عکسهای ایرانی و خارجی و مطالب جالب

**اگر آمریکا و طرف‌های غربی بفهمند ایران کشور قوی‌ای است، دست از لجبازی برخواهند داشت**

عکسهای ایرانی و خارجی و مطالب جالب

**اگر آمریکا و طرف‌های غربی بفهمند ایران کشور قوی‌ای است، دست از لجبازی برخواهند داشت**

وقتی مشاور روحانی راه پیشرفت را الحاق به نظم نوین جهانی دانسته و اسلام را مانع‌ آن می‌خواند

پس راه پیشرفت این است که باید خارجی‌ها را بیاوری -حالا جالب است خارجی‌ها را بیاوریم، چه به نفع ماست و چه به ضرر ما- تا مشکلمان را حل کنند. حالا اینها بیایند فقط سرمایه‌گذاری اقتصادی بکنند؟ می‌گوید نه، اگر می‌خواهید پیشرفت بکنید، اینها باید در مجلستان هم دخالت بکنند، توی قانون‌گذاری هم دخالت کنند. این تئوریزه کردن سلطه انگلستان و آمریکا توی کشور واقعاً وقاحت می‌خواهد!
گروه سیاسی-رجانیوز: حجت‌الاسلام و المسلمین سید محمود نبویان نماینده فعلی مردم تهران در مجلس و نامزد جریان اصول‌گرایی در دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی است. نبویان از جمله شاگردان مطرح علامه مصباح یزدی، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) و پژوهشگر برتر و مدرس در مراکز دانشگاهی است. انتخابات پیش‌رو بهانه‌ای شد تا به گفت و گو با ایشان بپردازیم. آن‌چه در ادامه می‌آید متن کامل گفت و گو است که به نقد مبنایی دولت یازدهم اختصاص یافته است.
 
عده‌ای معقتدند که مبانی نظری دولت یازدهم به خصوص در عرصه سیاست خارجی برگرفته از نظریات محمود سریع‌القلم است؛ لطفا در این باره توضیح دهید؟
 
یکی از نکات اساسی که وجود دارد این است که ما مبانی فکری دولت آقای روحانی و وزرایی که هستند را بازخوانی بکنیم. من با مبانی فکری این دولت و سیاست‌هایی که تنظیم می‌کند کار دارم، به‌ویژه مباحث فرهنگی و سیاست خارجی و روابطی که با غرب برقرار می‌کند. به نظر می‌رسد به این مبانی فکری می‌تواند راه‌گشا باشد، برای این که ما بفهمیم چرا این‌گونه تصمیم‌گیری‌ها در آنجا انجام می‌شود.
 
من هم به نوشتار شخص آقای روحانی و همین‌طور به کسانی که آبشخور فکری این نوع سیاست‌گذاری‌ها از آنجا هست اشاره خواهم کرد. به دو سه‌ مورد از شخص آقای روحانی و از کتاب‌هایش اشاره می‌کنم. اولین نکته که رهبر معظم انقلاب هم خیلی روی آن تأکید دارند این است که ما باید نسبت به غرب بدبین باشیم. قبلاً فرمودند من به مذاکرات خوش‌بین نیستم؛ چند روز گذشته هم دوباره فرمودند من 10 بار گفتم که خوش‌بین نیستم. سئوال این است که ما چرا نباید خوش‌بین باشیم؟ من اول به مبنای قرآنی این کار اشاره کنم، بعد به برخی از این واقعیت‌ها اشاره خواهم کرد.
 
دیپلماسی قرآنی ما این است که ما نسبت به دشمنان اسلام و سران کفر باید دشمنی بورزیم. از قرآن می‌پرسیم که آیا ما باید به آمریکا اعتماد بکنیم یا خیر؟ اصلاً آیا اینها ملتزم به چیزی هستند؟ قرآن کریم با تعبیر خیلی زیبایی در سوره توبه می‌فرماید «کَیْفَ وَ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَ یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَ لاَذِمَّةً»، اگر اینها غلبه پیدا بکنند در مورد شما نه مراعات «إِلاًّ» را می‌کنند، نه «ذِمَّةً» را. إِلاًّ یعنی دوستی. این که اگر با آمریکا دوست شویم مشکل‌مان حل می‌شود، قرآن می‌فرماید او مراعات دوستی را نمی‌کند. دوم این که مراعات تعهد را هم نمی‌کند. یک آب‌باریکه‌ای که از تعلیق تحریم‌ها یا توقف تحریم‌ها -من کاری ندارم- ایجاد شود، قرآن کریم می‌فرماید اگر اینها قدرت پیدا بکنند ملتزم به همین آب‌باریکه هم نخواهند شد. این به ما می‌گوید شما هیچ‌وقت به اینها اعتماد نکنید، خدای متعال به ما می‌فرماید اینها آدم‌های قابل‌اعتمادی نیستند.
 
سئوال این است که در واقعیت و در صحنه عمل هم این‌طور است یا خیر؟ در همین مذاکرات هسته‌ای چرا آمریکا پای میز مذاکره آمده است؟ ما از سر ضعف پای میز مذاکره رفته‌ایم یا آمریکا از سر ضعف آمده است؟ این خیلی مهم است. دیدگاه قرآنی می‌گوید او از سر ضعف آمده است، چرا؟ چون می‌گوید اگر او قدرت پیدا کند مراعات هیچ‌چیز را نمی‌کند و غلبه پیدا می‌کند.
 
شاهد این مسئله این است که ما برای پخش برنامه‌های نظام جمهوری اسلامی، چون ماهواره نداریم یا خیلی کم داریم، به ماهواره‌های کشورهای اروپایی پول می‌دهیم. اروپا هر وقت دلش خواست پخش ماهواره را قطع می‌کند، با اینکه ما پولش را پرداخت کرده‌ایم. قرآن می‌فرماید اگر اینها قدرت پیدا بکنند مراعات هیچ چیز را نمی‌کنند، این هم شاهدش! قرآن می‌فرماید او از سر ضعف آمده، وگرنه اگر از سر قدرت آمده بود مراعات هیچ چیز را نمی‌کرد.
 
شما اول انقلاب را نگاه کنید. کدام یک از کشورها تحت تأثیر نظام جمهوری اسلامی ایران بود؟! تمام کشورهای منطقه زیر سیطره آمریکا بودند. لبنان دست اسرائیل و آمریکا بود، الان چطور؟ الان آمریکا پیروز شده یا ملت ایران ؟ سیدحسن نصرالله یعنی ملت ایران، ما جنگ نیابتی داشتیم که او با اسرائیل جنگیده و اسرائیل شکست خورده است. در سوریه این همه کشور جمع شدند و شکست خوردند. در عراق شکست خوردند. در یمن و بحرین هم همین‌طور بوده است. پس آنها از سر ضعف پای میز مذاکره آمدند.
 
