گروه اقتصادی – رجانیوز: دبیر شورای عالی امنیت ملی که در اولین کنگره ملی اقتصاد مقاومتی که چهارشنبه 19 اسفند 94 برگزار گردید صحبت های مهمی در خصوص بنیان فکری حاکم بر نظام اقتصادی کشور بیان کرد و آن را لیبرالیستی دانست. رجانیوز در این گزارش، به بازخوانی صحبت های علی شمخانی پرداخته و ناظر بودن آن بر چهارچوب فکری جریان حاکم بر دولت را منتشر می نماید.
به گزارش رجانیوز؛ علی شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی که در اولین کنگره ملی اقتصاد مقاومتی سخن میگفت، از تسلط تفکرات لیبرالیستی بر اقتصاد کشور انتقاد کرد و گفت:
میتوان در اقتصاد به اجماع رسید البته این با تأخیر امکانپذیر است ولی همین تأخیر زیانآور است. بسیاری از سنگرهای اقتصادی ما با تفکر لیبرالیسم اشغال شده و نسبت آن با اقتصاد مقاومتی مانند جن و بسمالله است.
در نگاه رهبری اقتصاد مقاومتی فراقانونی است و همه بخشها باید بهدنبال تحقق آن باشند تا بازخورد آن به جامعه برگردد.
سالها در این خصوص دعوا داشتیم که هنوز هم این دعواها وجود دارد که اقتصاد آزاد، کینز و آدام اسمیت برای کشور مناسب است و یا اینکه برخی عنوان میکردند نیازمند اقتصاد سوسیالیستی هستیم. البته برخی میگویند اقتصاد آزاد غلط است و برخی از اقتصاد اسلامی میگویند که تعریف مشخصی از آن ندارند، اما اقتصاد مقاومتی به همه این بحثها پایان داده است. باید دعواها را کنار بگذاریم و اقتصاد مقاومتی بهعنوان هدفی نهایی پیگیری شود.
با این وصف و با توجه به صحبت های شمخانی، سوالی که مطرح می شود این است که این صحبت های را ناظر بر تفکر و چهارچوب فکری کدام جریان حاکم بر شریان های اقتصادی کشور می توان دانست؟
حسن روحانی قبل از یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، از ۱۰ مرداد ۱۳۷۱ تا ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام را عهده دار بود. در زمان مسئولیت وی در این سمت، سه کتاب به نویسندگی وی و محمود سریع القلم منتشر گردیده که محل بحث در ادامه این گزارش می باشد.
روحانی کتابی را تحت عنوان"امنیت ملی و نظام اقتصادی ایران" در سال 1389منتشر کرد و در صفحه 782 این کتاب، بهترین مکتب اقتصادی را برای ایران، مکتب نئوکینزی معرفی کرد.
در این سند پس از بررسی انواع مکاتب اقتصادی و ارزیابی و مطالعه روی آنها از منظر اسناد فرادستی نظام از جمله اهداف اقتصادی سند چشمانداز و سیاستهای کلی ابلاغی در برنامههای چهارم و پنجم توسعه به ویژه سیاستهای کلی اصل 44 قانون اساسی نظریههای مکاتب نهادگرایان و کنینزیهای جدید با الگوی مطلوب توسعه در جمهوری اسلامی ایران قرابت بیشتری دارد.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که مکتب نئوکینزی چیست؟
در اقتصاد لیبرالیستی دو مکتب عمده کلاسیکی و کینزی وجود دارد. اقتصاد کینزی با رکود بزرگ 1930 ایالات متحده پا به عرصه ی وجود گذارد. کینز به عنوان یگانه ناجی اقتصاد راکد آمریکا با دکترین لزوم دخالت و ورود دولت در اقتصاد، مکتب فکری خویش را به به دنیا عرضه داشت و نئوکینزی ها از اقتصاددانان یهودی همچون ویلیام بامول دانشگاه نیویورک نضج می گیرند. فقط دو نتیجه مخرب مکتب نئوکینز، ربای سازمان یافته توسط بانک ها و بدهی های سرسام آور کشور هایی همچون یونان، ایتالیا، اسپانیا و... بود.
روحانی کتاب دیگری با عنوان "امنیت ملی و دیپلماسی هستهای" در سال1390 منتشر کرد و در آنجا به شفاف سازی بیشتر در خصوص تفکرات سیاسی و اقتصاد سیاسی خود می پردازد.
