گروه تاریخ رجانیوز: آنچه در پی میآید، قسمت دیگری از تاریخچهی حزب الله است. این سلسله مطالب، ترجمهای است از ترجمهی عربی کتاب «رزمندگان خدا؛ حزب الله از درون؛ 300 سال نبرد ضد اسرائیل»، نوشتهی نیکلاس بلانفورد؛ که در عین نوشته شدن توسط یک پژوهشگر غربی (که بعضا با مواضع حزب زوایای جدی داشته و گاهی در درک عمق ایدئولوژی اسلامی ناتوان بوده و در برخی موارد نیز تحت تاثیر شایعات ضد مقاومت واقع شده) مجموعا اطلاعات مفید و ذیقیمتی دربارهی تاریخچهی حزب الله ارائه میکند. قسمت سیام را میخوانیم:
ربایش احمد حلاق و تحویل دادنش به نیروهای اطلاعاتی لبنان
دستگاههای اطلاعات نظامی لبنان و سوریه خیلی زود فهمیدند که میشل خیر امین تازه وارد، در واقع کسی نیست جز احمد حلاق، قاتل فواد مغنیه. لذا طرحی برای ربایش او از منطقهی اشغالی و بردنش به بیروت تهیه، و رمزی نهرا و برادرش مفید نهرا برای انجام ماموریت انتخاب شدند.
[...] رمزی با حلاق طرح دوستی ریخت و مدام او را به منزل خودش دعوت میکرد تا ویسکی بنوشند و با هم [...] صحبت کنند.
رمزی [در گفتگو با نویسنده] به یاد میآورد: «این شبنشینیها چند بار تکرار شد. حلاق خیال کرد من برای دستگاه اطلاعاتی اسرائیلی کار میکنم. لذا به اسرائیلیها گفت که به من اعتماد دارد.»
رمزی و مفید، تیمی جمع کردند که عبارت بود از باسم حاصبانی (که یک نیروی محلی بود که برای دستگاه اطلاعات نظامی لبنان کار میکرد) و ماهر توما و فادی قصار. فادی قصار رانندهی تاکسی بود و همیشه در مسیری که بین منطقهی اشغالی و بیروت قرار داشت، کار میکرد.
صبح روز 20 فوریه 1996، رمزی با ماشینش به قلیّا رفته و حلاق را برای ناهار به منزلش در ابل السقفی دعوت کرد. به محض رسیدن آن دو به منزل رمزی، ماهر توما (یکی از افراد طرح) هم به آنان پیوست.
سه نفر روی صندلیهایشان نشستند و حلاق شروع کرد به نوشیدن ویسکی که البته رمزی و مفید، قرصهای والیوم در آن حل کرده بودند. مفید و فادی (همان رانندهی تاکسی) در حالی که دو مسلسل مجهز به صدا خفهکن انگرامز در دست داشتند، در اتاق کناری مخفی شده بودند.
وقتی که قرصها و ویسکی، باعث کوفتگی و گیجی حلاق شد، مفید تصمیم گرفت دستگیرش کند. در حالیکی تفنگش را نشانه رفته بود داخل اتاق پرید و با حالتی تئاتری فریاد زد: «مقاومت لبنان. هیچ کس از جایش تکان نخورد.»
حلاقِ بهتزده دستش را به سمت تفنگش برد ولی مفید با [قنداق] تفنگش ضربهی محکمی به سر او زده و زخم عمیقی ایجاد کرد.
رمزی میگفت: «حلاق نگاهی به من انداخت، با نگاهش کمک میخواست. هنوز خیال میکرد که من مزدور دستگاه اطلاعاتی اسرائیلم. ولی به او گفتم: "میدانم تو که هستی. تو احمد حلاقی. من با اسرائیلیها نیستم. کاملا در اشتباهی." وقتی این را از من شنید، انگار که[از درون] فرو ریخت.»
برای اینکه بشود حلاق را که یک نیروی شبهنظامی سابق و قوی هیکل بود دستگیر کنند، هر چهار نفر وارد کار شدند. او را با چسب بسته و به او داروی آرامبخش تزریق کردند. بعد از آنکه بیهوش شد او را در صندوق عقب همان تاکسی انداختند و با دو ماشین به سمت یکی از دروازههای عبوری در جزین راه افتادند.
آنها برای پشت سر گذاشتن این پست بازرسی ارتش لبنان جنوبی آماده بودند، برای اینکه میدانستند بازرسیهای جدی در کار نخواهد بود، به این دلیل که برادر ماهر توما یکی از افسران عالیرتبهی ارتش لبنان جنوبی در جزین بود و نگهبانان آن دروازه به خوبی او را میشناختند.