اولین جلسه‌ای که ما با آقای صالحی داشتیم، بعد از لوزان بود. آقای حداد دعوت کرده بود، من و آقای زاکانی و بذرپاش و زارعی و آقای کارخانه‌ای و دوستان دیگر -فکر نمی‌کنم بیشتر از 10 نفر بودیم- به لوزان رفته بودیم. آنجا وقتی که از ایشان سئوال می‌کردیم، ایشان نقل می‌کرد که آقای جان کری توی این مذاکرات برگشته به ما گفته شما دیگر چه از جان ما می‌خواهید؟! لبنان را که از دست ما گرفتید، سوریه که هر کاری می‌کنیم نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم، عراق را ما هزینه کردیم و صدام سرنگون شد، ولی نخست‌وزیرش را شما نصب می‌کنید.
 
پس قرآن کریم می‌فرماید: «اگر بخواهید به اینها اعتماد کنید، هرگاه قدرت پیدا کنند حتماً مراعات چیزی را نمی‌کنند و اگر اینها بر شما غلبه پیدا کنند، نسبت به شما مراعات نمی‌کنند، نه دوستی و نه تعهد.» اگر قرارداد بسته باشند زیر قرارداد می‌زنند.
 
جالب این است که دو آیه بعد داریم «لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لاَ ذِمَّةً». من به تفسیر مراجعه کردم. ممکن است شخصی بگوید مراد همان مسلمانان صدر اسلام باشند، دو آیه بعد می‌گوید نه، تا قیام قیامت حواس‌تان جمع باشد، اینها کسانی هستند که قابل‌اعتماد نیستند. اگر یک وقت با شما قرارداد ببندند از سر ضعف است. هر وقت قدرت پیدا بکنند مراعات نمی‌کنند. به اینها اعتماد نکنید. اینکه رهبر معظم انقلاب فرمود من اعتماد ندارم بر اساس واقعیت‌های موجود و اندیشه‌های قرآنی است.
 
آقای روحانی در کتاب «امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای» خودش یکی از نکاتی که مطرح می‌کند این است: 
 
«عوامل عدم رشد و توسعه کشور ایران دیدگاه بدبینانه به دنیای غرب است.» آدم وقتی نگاه می‌کند می‌بیند آقای روحانی تفاوت مبنایی دارد. من عبارت ایشان را برای شما بخوانم. می‌گوید بدبینی به غرب برای ما مشکل درست کرده است. صفحه 58 پاراگراف دوم می‌گوید: «از سوی دیگر به دلیل عدم اعتماد و اطمینان و بدبینی به غرب در مسائل بین‌المللی برخی تصمیمات اخیر با از دست رفتن فرصت اتخاذ شده است. در ماجرای هسته‌ای گزارش اطلاعات کارشناسی به صورت ناقص به مسئولین رده بالا «و بی‌اعتمادی به غرب و سازمان‌های بین‌المللی» همواره مشکل‌آفرین بود.» 
 
پس یکی از مشکلات کشور ما این است که شما به سازمان‌های بین‌المللی یا شورای امنیت یا آژانس اعتماد ندارید. قرآن کریم می‌فرماید اعتماد نکنید، ایشان می‌گوید مشکل کشور این است!
 
نکته دوم را باید با یک زمینه‌ای عرض کنم. دوران دوم خرداد و آن وقتی که آقای مهاجرانی وزیر ارشاد بود، به دانشگاه‌های مختلفی می‌رفتم. می‌دیدم این بچه مذهبی‌های ما، بچه بسیجی‌ها و طیف‌های مختلف مذهبی، به لحاظ اندیشه گرفتار چیزهایی هستند که باید پاسخ داده شود. یکی از آنها انواع مغالطاتی است که مطبوعات به فکر آدم هجمه می‌کردند. یک جزوه‌ای درباره مغالطات ژورنالیستی نوشتم و 17، 18 نوع مغالطه را مطرح کردم و برای چاپ فرستادم. آن زمان آقای مهاجرانی اجازه چاپ نمی‌داد. یکی از دوستان حوزه گفت من چاپ می‌کنم. الان اتفاقاً خیلی ضرورت دارد این جزوه تکثیر شود.
 
در آنجا یکی از مغالطاتی که آوردم «مغالطه حذف» است. مغالطه حذف چیست؟ عبدالله نوری که وزیر کشور دولت اصلاحات بود، برای این که رهبر معظم انقلاب را له بکند، می‌گوید حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید «من بالاتر از این نیستم که خطا کنم؛ دیگر تکلیف ولی فقیه مکشوف خبرگان روشن است.» من وقتی این متن را دیدم ناراحت از این شدم که یک عمامه‌به‌سر اگر می‌خواهد رهبری را له کند، فحش بدهد، اشکال ندارد، تو که شیعه هستی قائل به این نیستی که حضرت(ع) معصوم است؟ یعنی حضرت امیر(ع) خطا می‌کند؟ واقعاً آدم تعجب می‌کند این اصلاح‌طلبان و اعتدالیون چرا برای رسیدن به اهداف‌شان حاضرند مبانی شیعه‌گری خودشان را هم زیر سوال ببرند.
 
من رفتم خطبه را دیدم. خیلی جالب بود. خطبه اصلاً آن حرف‌ها را ندارد. من این توضیح را بدهم در رابطه حضرت یوسف(ع) با زلیخا، حضرت یوسف(ع) مرتکب گناه شد یا نشد؟ یکی می‌گوید شده، می‌گوییم نه آقا نشده! می‌گوید قرآن گفته شده، حضرت یوسف(ع)می‌گوید «مَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی» یعنی اعتراف کرده و می‌گوید من خودم را تبرئه نمی‌کنم! می‌گوییم مرد حسابی، آیه ادامه دارد! «مَاأُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّا لنَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ» من خودم را تبرئه نمی‌کنم، اگر من بدون امداد خدای متعال باشم، حتماً مرتکب گناه می‌شوم، چون خودم اختیار خودم را ندارم. خداست که دستم را گرفته است. به این می‌گویند مغالطه حذف که یک تکه را می‌آورند و یک تکه دیگر را نمی‌آورند.
 
حضرت امیر(ع) عین این تعبیر را در این خطبه دارد. حضرت امیر(ع) می‌فرماید «لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ» من بالاتر از این نیستم که خطا بکنم، «إِلاَّ أَنْ یَکْفِیَ اَللَّهُ» خدا دستم را می‌گیرد. معنی این سخن آن است که اگر من بودم و من، مرتکب این گناه یا خطا می‌شدم، چون «إِنَّا لنَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ». من تعجب می‌کنم از آقای عبدالله نوری! این شیعه‌گری آدم چه می‌شود! به این مغالطه حذف می‌گویند.
 