در این کتاب دو گزاره مهم وجود دارد. اول اینکه عدم اعتماد به غرب موجب عدم رشد و توسعه کشور گردید و دومین گزاره اینکه دیدگاه های ما نسبت به سیستم های فکری دنیای غرب توهم زده است.
در خصوص گزاره اول، روحانی در صفحه 58 این کتاب آورده است:
از سوی دیگر به دلیل عدم اعتماد و اطمینان و بدبینی به غرب در مسائل بینالمللی برخی تصمیمات اخیر با از دست رفتن فرصت اتخاذ شده است. در ماجرای هستهای گزارش اطلاعات کارشناسی به صورت ناقص به مسئولین رده بالا "بیاعتمادی به غرب و سازمانهای بینالمللی" همواره مشکلآفرین بود.
و در خصوص گزاره دوم، روحانی در صفحه 77 این کتاب می نویسد:
عدهای توهم زده شدهاند که معتقدند سیستمهای فکری دنیای غرب در حال رسیدن به بنبست هستند. متأسفانه گاهی در کشور، توهمات مبنای تصمیمگیری قرار میگیرد. مثلا این تفکر که غرب به فروپاشی کامل رسیده. نظرات علمی، اقتصادی و سیاسی غرب به بنبست رسیده و خود آنها هم فهمیدهاند راهی ندارند و راه نجات را ایران و اندیشه های اسلامی معرفی میکنند.
بعبارتی دیگر روحانی معتقد است لیبرالیسم بعنوان پایه تفکری غرب به بن بست نرسیده و اعتقاد به این بن بست نوعی توهم است و باید با واقع نگری، به این مکتب فکری اعتماد کرد؛ چرا که تنها راه نجات ایران، دست کشیدن از اندیشه های اسلامی و روی آوردن به لیبرالیسم هست. به لیبرالیسم نباید بدبین بود. این توهم است که گفته شود اندیشه های اسلامی نجات بخش خواهند بود.
و اما کتاب سوم؛ که با نام "ایران و جهانیشدن، چالشها و راهحلها" به نویسندگی محمود سریع القلم مشاور روحانی است. این کتاب در سال 1384 به سفارش مرکز تحقیقات استراتژیک در زمانیکه روحانی ریاست آن را عهده دار بودنوشته می شود. روحانی پیشگفتاری در تعریف نویسنده و خود کتاب بدین مضمون نوشته و تمامی محتوای آن را تایید می نماید:
تحقیق حاضر که توسط دانشمند گرانمایه دکتر محمود سریعالقلم استاد دانشگاه و محقق توانمند همکار در مرکز تحقیقات به انجام رسیده است، سعی کرده است ضمن پاسخ دادن به حساسیتهای هویتی و فهم روندهای تاریخی _ سیاسی نظام اجتماعی و اقتصادی ما، رویکردی را در میان رویکردهای دیگر برای بحث و گفتوگو و تسهیل تعامل فکری میان نخبگان سیاسی و نخبگان دانشگاهی فراهم آورد. امید است این اهتمام مرکز تحقیقات استراتژیک برای فهم بهتر پدیدههای جهانی و ارائه ی راهحل در مسائل چالشی، مورد توجه محققان و سیاستمداران و تصمیم گیرندگان کشور قرار گیرد.
برای مشخص شدن خط فکری دولت روحانی به 10 گذاره از ده ها گذاره آمده در کتاب "ایران و جهانیشدن، چالشها و راهحلها" اشاره می گردد.
گذاره 1: معرفی راه پیشرفت
در این کتاب سریعالقلم مینویسد:
* راه پیشرفت کشور ملحقشدن به نظم نوین جهانی است. مراد من از نظم نوین جهانی چیست؟ من به کشورهای دیگر کار ندارم. منظور من آمریکا و آلمان و فرانسه و امثال اینهاست.
* حق طبیعی این کشورهاست که نظم نوین جهانی و قواعدجهانی را آنها تنظیم کنند، چون قدرتمند هستند.
* راه پیشرفت این است که ایران باید در این نظمی که آمریکا تعریف کرده بازی کند.