[بعد از رسیدن به پست بازرسی] رمزی و مفید و توما به سمت ابل السقفی بازگشتند و فادی [پس از عبور از پست] حلاق را در مسیری که هیچ انسانی در آنجا وجود نداشت تا دو مایل جلو برد و در آنجا نیروهای اطلاعاتی منتظر دستگیری حلاق بودند.
اواخر روز بعد بود که اسرائیلیها متوجه شدند حلاق مفقود شده است. شکشان به سمت برادران نهرا متوجه شد. در روزهای آتی، کل این تیم دستگیر شدند، به جز مفید نهرا و فادی قصار. دستگیر شدگان در اسرائیل زندانی شدند و مفید مدتی در خانهی امن مخفی شد تا آنکه توانست از طریق درههای تنگ، عمیق و سنگی در نزدیکی روستای شبعا، خودش را به بیرون منطقهی اشغالی برساند.
محاکمه و اعدام حلاق
حلاق در یک دادگاه نظامی در بیروت به اتهام قتل محکوم شده و دادگاه برایش حکم اعدام صادر کرد. کمی پیش از طلوع آفتاب روز 21 سپتامبر 1996، قاتل را از سلولش به حیات زندان رومیه (واقع در ارتفاعات شرق بیروت) بیرون آورده و اعدام کردند.
طرحهای بیسرانجام برای ربایش مزدوران صهیونیستها
بعد از موفقیت در عملیات ربایش حلاق، نیروهای لبنانی از مفید نهرا خواستند طرحی برای ربایش عبدالکریم السعدی معروف به ابی مُحجِن تهیه کند. السعدی فرمانده گروه عصبة الانصار بود و گفته میشد این گروه (که مقرشان در اردوگاه آوارگان فلسطینی عینالحلوة قرار داشت) با القاعده ارتباط دارند. [البته در اردوگاههای آوارگان فلسطینی، لبنانیها هم ساکن هستند].
[عبدالکریم السعدی، ابی محجن]
طرحی که مفید تهیه کرد مبتنی بود بر ورود 12 نیروی نظامی به داخل این اردوگاه پرجمعیت، و کشتن یا بازداشت ابی محجن. نیروهای لبنانی طرح را نپسندیدند و این طرح کنار گذاشته شد.
دستگاه اطلاعاتی لبنان و دستگاه اطلاعاتی سوریه همچنین از مفید درخواست کردند که اسم یک همکار مهم دیگر اسرائیلیها که بتوان او را ربود در اختیارشان بگذارد. مفید، اسم اتیان صقر را مطرح کرد. صقر، فرماندهی گروه شبه نظامی «حُرّاس الارز» را به عهده داشت که یک گروه تندرو در زمینههای قومی و نژادی بود. صقر از زمان پایان جنگ داخلی لبنان در جزین ساکن شده بود. این طرح هم به دلیل اینکه از نظر سوریها میتوانست موجب عصبانیت کاردینال مار نصرالله پطرس صفیر، پطریرک مارونی [رهبر مسیحیان مارونی لبنان] شود، کنار گذاشته شد.
[اتیان صقر]
رمزی [که دستگیر شده بود] در اسرائیل با اتهامات گستردهای مواجه شد، از جمله آدمربایی، و دادن اطلاعات به یک کشور دشمن [!]، و همچنین قاچاق مواد مخدر. اما مذاکرات دفاعی مفصلی که صورت گرفت، به تدریج حکم او را از ده سال زندان به چهار سال زندان کاهش داد.
رمزی از دادگاه به یک سلول انفرادی در یکی از زندانهای اسرائیلی منتقل شد.
سیر صعودی تلفات صهیونیستها و سیر نزولی شهدای مقاومت
در اواسط دههی نود میلادی، جریان مقاومت که مجددا در جنوب لبنان فعال شده بود، تعداد زیادتری از تلفات در صفوف اسرائیلیها و ارتش لبنان جنوبی ایجاد میکرد. 13 نظامی اسرائیلی در سال 1992 کشته شدند. 12 نظامی در سال 1992 و 21 نظامی در سال 1994.
مهمتر از این اتفاق، این بود که کاهش آمار تلفات جانی در صفوف ارتش اسرائیل و حزب الله، به نفع حزب الله پیش میرفت. مثلا در سال 1990، در مقابل کشته شدن هر نظامی ارتش اسرائیل، 5 نفر از رزمندگان حزب الله شهید میشدند. ولی این عدد در سال 1991 به 2 رزمنده در مقابل یک سرباز اسرائیلی کاهش پیدا کرد. و پس از یک سال، نسبت کشته شدهها باز هم کاهش پیدا کرده و به 1.7 در مقابل 1 رسید و نهایتا در مدت زمان باقی مانده تا پایان این دهه [که همزمان شد با عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان] این آمار در 1.5 مقابل 1، ثابت باقی ماند.