جالب این است که آقای روحانی توی همین کتاب امنیت ملی، عین این تعبیر را آورده و می‌گوید حضرت امیر(ع) گفته من بالاتر از این نیستم که خطاکار باشم تعجب می‌کنم که آقای روحانی! این شیعه‌گری چه می‌شود پس؟ عین عبارت را می‌خوانم؛ جالب است حرف‌هایی می‌زند که خودش به آن ملتزم نیست. می‌نویسد: 
 
«باید انتقاد به یک معروف و کار شایسته تبدیل شود و انتقاد کننده در انتظار تشویق باشد، نه تنبیه» من همین‌جا داخل پرانتز عرض می‌کنم که آقای روحانی! واقعاً شما خودتان به این حرف‌ها اعتقاد دارید؟ در بحث هسته‌ای چه فحش‌هایی که به منتقدین ندادید! خود من چون درگیر این قضیه هستم تا حالا از طرف دولت از من چهار فقره شکایت شده است. 
 
در ادامه می‌نویسد: «تا به این نقطه نرسیم، به ناچار باید شاهد ادامه تصمیمات اشتباه مسئولین باشیم». حرف درستی است آقای روحانی! واقعاً چون انتقادات ما را گوش ندادید شاهد اشتباهات مسئولین هستیم. 
 
ایشان می‌نویسد: «بزرگترین شجاعت پذیرش اشتباه و خطا از طرف مسئولان است. باید فرمایش امیرالمومنین(ع) را مدنظر قرار دهیم که فرمود من در حدی نیستم که خطا نکنم.» واقعاً جای تعجب است! آقای روحانی چرا مغالطه می‌کنید؟ بالاخره ما شیعه هستیم و امیرالمؤمنین را معصوم می‌دانیم یا نه؟ پس عصمت اهل‌بیت(ع) چه می‌شود؟
 
نکته دیگر که جالب است این است که دیدگاه‌شان نسبت به غرب، یک دیدگاه صددرصد نادرست است. ما معتقدیم در انسان احتمال خطا هست، پس فلسفه و علوم سیاسی و اجتماعی و اقتصادی که انسان می‌سازد احتمال خطا دارد. لذا تمام علوم انسانی ما تجربی است. چون تجربه ملاک داوری است این علوم احتمال خظا دارد. ولی اسلام چون تراوش ذهن انسان نیست خطا در آن محال است. لذا ما معتقدیم تنها مکتبی که قابل دفاع عقلانی است اسلام است. جالب است آقای روحانی در صفحه 77 می‌گوید: «عده‌ای توهم زده شده‌اند که معتقدند سیستم‌های فکری دنیای غرب در حال رسیدن به بن‌بست هستند. متأسفانه گاهی در کشور، توهمات مبنای تصمیم‌گیری قرار می‌گیرد. مثلا این تفکر که غرب به فروپاشی کامل رسیده. نظرات علمی، اقتصادی و سیاسی غرب به بن‌بست رسیده و خود آنها هم فهمیده‌اند راهی ندارند و راه نجات را ایران و اندیشه های اسلامی معرفی می‌کنند.» این توهم است که ما بگوییم اندیشه‌های اسلامی می‌تواند نجات‌بخش باشد؟ این حرفها ابهامات جدی برای ما دارد.
 
ایران و جهانی شدن، چالش ها و راه حل ها
 
خب از آقای روحانی که بگذریم. در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع که آقای روحانی رئیسش بود کتابی با عنوان «ایران و جهانی‌شدن، چالش‌ها و راه‌حل‌ها» به قلم آقای سریع‌القلم چاپ می‌شود که نکات مهمی را دارد. آقای سریع‌القلم هم مدتی در این دولت مشاور آقای روحانی بودند. ببینید آبشخور فکری وسیاستِ اقتصادی، فرهنگی و خارجی دولت آقای روحانی؛ مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت است و این کتاب هم در همانجا چاپ شده است.
 
در این کتاب آقای سریع‌القلم می‌گوید «راه پیشرفت کشور ملحق‌شدن به نظم نوین جهانی است» این مقدمه اول. بعد می‌گوید «مراد من از نظم نوین جهانی چیست؟ من به کشورهای دیگر کار ندارم. منظور من آمریکا و آلمان و فرانسه و امثال اینهاست» نکته سوم اینکه «حق طبیعی این کشورهاست که نظم نوین جهانی و قواعدجهانی را آنها تنظیم کنند، چون قدرتمند هستند». نکته چهارم اینکه راه پیشرفت این است که ایران باید در این نظمی که آمریکا تعریف کرده بازی کند. نکته پنجم اینکه خب ما می‌توانیم فقط تکنولوژی‌اش را قبول کنیم و سیاستش را نپذیریم؟ به رسمیت شناختن اسرائیل را؟ فرهنگ اومانیستی و سکولاری‌اش را می‌شود نپذیریم؟ چون فرهنگ آنها ضداسلام است، همجنس‌بازی را به رسمیت می‌شناسد. می‌گوید نه، این سه بعد یعنی فرهنگ و اقتصاد و سیاست به هم پیوسته است. اگر ایران می‌خواهد پیشرفت کند باید هم فرهنگ، هم سیاست و هم اقتصاد آمریکا را بپذیرد.
 
نکته‌ای که وجود دارد این است که اینها با اسلام و انقلاب نمی‌سازد. آقای سریع‌القلم می‌گوید من اینها را می‌دانم؛ بله ماهیت انقلاب اسلامی و قانون اساسی و تشیع ما با اینها سازگاری ندارد، ولی راه پیشرفت این است که دست از اسلام، تشیع، قانون اساسی و ماهیت انقلاب اسلامی بکشیم. ایشان می‌گوید اینها عوامل عدم پیشرفت اینها هستند. ولی می‌گوید یک عامل دیگر هم دارد و آن هم اینکه مسئولینی که از ابتدای انقلاب مسئولیت داشتند -جز آقای هاشمی و خاتمی و اندکی هم شهیدبهشتی- مسئولین به درد بخور نظام نبودند و به همین خاطر باعث عقب‌افتادگی شدند، مثل امام و رهبرانقلاب! چرا؟ می‌گوید چون مسئول کشور باید دو ویژگی باید داشته باشد: یکی اینکه باید از قشر اشراف، صاحبان سرمایه و پول باشد، نه از مردم محروم. دوم اینکه باید جزو افرادی باشند که در خارج از کشور زندگی کرده باشد! او می‌گوید جز آقای خاتمی و هاشمی و اندکی هم شهید بهشتی، بقیه عامل مشکلات کشور ما بودند.
 