سوالی که پس از این سه بند مطرح می گردد این است که از آنجا که فرهنگ آنها ضد اسلام است؛ آیا ما میتوانیم فقط تکنولوژیاش را قبول کنیم و سیاستش را نپذیریم؟ به رسمیت شناختن اسرائیل را؟ میشود فرهنگ اومانیستی و سکولاریاش را نپذیریم؟
سریع القلم در جواب این سوال می نویسد:
نه، این سه بعد یعنی فرهنگ و اقتصاد و سیاست به هم پیوسته است.
اگر ایران میخواهد پیشرفت کند باید هم فرهنگ، هم سیاست و هم اقتصاد آمریکا را بپذیرد.
گذاره 2: مسئولین خوب؛ رجال بین الملل گرا
در بخشی از کتاب آمده است:
به تعبیر متخصصین اقتصاد سیاسی، رجال ایران، بینالمللگرا نبودند و به جز آیتالله بهشتی و تا اندازهای آیتالله رفسنجانی و حجتالاسلام و المسلمین خاتمی، عموم رجال سیاسی پس از انقلاب ایران، اطلاعات و بینش گستردهای از جهان و مسائل آن نداشتند.
به جز مرحوم دکتر بهشتی که هفت سال در آلمان زندگی کرده و به اروپا و آمریکا سفر کرده بود، هیچ یک از رجال اصلی انقلاب تجربه و مشاهدات جهانی نداشتند. بنابراین، نمیتوان انتظار داشت که در اوج وقایع انقلابی و تفکرات انقلابی، رجال ایران میتوانستند بینالمللگرا باشند.
ورود به جهانی شدن به نخبگان سیاسی بینالمللگرا نیازمند است... اهمیت طرح این موضوع از این زاویه است که ورود در فرآیند جهانی شدن، نیازمند نخبگان سیاسی بین الملل گراست.
ماهیت طبقاتی رجال پس از انقلاب که توان و قدرت و اقتدار و ماهیت خود را به شدت بومی تعریف میکنند در تضاد با جهانیشدن است. گروههایی که مدیران کشور را در دو دهه انقلاب تشکیل دادند نیز عموماً از افراد بومی جامعه بودند که تجربه و مشاهده جهانی نداشته و نمیتوانستند مسائل داخلی را با تحولات جهانی مقایسه کنند.
ایجاد ثبات سیاسی از طریق شایستهسالاری و اتکاء حاکمیت و قدرت ملی به طبقات تحصیل کرده، حرفهای و صاحبسرمایه در کل جامعه و تقلیل پوپولیسم میسر است.
بعبارتی دیگر مشاور روحانی در کتاب خود می گوید؛ مسئولینی که از ابتدای انقلاب مسئولیت داشتند؛ جز آقای هاشمی و خاتمی و اندکی هم شهیدبهشتی- مسئولین خوب و کارایی برای نظام نبودند و به همین خاطر باعث عقبافتادگی شدند، مثل امام راحل و رهبرمعظم انقلاب! علت آن هم این است که مسئول کشور باید دو ویژگی باید داشته باشد: یکی اینکه باید از قشر اشراف، صاحبان سرمایه و پول باشد، نه از مردم محروم. دوم اینکه باید جزو افرادی باشند که درخارج از کشور زندگی کرده باشد! به اعتقاد سریع القلم و به ضعم روحانی که این اعتقاد راه حل تصمیم گیرندگان کشور باید باشد؛ جز آقای خاتمی و هاشمی و اندکی هم شهید بهشتی، بقیه سران نظام عامل مشکلات کشور ما بودند.
این فکر اساسیترین مبنایی است که امروز سیاست خارجی و اقتصادی دولت آقای روحانی بر اساس آن رفتار میکند. اقتصاد مرتب به غرب پیوند زده می شود؛ چرا که ریشه اقتصادی که آنها خواهان پیاده سازی آن در کشور هستند در غرب است. ایننجاست که با قاطعیت می توان گفت هیچ باوری در این دولت به اقتصاد مقاومتی وجود ندارد چرا که معتقدند راه پیشرفت این است که شما نظم نوین جهانی را بپذیرید و حل مشکل این است که غرب آن را برایمان حل کند نه با اسلام و استقلال از غرب. به این نظر "اصل انقلاب" ریشه همه مشکلات کشور است! باید ریشه این مشکلات زده شود! زیرا ماهیت آن ضد غرب، و ضد استعمار و حضور استعماری خارجی بوده است.