افزایش حملات مقاومت و پیشبینی غلط صهیونیستها
متوسط تعداد حملات هم به مرور رو به افزایش میگذاشت. مثلا یونیفل، گذشته از حملاتی که در بخش شمالی [منطقهی اشغالی] صورت میگرفت، در منطقهی عملیاتی خودش در سال 1991 80 حمله [توسط مقاومت] را ثبت کرد. در سال 1994، تعداد حملات در منطقهی یونیفل به 146 رسید. بررسی غیررسمی حملات صورت گرفته ضد ارتش اسرائیل و ارتش لبنان جنوبی، طبق گزارش یونیفل، رقم بسیار بزرگتری را نشان میداد یعنی 644 عملیات در سال 1994. این رقم در سال 1995 به 908 عملیات رسید.
در آن برهه، اسرائیل مشغول مذاکرات صلح با سوریه بود [مذاکراتی که به هیچ نتیجهای نرسید] و درگیری در جنوب لبنان را آخرین تلاشهای رزمندگانی میدانست که جنگ ویرانگر در دههی هشتاد میلادی آنها را پرورش داد بود. آمار رفته رفته برای ارتش اسرائیل روشن شد که آنچه در جنوب لبنان با آن مواجهند، یک مقاومت باتجربه است که یک دشمن آموزشدیده و مسلح شده از جانب ایران و مورد حمایت سیاسی از طرف سوریه [ضد اسرائیل] به راه انداخته و تاکتیکهای کارآمد و کُشندهای را به کار میگیرد.
سرلشگر موشه کابلنسکی که فرماندهی تیپ [ویژه] گولانی ارتش اسرائیل را از سال 1993 تا 1997 به عهده داشت به یاد میآورد: «با پایان گرفتن جنگ داخلی، حس میکردیم مقاومت هم تمام شده است. اما بعدش مسئله با حملاتی در اینجا و آنجا برایمان روشن میشد، اما موضعمان را تغییر ندادیم. شدیدا [از پذیرش این امر] امتناع داشتیم. به کندی در سالهای 1990 تا 1993 فهمیدیم که ما با یک جنگ چریکی مواجهیم. مدت زمان زیادی لازم بود تا خودمان را [با این وضعیت] وفق دهیم.»
کاتیوشا: محدود کنندهی گزینههای اسرائیل
در جولای 1993، در یک سلسله حملات کُشنده[از سوی مقاومت]، هفت نظامی اسرائیلی کشته شدند. در پاسخ به حملات توپخانهای اسرائیل به روستاهای لبنانی واقع در شمال منطقهی اشغالی نیز شمال اسرائیل [فلسطین اشغالی] هدف حملات شدید کاتیوشا قرار گرفت.
حالا ارتش اسرائیل میدید در دامی گیر افتاده که تا حد زیادی خودش باعث پهن شدن آن بود: حزب الله نظامیان اسرائیلی را در منطقهی اشغالی میکشت، ولی وقتی اسرائیل به عنوان انتقام حتمی دست به حملات توپخانهای یا حملات هوایی میزد و این، باعث کشته شدن غیر نظامیان یا خسارت دیدن آنان میشد، در مقابل [از سوی مقاومت هم] شمال اسرائیل [فلسطین اشغالی] هدف حملات موشکی [کاتیوشا] قرار میگرفت.
همین مسئله باعث شد ارتش اسرائیل به دنبال راهی بگردد که بتواند به صورت کارآمد به حزب الله پاسخ دهد، بدون اینکه تلفاتی در بین غیرنظامیان لبنانی به بار بیاورد و بدون اینکه باعث شلیک سیلی از موشکهای کاتیوشا به شمال اسرائیل [فلسطین اشغالی] گردد.
سلاح اصلی ارتش اسرائیل در جنوب لبنان (یعنی توپخانه و نیروی هوایی) برای مقابله با این تهدید، مناسب نبود. مسئله شبیه بود به تلاش برای زدن یک مگس با توپ بیسبال در یک فروشگاه ظروف چینی! اگر مگس بدون صدمه دیدن فرار میکرد، در پشت سر خود زمینی پر از تکههای شکستهی ظروف چینی باقی میگذاشت!
[البته در ادامه خواهیم دید که اسرائیل در کشتن غیرنظامیها تعمد داشت و اینطور نبود که فقط ناخواسته، به غیرنظامیان لطمه بزند.]
جنگ 1993: عملیات «تصفیه حساب» (جنگ 7 روزه) و نتایج مهم آن
وقتی هفت نظامی [اسرائیلی] ظرف سه هفته کشته شدند، ارتش اسرائیل با خشونت عکسالعمل نشان داد و عمدا بار آتش خود را طی حملات هوایی و توپخانهای که یک هفته طول کشید، متوجه اهداف غیرنظامی کرد تا به این ترتیب لبنانیها را [به دلیل مقاومت ضد اشغالگری] مجازات کند.