ببینید! این فکر اساسی‌ترین مبنایی است که امروز سیاست خارجی دولت آقای روحانی بر اساس آن رفتار می‌کند. اقتصاد را مرتب دارند به رابطه با غرب پیوند می‌زنند، چرا؟ ریشه‌اش اینجاست. چرا اقصاد مقاومتی را اصلاً باور ندارند؟ چون معتقدند راه پیشرفت این است که شما نظم نوین جهانی را بپذیرید و حل مشکل این است که غرب آن را برای‌مان حل کند. با اسلام و استقلال نمی‌سازد، خب نسازد!
 
 
آقای سریع‌القلم می‌گوید فرآیند جهانی شدن، سه‌ضلعی است. جهانی‌شدن این نیست که فقط اقتصادش را بپذیرید، اگر می‌خواهید پیشرفت کنید، باید فرهنگش را هم بپذیرید. می‌گوید «جهانی‌شدن مثلثی است که از سه زاویه‌ به هم مرتبط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تشکیل شده است و منطق کانونی آن در فلسفه اجتماعی فردگرایی ریشه دارد.» خودشان راحت تصریح می‌کنند. این جهانی‌شدن کدام نظام فکری را تثبیت می‌کند؟ ایشان می‌نویسد: «جهانی‌شدن موقعیت نظری و عملی سرمایه‌داری را به عنوان ساختار مسلط تولید جهانی تثبیت کرده است.»
 
پس جهانی‌شدن یعنی سرمایه‌داری، و پیشرفت ما این است که باید به سمت سرمایه‌داری برویم. این قواعد جهانی‌شدن را چه کسی باید ترسیم کند؟ چرا ما باید بنشینیم آمریکا این قواعد را تعیین کند؟ آقای سریع‌القلم می‌گوید اصلاً حق طبیعی‌اش است! این منطق چیست؟ کدخدامحوری. منطق جنگل! جنگل هم می‌گوید هرکس قدرتش بیشتر است او قواعد را تعیین می‌کند. لذا باید برویم سراغ کدخدا و هیچ چاره‌ای نیست. ایشان در صفحه 26می‌گوید«به عنوان یک قاعده در فرآیند جهانی‌شدن کشورهایی که از قدرت اقتصادی بیشتری برخوردارند توان قاعده‌سازی بیشتری نیز دارند».
 
این نظام فکری غرب مبتنی بر چیست؟ جالب است. آقای سریع‌القلم در صفحه 50 می‌گوید: «در نهایت به یک سیستم تمام اصولی بر پایه‌های پوزیتیویسم، اومانیسم، فردگرایی، پلورالیسم و کاپیتالیسم شکل گرفته است.» یعنی اصولی که کاملاً رودرروی اندیشه اسلام و تشیع است. بعد می‌گوید اکنون در مرحله جدیدی از بحث در سطح جهانی قرارگرفته و مدیریت آن را در دست هشت کشور صنعتی با حاکمیت قابل توجه آمریکا، آلمان و ژاپن می‌توان خلاصه کرد. این هشت کشور حدود هفتاد درصد اقتصاد جهانی را در اختیار دارند و قاعده سازان سیاسی و نظامی آن هستند. نظام بین‌الملل در واقع نوعی کلوپ سرمایه‌داری است.»
 
این با فرهنگ و دین و سیاست ما نمی‌سازد. می‌گوید اشکالی ندارد، مگر نمی‌خواهی پیشرفت کنی؟ الان راه نجات ملت ایران این است که دست از اسلام و تشیع و اندیشه‌های انقلاب بردارید و بعد می‌گوید راهش این است که مدافع اسرائیل بشوید!
 
این است که با قواعدی که آمریکا در منطقه تعریف کرده هماهنگ شویم. انقلاب اسلامی آمده با اینها و با اسرائیل درافتاده، بابا اینها را بگذارید کنار!
 
نکته بعد اینکه ببینید! قرآن می‌فرماید به دشمن اعتماد نکنید، آقای روحانی گفته بود مشکل کشور ما این است که شما بدبین هستید. این حرف، دقیقاً حرف آقای سریع‌القلم است که می‌گوید مشکل این است که شما به نظام بین‌الملل اعتماد ندارید. این نشان می‌دهد آبشخور فکری آقای روحانی از همین مرکز تحقیقات است. این مبانی، ضد اسلام است. 
 
نکته پنجم آقای سریع‌القلم درباره جهانی شدن می‌گوید که «افزایش سطح اعتماد به محیط بین‌المللی و پذیرفتن ریسک و مخاطره در تعامل با ملت‌ها و دولت‌ها و نهادهاست.»
 
اصلاً شما اگر اعتماد نکنید، رشد و توسعه کشورتان محقق نمی‌شود. جمله ایشان این است که «نکته حایز اهمیت در پارادوکس اعتماد و مخاطره این است که همه متوجه شده‌اند بدون این تعامل بین‌المللی نمی‌توان رشد کرد.»
نکته بعدی این است که ما باید از عقلانیت استفاده کنیم. این شعارها را هم از آقای روحانی زیاد می‌شنویم. این هم دقیقاً حرف آقای سریع‌القلم است. اما باید توجه داشت که ما دو نوع عقلانیت داریم، یک عقلانیت پوزیتیویستی و «سود انگار» و یک عقلانیت دینی که در آن خدا و معاد و اصول و ارزش‌ها لحاظ می‌شود.
 
آن عقلانیت «سود انگار» صریحاً می‌گوید اگر چیزی برای من منفعت دارد باید رفت دنبالش، ولی اگرمنفعت ندارد باید بگذاری کنار. یعنی چه که شما الان می‌خواهید برای آرمان‌ها و برای سیدالشهداء کشته شوید؟ به شما چه ربطی دارد که این کارها را انجام می‌دهید؟ مدافع حرم چه معنایی دارد و چه سودی دارد؟
 
منطق شعار نه غزه نه لبنان
 
بله، به ما چه ربطی دارد که دخالت می‌کنیم، اینها عاقلانه نیست. این منطق می‌گوید سیاست خارجی جای ارزش‌های اسلامی نیست، جای عقل است. ارزش‌های اسلامی را باید بگذارید کنار. مدام می‌گویند عقلانیت. کدام عقلانیت؟ عقلانیت دینی که دین و سیدالشهداء و اهل بیت و برهان پشتوانه‌اش هستند؟ نخیر. عقلانیت سود انگار که صریحاً می‌گوید اگر چیزی برایت سود و منفعت مادی دارد برو دنبالش، وگرنه رهایش کن. حتی اگر دین برای شما سود دارد دنبالش کن و گرنه بگذارش کنار. این عین جمله آقای سریع‌القلم است که می‌گوید «کار عقلایی ریشه در تفکر علمی و پوزیتیویستی دارد.» خب همه می‌دانند که پوزیتیویسم ضد اسلام است. بعد هم در صفحه 44 تصریح می‌کند که «عقلانیت، ابزاری است و به دنبال حل مسائل است و انسان را از آسمان بر روی زمین می‌آورد.» این یعنی سکولاریسم به تمام معنا!  دین و وحی و اینها چیست، اینها را کنار بگذارید!
 