گزاره 3: جهانی شدن
در بخشی از کتاب آمده است:
جهانیشدن مثلثی است که از سه زاویه به هم مرتبط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل شده است و منطق کانونی آن در فلسفه اجتماعی فردگرایی ریشه دارد. جهانیشدن موقعیت نظری و عملی سرمایهداری را به عنوان ساختار مسلط تولید جهانی تثبیت کرده است. به عنوان یک قاعده در فرآیند جهانیشدن کشورهایی که از قدرت اقتصادی بیشتری برخوردارند توان قاعدهسازی بیشتری نیز دارند.
بعبارتی دیگر سریع القلم می گوید؛ جهانیشدن این نیست که فقط اقتصادش را بپذیرید، اگر میخواهید پیشرفت کنید، باید فرهنگش را هم بپذیرید و از طرفی دیگر جهانیشدن یعنی سرمایهداری، و پیشرفت ما در این است که به سمت سرمایهداری برویم و این تعریف را امریکا کرده است. وی در پاسخ به این سوال که چرا امریکا می بایست قواعد را برای ما تعیین کند، می گوید؛ اصلاً حق طبیعیاش است! این منطق چیست؟ کدخدامحوری. منطق جنگل! جنگل هم میگوید هرکس قدرتش بیشتر است او قواعد را تعیین میکند. لذا باید برویم سراغ کدخدا و هیچ چارهای نیست.
گزاره 4: نظام فکری راه پیشرفت
سریعالقلم در صفحه 50 در خصوص مبنای این نظام فکری غرب که باید جایگزین اسلام برای رسیدن به توسعه شود می نویسد:
در نهایت به یک سیستم تمام اصولی بر پایههای پوزیتیویسم، اومانیسم، فردگرایی، پلورالیسم و کاپیتالیسم شکل گرفته است.
یعنی اصولی که کاملاً رودرروی اندیشه اسلام و تشیع است.
گزاره 5: اعتماد به نظام بین الملل، شرط اول جهانی شدن
سریع القلم در این کتاب شرط مهم جهانی شدن را
افزایش سطح اعتماد به محیط بینالمللی و پذیرفتن ریسک و مخاطره در تعامل با ملتها و دولتها و نهادها
دانسته و می گوید؛ اگر اعتماد نکنید، رشد و توسعه کشور محقق نمیشود:
نکته حایز اهمیت در پارادوکس اعتماد و مخاطره این است که همه متوجه شدهاند بدون این تعامل بینالمللی نمیتوان رشد کرد.
گزاره 6: عقلانیت
کار عقلایی ریشه در تفکر علمی و پوزیتیویستی دارد.
این عین جمله سریعالقلم است. پوزیتیویسم به معنای جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل از اندیشه که باقی میماند متعلق به اندیشهٔ قطعی (positive) و تجربی علم است. مشاور و همفکر دکتر روحانی، کاری را که ریشه ای ضد اسلام دارد را کار عقلایی می داند.

وی در صفحه 44 کتابش مجددا بر این امر صحه گذاشته و می نویسد:
عقلانیت، ابزاری است و به دنبال حل مسائل است و انسان را از آسمان بر روی زمین میآورد.
معنای این جمله سکولاریسم به تمام معنا! و دست کشیدن از دین و وحی است. مسئله حائز اهمیت بکارگیری شعار عقلانیت در صحبت های روحانی است و این دقیقاً همان حرف سریع القلم است. یک عقلانیت پوزیتیویستی و «سود انگار»
گزاره 7: مسیر اجتناب ناپذیر توسعه
در صفحه 32 این کتاب مورد تایید روحانی آمده است:
این همسویی حاکی از فراگیرشدن نظام سرمایهداری و اجتنابناپذیر بودن عضویت در کانونهای اصلی قدرت و ثروت در سطح جهانی و بهرهبرداری از این مجموعه عظیم است.
این جمله به این معناست پذیرش مسیر غرب تنها راه "اجتناب ناپذیر" برای رسیدن به توسعه است. عقب افتاده خواهیم بود اگر مسیری که امریکا و فرانسه و انگلیس برایمان تعیین نکرده اند را نپذیریم. راه این است که ما در درون، قواعدی بیاییم که حق طبیعی آمریکا و زورمندان جهان بوده و آن را تعریف می کنند. بعد هم صریحاً اعلام میکند که هر جامعه ای زودتر این قواعد را پذیرفته، زودتر پیشرفت کرده است. لذا میگوید هرچه سریعتر فرهنگ و اقتصاد و سیاست خارجیتان را آمریکایی کنید. راه پیشرفت این است که تحت نظارت غرب بروید تا به راحتی پیشرفت کنید.