هیچ تلاشی برای پنهان کردن هدف عملیات صورت نمیگرفت، مسئولان اسرائیلی بدون هیچ تردیدی اقرار میکردند که هدف عملیات، زدن جنوب لبنان است تا دولت لبنان مجبور شود جلوی حزب الله را بگیرد. مثلا نخستوزیر وقت اسرائیل، اسحاق رابین در جمع اعضای کنیست [پارلمانه اسرائیل] گفت: «از روستاییان لبنانی میخواهیم فرار کنند؛ چون ما میخواهیم به همهی آن کسانی که در فعالیتهای حزب الله سهمی داشتهاند؛ خسارت بزنیم.»
[اسحاق رابین]
حتی اسم این حمله، «عملیات تصفیه حساب»، هیچ شکی باقی نمیگذاشت که این عملیات عبارت است از یک مجازات و انتقامگیری [دستهجمعی]. ولی دولت اسرائیل خیلی اشتباه کرده بود که فکر میکرد حملات توپخانهای و هوایی به جنوب لبنان، وضع ارتش اسرائیل را در منطقهی اشغالی بهتر خواهد کرد.
وقتی در 31 جولای و پس از هفت روز نبرد، آتشبس اجرا شد، 130 غیرنظامی لبنانی جان خود را از دست داده و 500 تن دیگر زخمی شده بودند. 300 هزار غیرنظامی به صورت موقتی از خانه و کاشانهی خود آواره شده و خسارتی که به لبنان وارد شده بود، حدود 28.8 میلیون دلار برآورد میشد. حزب الله نیز 300 موشک کاتیوشا به [مواضع دشمن در] منطقهی اشغالی [جنوب لبنان] و شمالی اسرائیل [فلسطین اشغالی] شلیک کرده و 2 غیرنظامی اسرائیلی [از اشغالگران صهیونیست] را کشته و 24 تن را زخمی کرده بود.
عملیات تصفیه حساب با یک توافق سری غیر مکتوب که وارن کریستوفر، وزیر خارجه آمریکا برای به سرانجام رسیدن آن میانجی شده بود به اتمام رسید. طبق این توافق، دو طرف توافق کردند که غیرنظامیها را هدف قرار ندهند. [مترجم: بدین معنا که حزب الله این قضیه را به اسرائیل تحمیل کرد که اگر غیرنظامیان لبنانی را بکشد، او هم اشغالگران غیرنظامی صهیونیست را خواهد کشت ولی اگر دست از کشتن غیرنظامیان لبنانی بردارد، حزب الله فقط نظامیهای صهیونیست را خواهد کشت.] بدین معنا که اسرائیل دیگر نمیتوانست روستاهای لبنان را با توپخانه و هواپیما هدف قرار دهد و حزب الله هم نمیتوانست به شمال اسرائیل موشک شلیک کند ولی دو طرف میتوانستند نظامیان یکدیگر را در منطقهی اشغالی بکشند.
[مترجم: اسرائیل که ارتشش به ارتش شکست ناپذیر معروف شده و توانسته بود ظرف 6 روز بزرگترین ارتشهای عربی را در هم بشکند و یا ظرف چند روز خود را تا پایتخت یک کشور عرب برساند، هرگز تا آن زمان چنین امتیازاتی نداده بود و این، قدرت بی بدیل مقاومت را نشان می داد.]
[وارن کریستوفر]
تقریبا سه هفته پس از آتشبس بعد از عملیات تصفیه حساب، دوام این آتش بس با آزمایش مواجه شد: 9 نظامی اسرائیل در دو عملیات بمبگذاری کنار جادهای کشته شدند. با این وجود ارتش اسرائیل دست به بمباران یا حملات توپخانهای به مناطق اطراف صحنهی عملیات نکرد، بلکه در عوض حملات هوایی انتقامیای ضد ایستگاه رادیویی حزب الله در بقاع شمالی و ضد منطقهی آموزشی [حزب الله] در جنوب روستای جنتا در نزدیکی مرز با سوریه صورت داد.
توافق پایدار ماند و هیچ غیرنظامی لبنانی کشته نشد و هیچ موشک کاتیوشایی به سمت اسرائیل [فلسطین اشغالی] شلیک نگردید. ولی ارتش اسرائیل هنوز باید خود را با مشکل دیگری سازگار میکرد و آن هم اینکه چطور از شدت جریان مقاومت کُشندهای که حزب الله صورت میداد، بکاهد.
ادامه دارد ...
مترجم: وحید خضاب
[مطالب مندرج در این سلسله مطالب لزوما مورد تأیید رجانیوز و مترجم نیست و تنها به جهت حفظ امانت به صورت کامل نقل شده است. خصوصا مطالب مرتبط با نیروهای ایرانی و یا سران مقاومت، نیازمند تأیید از سوی مراجع ذی صلاح است.]
قسمتهای قبل: