. کارمندان دارند آن بانک را میچرخانند و سرمایه آن هم که از مردم است. این ظلم بزرگی است که کسی به صرف اینکه رئیس بانک است بهرههای کلان ببرد. طرحی برای کنترل پاداش مدیران نوشتیم و بحمدالله در قانون اصلاح و تنظیم بعضی از مقررات مالی دولت گنجانده و تصویب شد.
بعد طرح فراگیرتری را دادیم که در مجلس تصویب شد. شورای نگهبان اشکال کوچکی گرفته است که باید رفع کنیم. کار بسیار خوبی بود. راجع به بانکها شخصاً کار و در مجلس فضاسازی کردم، چون یکی از معضلات بزرگ ما بانکها هستند و هر فساد بزرگی که در کشور اتفاق میافتد، یک سر آن در یک بانک و بانکی همکاری کرده است. ما طرحی برای اصلاح بانکها نوشتیم که پنج شش بند دارد. در صحن علنی دفاع کردیم و تصویب شد و به کمیسیونها رفت، ولی چون همزمان دولت چند لایحه آورده بود، بسیاری از آنها را در آن قوانین گنجاندیم و تصویب شدند.
یکی مانده بود که به دنبال آن هستیم و آن هم ایجاد بانک اطلاعات جامع مالی است که قانون هم نمیخواهد و خود دولت میتواند انجام بدهد، ولی هیچ دولتی این کار را نمیکند. بانک مرکزی هم نمیکند. امروز بازرسی به صورت حضوری و شخص نیست. امروز همه چیز باید الکترونیکی شود و خود سیستم باید بتواند به صورت هوشمند خودش را کنترل کند و به محض اینکه خطا دید هشدار بدهد. این در کشور ما اتفاق نیفتاده و الان در کمیسیون اقتصاد است، ولی کار بسیار سختی است و مخالفین سرسختی هم دارد. این امر به نفع بانک مرکزی است، ولی خود او هم با این سیستم مخالف است، چون بلبشو که باشد، یک عده سود میبرند. ما دنبال چنین چیزی هستیم و انشاءالله حل شود.
از این بزرگتر به دنبال ایجاد بانک اطلاعاتی ملی کشور هستیم، یعنی آحاد کشور به آن وصل میشوند. الان شما به یک کشور اروپایی که میروید، یک مشخصه و یک کارت دارید که با آن همه کاری را انجام میدهید. هم کارت شناسایی شماست، هم کارهای پولی و همه چیز شما را در آن ثبت کردهاند. زمین، خانه، باغ، پول در بانک و... همه چیز شما تحت این شماره ثبت شدهاند. پول به حسابتان بیاید میپرسند از کجا آوردهای؟ و اگر یکمرتبه پول درشتی به حساب کسی آمد، باید بیاید و به بانک مرکزی بگوید منشأ آن کجا بوده است. به این شکل هم اقتصاد را رونق میبخشند و هم سالمسازی میکنند. در اینجا به نفع ۹۹ درصد میشود، ولی قدرت آن یک درصد خیلی بالاست. به دنبال این هم هستیم که زودتر این بانک اطلاعاتی شکل میگیرد.
موضوع دیگر هم فضای مجازی است. این دولت هیچ اعتقادی به ساماندهی فضای مجازی ندارد. اگر مردم توجیه شوند، کار خیلی آسان میشود، ولی متأسفانه دولت دارد با یک نوع سیاهبازی، ترفند و فریبکاری ذهن بدنه را عوض میکند. اگر مادر و دختری که دارند با هم حرف میزنند بدانند عده دیگری شاهد این حرف زدن هستند و بهرهبرداری میکنند، نگران نمیشوند؟ مطالبه نمیکنند که سیستم بهتری بیاید؟ حتماً مطالبه میکنند. باید به سمتی برویم که این اطمینانها را ایجاد کنیم. البته در اول کار مقاومت ایجاد میشود و به محض اینکه این حرف را بزنید، زود خواهند گفت اینها میخواهند اینترنت را قطع یا مثلاً فیلترینگ درست کنند و با این بحثها مردم را میترسانند، در حالی که واقعیت اینچنین نیست.
اگر مردم واقعیت را بدانند، خودشان مطالبه میکنند و میگویند ما به نظام اعتماد داریم. بیا و شبکهات را درست کن. این همه دزدی و خطا دارد در سیستم بانکی در همین فضای مجازی صورت میگیرد. اینها مواردی هستند که انشاءالله باید در چند سال آینده به آنها پرداخت و آنها را سر و سامان داد. نه پول میخواهد و نه وابسته به تحریم و اینگونه مسائل است. سنگ بناهای آن هم گذاشته شده و کارش هم در مجلس است و باید انشاءالله آن را نهایی کرد. زمانبر هم هست، چون همان یک درصد قدرتمندند و مخالفت میکنند. به خاطر اینکه وضعیت فعلی به نفعشان است و باید ببینیم سرانجام این جنگ چه میشود.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
پینوشت:
۱ـ سوره انفال، آیه ۶۰