نکته بعد اینکه می‌گوید اگر می‌خواهی پیشرفت کنی باید اینها را بپذیری، وگرنه همیشه عقب‌افتاده هستی، چون اجتناب‌ناپذیر است. تأکید می‌کنم بر این که می‌گویند «اجتناب‌ناپذیر» است. پس الان کشور اگر بخواهد رشد کند راهش این است که دست به دامان آمریکا شود و با فرانسه وآلمان رابطه داشته باشد، وگرنه عقب‌افتاده هستیم. سیاستی که سیاست دولت فعلی هم همین است.
 
ایشان در صفحه 32 کتابش می‌گوید: «این هم‌سویی حاکی از فراگیرشدن نظام سرمایه‌داری و اجتناب‌ناپذیر بودن عضویت در کانون‌های اصلی قدرت و ثروت در سطح جهانی و بهره‌برداری از این مجموعه عظیم است.» یعنی راه این است که ما در درون، قواعدی بیاییم که حق طبیعی آمریکا و زورمندان جهان بود و آن را تعریف کنند. بعد هم صریحاً می‌گوید هرکس زودتر داخل این قواعد رفته، زودتر پیشرفت کرده است. لذا می‌گوید هرچه سریع‌تر فرهنگ و اقتصاد و سیاست خارجی‌تان را آمریکایی کنید. راه پیشرفت این است. تحت نظارت غرب بروید تا به راحتی پیشرفت کنید.
 
ایشان می‌نویسد: « از سوی دیگر دسترسی به امکانات جهانی شدن یکسان نیست، سرمایه گذاری ودسترسی به منابع ملی و فناوری بیشتر در مناطقی یافت می‌شود که تحت نظارت سیاسی غرب یا محدوده غرب باشد.» اینکه الان این همه به سمت کشورهای غربی هجوم می‌برند سِرش این است و آقای روحانی باید جواب دهد که چقدر از سیاست‌های خارجی‌اش بر اساس این اندیشه‌ها جلو می‌رود؟
 
آقای سریع‌القلم می‌گوید راه پیشرفت این است که خودتان را با سیاست‌های آمریکا منطبق کنید. او می‌نویسد: «کشورها برای ایانکه بتوانند به درجه‌ای از رشد و توسعه اقتصادی دست یابند، باید در این شبکه پیچیده وارد شوند و خود را انطباق دهند.» پس نسخه این است که باید با آنچه آمریکا می‌گوید منطبق شویم. ایشان می‌گوید «به واسطه محوریت آمریکا در اقتصاد و سیاست بین الملل-به ویژه پس از فروپاشی شوروی- این کشور مهم‌ترین قاعده‌ساز جهانی بوده است. به همین دلیل جهانی‌شدن، به غربی شدن و گاه  به آمریکایی‌شدن اقتصاد بین‌الملل نام گرفته است.» پس راه چیست؟ باید در همه چیز هماهنگ شوید. 
 
ایشان در صفحه 52 می‌نویسد: «اگر نخبگان سیاسی کشور تصمیم گرفتند از مخزن ثروت، کار، فناوری و توانایی جهانی بهره‌برداری کنند به لحاظ سیاسی باید با آن هماهنگ و همسو باشند.» این جمله یعنی چه؟ یعنی برای رسیدن به پیشرفت باید در داخل کشور کسانی سر کار بیایند که با آمریکا هماهنگ باشند. مثل الان که باید برای پیشرفت با انگلیس همسو باشیم و به آیت‌الله مصباح و آیت‌الله جنتی و آیت‌الله یزدی رای ندهیم. این تفکر می‌گوید راه پیشرفت این است که آنهایی که منادیان دین و ائمه و حامی منافع مردم و زیربار زور نرفتن هستند باید کنار بگذاریم.
 
سئوال این است که مگر شاه اینها را نداشت؟ ایران قبل از انقلاب یک کشور پیشرفته بود؟ آن زمان ما از نظر پزشکی و علم و فناوری چه داشتیم؟ سی‌و‌هفت سال است جلوی آمریکا ایستاده‌ایم و پیشرفت کردیم. عربستان و مصر و کشورهای منطقه که دست‌شان در دست آمریکاست پیشرفت کرده‌اند؟ الان این کشورها از خودشان چه چیزی دارند؟ بنابراین این مبناست که الان دارد سیاست ما را تنظیم می‌کند.
 
اما این نگاه به اینجا هم بسنده نمی‌کند و می‌گوید: «هرچند آورده‌ایم که جهانی شدن عمدتاً یک بحث اقتصادی است، ولی پیوستن به این جریان، خود آمادگی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی لازم دارد.»
 
باز هم تأکید می‌کند که «رشد و توسعه و رقابت اقتصادی، بدون همکاری با قدرت‌های بزرگ اقتصادی امکان‌پذیر نیست.» هراندازه با قدرت‌های بزرگ مشکل سیاسی و امنیتی وجود داشته باشد، روابط اقتصادی نیز تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و بهره‌برداری محدود خواهد بود.»
 
الان ما با آمریکا مشکل سیاسی و امنیتی داریم، او می‌خواهد به لحاظ امنیتی و نظامی بر منطقه مسلط باشد. شما چرا می‌روید مزاحم کارش می‌شوید؟ می‌خواهد سوریه را بگیرد، بگذار بگیرد، بگذار در سوریه داعش ایجاد شود، اما به این نکته توجه نمی‌شود که اگر شما در سوریه با داعش مبارزه نکنید، باید در کرمانشاه و همدان مبارزه کنید. حالا منظورتان از این قدرت‌های بزرگ کیست؟ آقای سریع‌القلم می‌گوید: «مسلم است منظور از خارجی‌ها بنگلادش، کنیا و یونان و روسیه سفید نیست، بلکه ژاپن، انگلستان، آلمان، فرانسه و در مقطعی آمریکا است.» یعنی دقیقاً سیاست‌خارجی‌‌ای که الان دولت آقای روحانی جلو می‌برد.
 
اسرائیل را هم احتمالاً رویش نشده است!
 
نخیر، اسرائیل را هم نام می‌برد. چرا الان آقای روحانی رابطه با روسیه را قبول ندارد و می‌گوید فقط رابطه با غرب؟ الان روسیه آمده و متقاضی است که با ایران روابط سیاسی و اقتصادی‌اش را گسترش دهد، ولی دولت با او قرارداد نمی‌بندد. این نگاه می‌گوید شما هرچه زودتر می‌آمدید با آمریکا هماهنگ می‌شدید، زودتر پیشرفت می‌کردید. ژاپن زودتر هماهنگ شد و پیشرفت کرد.
 