گزاره 8: نظارت غرب بر همه ارکان کشور
دسترسی به امکانات جهانی شدن یکسان نیست، سرمایه گذاری ودسترسی به منابع ملی و فناوری بیشتر در مناطقی یافت میشود که تحت نظارت سیاسی غرب یا محدوده غرب باشد.
با خواندن این جمله معنا و مفهوم رسانه های خارجی در انتخاباتی که در زمان دولت روحانی برگزار گردیده است، بیشتر مشخص می شود.
اگر اقتصاد ایران به روی سرمایه گذاری خارجی باز شود و مشروط بر اینکه فضای عمرانی و ساختاری و اداری و تأسیساتی برای این سرمایهگذاری فراهم باشد طبیعی است که با گذشت زمان، حجیم شدن و موثر بودن این حضور خارجی ممکن است تقاضاها و شرایط خود را برای نظام سیاسی و بهویژه مقننه کشور مطرح کند... مسلم است که منظور از خارجیها نیز بنگلادش، کنیا، یونان، سنگاپور و روسیه سفید نیست، بلکه ژاپن، انگلستان، آلمان، فرانسه و در مقطعی آمریکاست.
طبیعی است که با گذشت زمان، حجیم شدن و موثر بودن این حضور خارجی ممکن است تقاضاها و شرایط خود را برای نظام سیاسی و به ویژه مقننه کشور مطرح کند. حداقل اثرگذاری چنین فرآیندی این است که جمهوری اسلامی باید با شرکای اقتصادی خارجی خود در تنظیم اولویتهای سیاسی کشور مشورت کرده و با نظر آنها امور مختلف را نظارت و مدیریت کند. هر اندازه که فضای اقتصادی باز شود و یا دامنه آن با هماهنگی شرکتها و دولتهای خارجی باشد، حوزه سیاست و سیاست گذاری کشور نیز باید در معرض تبادل نظر، مشارکت و چانهزنی با خارجیها قرار گیرد.
صریحاً میگویند انگلستان و فرانسه و آمریکا باید بیایند در قوه مقننه ما هم دخالت کنند. آیا همین مقدار کافی است؟ میگوید نه، باید جلوتر بیایید. علاوه بر این که اقتصاد شما باید دست اینها باشد و مجلس شما باید دست اینها باشد،باید اولویتگذاری سیاسی کشور هم دست اینها باشد؛ یعنی الان کشور در اولویتگذاری سیاسی باید دنبال چه چیزی باشد، انتخابات کی برگزار شود، کدام حزب و فلان و نفع امنیت ملی و... باید در اینها دخالت کند. سفارت انگلستان باید مشورت دهد، یعنی کار درست را شاه انجام میداد. نظام اداری و ساختاری کشور باید در هماهنگی کامل با غرب طراحی شده و با نظارت آنها اداره گردد.
گزاره 9: پذیرش مشروعیت اسرائیل
افکار و اهداف جمهوری اسلامی بدین صورت نیروی تهاجمی قابل توجهی را در مقابل خود ایجاد کرد. تداوم این وضعیت پس از دو دهه باعث شده است که جمهوری اسلامی ایران همچنان یک پدیده امنیتی باقی بماند، تا این حد که تقابل جمهوری اسلامی با محیط بینالمللی و اطراف خود در حالت نظامی امنیتی حفظ شده و به اختلافات سیاسی تقلیل نیابد. هر چند با گذشت زمان، روابط ایران با بسیاری از همسایگان تعدیل شد، ولی مرکز ثقل تقابل فکری، ایدئولوژیک و سیاسی-امنیتی آن یعنی اسرائیل و موجودیت و سیاستهای آن همچنان باقی مانده است. نگرانی، تهدیدها و تقابل با مخالفان، وقت، انرژی و منابع قابل توجهی از جمهوری اسلامی را به خود اختصاص داده است.
این عین جملات سریع القلم در کتاب "ایران و جهانیشدن، چالشها و راهحلها" است. کتابی که روحانی محتوای آن را مسیر ایده آل برای رسیدن به پیشرفت کشور دانسته و از آن و نویسنده اش تمجید کرده است.
سریع القلم، صریحاً مطلب را به این نتیجه میرساند که ضدیت ما با اسرائیل و عدم پذیرش موجودیت اسرائیل، مانع اصلی پیشرفت است. وی میگوید فضای سیاسی-امنیتی ذکر شده فرصت پیشرفت را از ایران گرفته است. میگوید باید کنار بیایید! نظمی که آمریکا تعریف کرده است و اسرائیل اصلیترین جزو آن است را باید بپذیرید. بعد از این جملات سوالی که مطرح می شود است است که اگر یک اسرائیلی خواهان دفاع از خود بود و می خواست کتابی بنویسد به غیر از این چگونه میتوانست از اسرائیل دفاع کند؟
گزاره 10: حل پارادوکس
دکتر سریع القلم برای حل پارادوکس انقلاب اسلامی و پذیرش نظام لیبرالیسی چنین نسخه ای را تجویز می کند:
بدین صورت که جمهوری اسلامی ایران باید با نظم موجود جهانی به صلح رسیده و به صورتی پایدار، روش هم زیستی مسالمتآمیز با آن را اتخاذ کند. به عبارت دیگر، اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد ماهیت خود را در حد حداکثرگرا حفظ کند، طبیعی است که نمی تواند در فرآیندهای جهانی وارد شود.
جمهوری اسلامی با یک پارادوکس مهم روبهروست، از یک طرف میخواهد رشد و پیشرفت کند و از طرف دیگر در پی حفظ استقلال سیاسی و همینطور عدالت در بیرون از مرزهای کشور است. ریشه پارادوکس در نوع نگاه به خود و نظام بینالمللی است. جمهوری اسلامی ایران برای پیشرفت باید پارادوکس خود را با غرب حل کند.
هر اندازه که با قدرتهای بزرگ مشکل سیاسی و امنیتی وجود داشته باشد روابط اقتصادی تحتالشعاع قرار میگیرد.
بحرانی بودن حوزه سیاست در ایران که ناشی از آشتیناپذیری امواج فکری و واکنشهای فلسفی به تسلط غرب در جهان بوده، حوزههای اقتصاد، هنر، مدیریت، علم، فرهنگ و رشد عمومی را مختل کرده است.
این جملات یعنی استقلالطلبی و عدالتطلبی با رشد کشور پارادوکس و تضاد دارد. خیلی جالبتر این است که میگوید شما میخواهید پیشرفت کنید و از طرف دیگر مبانی فلسفی غرب را نقد میکنید. میگوید چرا این را رد میکنید؟ میگوید راه پیشرفت این است که ما به فلسفه ماتریالیستی غرب حتی نقد هم نکنیم.
آنچه در 21 سال مسئولیت حسن روحانی در جایگاه ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام شاهد بوده ایم، فارسی سازی و ترجمه مکاتب لیبرالیستی در عرصه سیاست، اقتصاد و فرهنگ بوده و چگونه می توان از فردی که 21 سال تمام توان خود و بیت المال را برای تدوین فارسی تئوری های ضد الهی غرب بکار برده، انتظار پیاده سازی مکتب اقتصاد مقاومتی که در ضدیت کامل لیبرالیسم و برگرفته از متن اسلام است در کشور را داشته باشیم.
بی جهت نیست که در برنامه ششم پیشرفت که نادرست توسعه خوانده می شود، هیچ رگه ای از پیاده سازی سیاست های کلی اقتصادی مقاومتی دیده نمی شود. این مسئله صرفا در اقتصاد خلاصه نمی گردد چرا که سیاست خارجی کشور و مسئولان ارشد وزارت امور خارجه نیز لیبرال بوده و لیبرالانه به پیرامون خود می نگرند و تمامی ذکرشان، پیوستن به جامعه جهانی ای است که نظم آن را امریکا بعنوان خواستگاه اصلی لیبرالیسم و لیبرالیسم مدرن تشکیل داده است. در مذاکرات هسته ای هم اینگونه بوده است؛ محمدجواد ظریف بعنوان نماینده دولت لیبرال اعتدال، نه در جایگاه آلترناتیو و نقطه مقابل بلکه در جایگاه یک همگرا، همفکر برای رسیدن به وحدت با جان کری امریکایی مذاکره می کرد و این همان پیاده شدن برنامه و پلنی است که روحانی در 21 سال ضعامت خویش بر ریاست مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام آن را نوشته است.