آقای سریع‌القلم در صفحه 71 این کتاب می‌نویسد: «اگر قاجارها مانند میجی‌ها در ژاپن، درک صحیحی از تحولات جهانی داشتند و توان انطباق روندهای جدید با واقعیت‌های جامعه را در خود پدید می‌آوردند و سامان سیاسی و اصل کارآمدی را از نظم‌دهندگان نوین جهان با آگاهی و اعتماد به نفس می‌آموختند و به کار می‌گرفتند، به طور طبیعی ایران هم اکنون یک کشور تمام عیار پیشرفته و صنعتی می‌بود.»
 
در حالی که یک پایه مهم پیشرفت ژاپن این بود که چشم به بیرون ندوختند و به متخصصان و جوانان خودشان اعتماد کردند. یعنی همین اقتصاد مقاومتی که الان رهبری مطرح می‌کنند و شما هم قبول ندارید.
حالا نسخه‌ای که می‌پیچند چیست؟ می‌گویند اگر می‌خواهید اقتصادتان پیشرفت کند، خارجی‌ها باید بیایند در اقتصاد داخلیتان وارد شوند. لذا الان که می‌بینید سیاست دولت ورود شرکت‌های خارجی به داخل است ریشه در این تفکر دارد.
 
«اگر اقتصاد ایران خصوصیات رقابتی پیدا کند، خارجی‌ها نیز در صحنه این رقابت‌ها می‌توانند نقش ایفا کنند و به درجه‌ای که سطح این رقابت‌ها افزایش یابد، سطح دادوستد سیاسی میان بازیگران داخلی اقتصاد و خارجی ارتقا پیدا می‌کند.»
 
پس راه پیشرفت این است که باید خارجی‌ها را بیاوری -حالا جالب است خارجی‌ها را بیاوریم، چه به نفع ماست و چه به ضرر ما- تا مشکلمان را حل کنند. حالا اینها بیایند فقط سرمایه‌گذاری اقتصادی بکنند؟ می‌گوید نه، اگر می‌خواهید پیشرفت بکنید، اینها باید در مجلستان هم دخالت بکنند، توی قانون‌گذاری هم دخالت کنند. این تئوریزه کردن سلطه انگلستان و آمریکا توی کشور واقعاً وقاحت می‌خواهد!
 
الان آدم می‌فهمد بی‌بی‌سی چرا می‌گوید توی انتخابات مجلس خبرگان به فلانی رأی بدهید، به فلانی رأی ندهید. این جمله برای آقای سریع‌القلم است که مشاور آقای روحانی بوده، آقای روحانی بر این کتاب مقدمه زده و چقدر به‌به و چه‌چه بر کتاب نوشته است. حالا من مقدمه را می‌خوانم که می‌گوید اینها باید در قانون‌گذاری شما هم دخالت کنند:
 
«اگر اقتصاد ایران به روی سرمایه گذاری خارجی باز شود و مشروط بر اینکه فضای عمرانی و ساختاری و اداری و تأسیساتی برای این سرمایه‌گذاری فراهم باشد طبیعی است که با گذشت زمان، حجیم شدن و موثر بودن این حضور خارجی ممکن است تقاضاها و شرایط خود را برای نظام سیاسی و به‌ویژه مقننه کشور مطرح کند... مسلم است که منظور از خارجی‌ها نیز بنگلادش، کنیا، یونان، سنگاپور و روسیه سفید نیست، بلکه ژاپن، انگلستان، آلمان، فرانسه و در مقطعی آمریکاست.»
 
صریحاً می‌گویند انگلستان و فرانسه و آمریکا باید بیایند در قوه مقننه ما هم دخالت کنند. همین کافی است؟ می‌گوید نه، باید جلوتر بیایید. علاوه بر این که اقتصاد شما باید دست اینها باشد و مجلس شما باید دست اینها باشد، باید اولویت‌گذاری سیاسی کشور هم دست اینها باشد؛ یعنی الان کشور در اولویت‌گذاری سیاسی باید دنبال چی باشد، انتخابات کی برگزار شود، کدام حزب و فلان و نفع امنیت ملی و... باید در اینها دخالت کند. ببینید:
 
 
«اگر اقتصاد ایران به روی سرمایه گذاری خارجی باز شود و مشروط بر اینکه فضای عمرانی و ساختاری و اداری و تاسیساتی برای این سرمایه گذاری فراهم باشد... [اینها یعنی این که نظام اداری و ساختاری‌ات را هم با اینها هماهنگ کن.] طبیعی است که با گذشت زمان، حجیم شدن و موثر بودن این حضور خارجی ممکن است تقاضاها و شرایط خود را برای نظام سیاسی و به ویژه مقننه کشور مطرح کند. حداقل اثرگذاری چنین فرآیندی این است که جمهوری اسلامی باید با شرکای اقتصادی خارجی خود در تنظیم اولویت‌های سیاسی کشور مشورت کرده و با نظر آنها امور مختلف را نظارت و مدیریت کند. [سفارت انگلستان باید مشورت دهد، یعنی کار درست را شاه انجام می‌داد] هر اندازه که فضای اقتصادی باز شود و یا دامنه آن با هماهنگی شرکت‌ها و دولت‌های خارجی باشد، حوزه سیاست و سیاست گذاری کشور نیز باید در معرض تبادل نظر، مشارکت و چانه‌زنی با خارجی‌ها قرار گیرد.»
 
یعنی الان می‌خواهی کشور را درست کنی باید بروید آمریکا و فرانسه و... ببینید چه می‌گویند. جلوتر که می‌آید می‌گوید «کشور به ذهن‌های انعطاف‌پذیر، پدیده‌شناس، دقیق، غیراحساسی، واقع‌بین و تدریجی نیازمند است.» اینها با اصول مختلف قانون اساسی ما در تعارض است. درصفحه 128 کتاب می‌نویسد:
 
«قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران با نظم موجود جهانی و ماتریس قدرت و ثروت آن، نه آن که اختلافاتی دارد، بلکه در تضاد اصولی است.»
 
حالا این فقط با قانون اساسی در تعارض است؟ صفحه 127 کتاب را می‌خوانیم: «چنین روندی با اصول انقلابی از یک طرف و حتی اصول قانون اساسی در تضاد است.»
 
حالا چه کار کنیم که پیشرفت کنیم؟ می‌گوید این تضادها و پارادوکس‌ها را حل کنی پیشرفت می‌کنی: «مبانی قانون اساسی، هویت نظام سیاسی و تجربیات منفی تاریخی ایران با غرب محدودیت‌های بسیاری در پذیرش وجوه فرهنگی و سیاسی جهانی شدن پیش روی جمهوری اسلامی ایران می گذارد. بهره‌برداری ایران از وجوه اقتصادی جهانی شدن بدون حل و فصل پارادوکس‌های سیاسی و فرهنگی ایران و جهان امکان‌پذیر نخواهد بود.» 
 
پارادوکس یعنی تناقض؛ تناقضی که فرهنگ ایران با فرهنگ غرب دارد، می‌گوید این را حل کن! می‌گویی آقا اینها با اصول اسلام نمی‌سازد، می‌گوید: «سرمایه‌داری به عنوان یک مکتب اقتصادی و با توجه به انگیزه‌ها، اهداف و افق‌های نامحدود آن کاملاً با تفکر اسلامی منطبق نیست.»برای منطبق شدن باید این پارادوکس را حل کنیم. کجاها اسلام با غرب در تعارض است؟ باید آن جاها را حل کنیم. پس اگر تا حالا جمهوری اسلامی پیشرفت نکرده، عواملش عمل به اصول انقلابی، عمل به قانون اساسی، عمل به اسلام است. اگر اینها را درست کنی پیشرفت می‌کنی. می‌گوید:
 
«مفروض دوم تحقیق این است که تا زمانی که خواسته‌های اسلامی جمهوری اسلامی ایران [تأکیدش روی اسلامی است، نمی‌گوید خواسته‌های جمهوری اسلامی، می‌گوید خواسته‌های اسلامی جمهوری اسلامی] از محیط بین‌المللی خود جنبه حداکثرگرایی داشته باشد، تعارض موجود همچنان ادامه پیدا خواهد کرد.»
 
فقط همین است؟ نه، می‌گوید بالاتر از این، تفکر شیعی دارد ضربه می‌زند: «واقعیت این است که اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد اسلامی رفتار کند و اسلام را راهنمای تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات خود قرار دهد، مسلم است که نمی‌تواند با جهانی که بر مبنای سرمایه‌داری، قدرت نظامی صرف و ائتلاف‌های صرفاً مبتنی بر قدرت است، همکاری و مناسبات راهبردی برقرار کند. جهان براساس عدالت مدیریت نمی‌شود؛ چه عدالت از نوع سوسیالیستی آن و چه از نوع اخلاقی و دینی آن. میزان و شاقول ارزیابی‌ها و قضاوت‌ها و ارتباطات، قدرت و پول است. بنابراین اگر فرد و نهادی در اتخاذ تفکر و راهنمای «اسلامی» بخواهد حداکثرگرا باشد، به طور مسلم با این جهان مشکل پیدا خواهد کرد و به خصوص در تفکر شیعی که عدالتخواهی ملاک اصلی آن است، مشکلات به مراتب بیشتر خواهد بود.» یعنی این فکر عداتخواهی امام زمانی(عج) بیشتر عامل عقب‌افتادگی کشور خواهد شد.
 
حالا همین مقدار کافی است؟ جای دیگری تناقض ندارد که کنار بگذاریم؟ می‌نویسد: «حکومت جمهوری اسلامی ایران با محیط بین‌المللی خود در صلح نیست که بتواند فضای داخلی اقتصادی خود را آزاد بگذارد... فرآیندهای جهانی شدن با ماهیت نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران نیز در تناقض است.»
 
خب تا حالا مشکلات کشور را فهمیدیم. مشکلات کشور این است که شما جهانی نشدید، در فرایند جهانی شدن هضم نشدید. جهانی شدن هم یعنی آمریکایی شدن، گفته مرادم کدام کشورهاست. علت این که میل آقای روحانی به سمت غرب است معلوم می‌شود از کجاست. حالا باید همه ابعاد غرب را بپذیریم؟ اگر اقتصاد و تکنولوژی را بپذیریم، دیگر پذیرفتن فرهنگ غرب معنا ندارد. می‌گوید نه، نباید تفکیک کنید. جمله ایشان در صفحه 129 این است: «ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهانی شدن از یکدیگر قابل تفکیک نیستند.»
 
می‌گوید هر زمانی که ایران زرنگی کرده و تکنولوژی را از غرب آورده، اما نخواسته است فرهنگ آن را قبول بکند، باعث ناکارآمدی کشور شده است. ما باید به صورت پکیج بپذیریم؟ فرهنگی مانند همجنس‌بازی را بپذیریم تا کشور رشد بکند؟ فرهنگ ضددینی را قبول کنیم تا رشد کنیم؟
 
ببینید جمله ایشان چیست: «در تاریخ مبارزات سیاسی و در تعاریف فلسفی پس از انقلاب اسلامی در ایران، نگاه بسیاری از سیاست‌مداران و دولتمردان به غرب به واسطه عملکرد منفی غربی ها در ایران، مبتنی به اصل تفکیک پذیری بوده است. به عبارتی دیگر برای تضمین مصونیت و دوری جستن از آسیب های سیاسی، سیاست‌مداران ایرانی سعی داشتند مثلث جهانی شدن فوق را تجزیه و با هر زاویه آن مستقل برخورد کنند و روابط اقتصادی آن را از روابط فرهنگی و سیاسی آن جدا سازند. این در حالی است که تفکیک سازی اصول جهانی شدن از یکدیگر از یک‌طرف منجر به ناکارآمدی میشود و از طرفی دیگر در ایجاد ارتباط و گسترش روابط با کانون‌های اصلی جهانی شدن اصطکاک به وجود می‌آورد و در نهایت بهره‌برداری از فرآیندهای جهانی شدن را محدود می کند.»
 
از همه اینها جالب‌تر آنکه ایشان می‌گوید جمهوری اسلامی نیز دچار چنین مشکلی هست و یکی از این مشکلات مدیران جمهوری اسلامی هستند. مدیران ما باید افرادی بین‌المللی، خارج‌رفته، صاحب سرمایه و اشرافی باشند.
 
ایشان می‌گوید رجال جمهوری اسلامی از بومی‌ترین و محلی‌ترین اقشار اجتماعی ایران بودند، اشراف، سرمایه‌داران، صاحبان صنایع، بانک‌داران، مالکین بزرگ و زمین‌داران جزو رجال سیاسی اوایل انقلاب نبودند، اما  الحمدلله این دولت این مشکل را حل کرده است! اگر نگاه کنید شش وزیر آقای روحانی بیش از 1000 میلیارد تومان سرمایه دارند. معاون اول آقای روحانی، برادر معاون اول، برادر آقای روحانی،  خود آقای روحانی و آقای نوبخت بیایند بگویند چقدر سرمایه است؟
 
این دولت براساس این نوع اندیشه و دقیقاً برخلاف فرهنگ سازی وجود مقدس نبی اکرم(ص) و جامعه‌سازی ایشان شکل گرفته است. پیامبر(ص) از قشر سرمایه‌دار بودند؟
 
یکی از آقایان نماینده به من گفتند شما می‌دانید درآمد ماهانه یکی از وزرا چقدر است؟ ایشان گفت 16 میلیارد تومان! گفتم مگر می‌شود؟ گفت وقتی سرمایه‌ای 1000 میلیارد تومانی دارد اگر هیچ فعالیت اقتصادی‌ای هم نداشته باشد و صرفاً این پول را در بانک‌ها سپرده‌گذاری کند و سود سالانه 20 درصد بگیرد، ماهانه همین مبلغ درآمد دارد. دیدم راست می‌گوید؛ این وزیر می‌خواهد بفهمد مردم چه می‌کشند؟ این وزیر درد مردم را درک می‌کند؟ آقای روحانی واقعا می‌خواهد متوجه شود؟
 
اینها می‌گویند امام(ره) و رهبر معظم انقلاب «مشکل» هستند! این آقا می‌گوید: «به تعبیر متخصصین اقتصاد سیاسی، رجال ایران، بین‌الملل‌گرا نبودند و به جز آیت‌الله بهشتی و تا اندازه‌ای آیت‌الله رفسنجانی و حجت‌الاسلام و المسلمین خاتمی، عموم رجال سیاسی پس از انقلاب ایران، اطلاعات و بینش گسترده‌ای از جهان و مسائل آن نداشتند.»(!)
 
وزیرخارجه را ببینید، از 16 سالگی آمریکا رفته است! اینها معتقدند وزیر باید این‌طور باشد. می‌گویند اگر مالزی پیشرفت کرده به خاطر آن است که «ماهاتیر محمد» در خارج زندگی کرده است! اینها عامل پیشرفت است!
 
اعتقادشان آن است که ایران رشد نمی‌کند چون امام(ره) در خارج زندگی نکرده است! امام مدتی در ترکیه و فرانسه بوده است!(می‌خندد) اما اینها مدنظرشان آمریکاست؛ آمریکا!
 
ببینید این آقا در ادامه چه می‌نویسد: «به جز مرحوم دکتر بهشتی که هفت سال در آلمان زندگی کرده و به اروپا و آمریکا سفر کرده بود، هیچ یک از رجال اصلی انقلاب تجربه و مشاهدات جهانی نداشتند. بنابراین، نمی‌توان انتظار داشت که در اوج وقایع انقلابی و تفکرات انقلابی، رجال ایران می‌توانستند بین‌الملل‌گرا باشند.» به نظر اینها، «اصل انقلاب» ریشه همه مشکلات ما است! باید ریشه این مشکلات زده شود! زیرا ماهیت آن ضد غرب، و ضد استعمار و حضور استعماری خارجی بوده است.
 
راهکار این آقایان چیست؟ ایشان می‌گوید: «ورود به جهانی شدن به نخبگان سیاسی بین‌الملل‌گرا نیازمند است... اهمیت طرح این موضوع از این زاویه است که ورود در فرآیند جهانی شدن، نیازمند نخبگان سیاسی بین الملل گراست.» یعنی آقا! ما برای رشد نیازمند امثال امام(ره) و رهبر معظم انقلاب نیستیم! مثلاً نیازمند رئیس‌جمهوری هستیم که پایان‌نامه‌ دکترایش را نمی‌دانم کی بنویسد، ننویسد، اما در انگلستان ارائه کرده باشد! سفر خارجی تفریحی را هرسال داشته باشد و برود خارج را ببیند!
 
 
خب آقا! به زعم شما، امام(ره) به درد نمی‌خورد، رهبر معظم انقلاب نمی‌تواند کشور را پیشرفت دهد، آیا مشکل فقط همین است؟ ایشان می‌گوید نه! بدنه مدیران هم مشکل دارند. می‌گوید: «ماهیت طبقاتی رجال پس از انقلاب که توان و قدرت و اقتدار و ماهیت خود را به شدت بومی تعریف می‌کنند در تضاد با جهانی‌شدن است. گروه‌هایی که مدیران کشور را در دو دهه انقلاب تشکیل دادند نیز عموماً از افراد بومی جامعه بودند که تجربه و مشاهده جهانی نداشته و نمی‌توانستند مسائل داخلی را با تحولات جهانی مقایسه کنند.»
 
خب در ادامه دادن راهکار چه می‌گویند؟ اینکه طبیعتاً ایجاد ثبات سیاسی از طریق شایسته‌سالاری ممکن است. شایسته‌ها چه کسانی هستند؟! جواب آنها این است: «ایجاد ثبات سیاسی از طریق شایسته‌سالاری و اتکاء حاکمیت و قدرت ملی به طبقات تحصیل کرده، حرفه‌ای و صاحب‌سرمایه در کل جامعه و تقلیل پوپولیسم.» یعنی شایسته‌ها حتماً باید صاحب سرمایه باشند، هرچند تحصیل کرده و حرفه‌ای هم باشند، اگر مردمی باشند و سرمایه‌دار نباشند، با اینها نمی‌شود ثبات سیاسی ایجاد کرد. اینها ابداً با منش و ایدئولوژی انقلاب سازگار نیست. امام(ره) همواره از مستضعفینی سخن می‌گوید که توانایی و شایستگی دارند، اما سرمایه ندارند و مظلوم واقع شدند. 
 
این آقا یک جمله دیگری هم دارد. می‌گوید با همه سر جنگ دارد! با آمریکا جنگید، با عراق جنگید و الان هم دارد با اسرائیل می‌جنگد؛ ول کنید آقا! با اسرائیل چه کار دارید؟ ببینید این آقا چه نوشته است:
 
«افکار و اهداف جمهوری اسلامی بدین صورت نیروی تهاجمی قابل توجهی را در مقابل خود ایجاد کرد. تداوم این وضعیت پس از دو دهه باعث شده است که جمهوری اسلامی ایران همچنان یک پدیده امنیتی باقی بماند، تا این حد که تقابل جمهوری اسلامی با محیط بین‌المللی و اطراف خود در حالت نظامی امنیتی حفظ شده و به اختلافات سیاسی تقلیل نیابد. هر چند با گذشت زمان، روابط ایران با بسیاری از همسایگان تعدیل شد، ولی مرکز ثقل تقابل فکری، ایدئولوژیک و سیاسی-امنیتی آن یعنی اسرائیل و موجودیت و سیاست‌های آن همچنان باقی مانده است. نگرانی، تهدیدها و تقابل با مخالفان، وقت، انرژی و منابع قابل توجهی از جمهوری اسلامی را به خود اختصاص داده است.» 
 
این آقا صریحاً مطلب را به این نتیجه می‌رساند که ضدیت ما با اسرائیل و عدم پذیرش موجودیت اسرائیل، مانع اصلی پیشرفت است. یعنی می‌خواهم ببینم اگر یک اسرائیلی می‌خواست بیاید و این حرف‌ها را بزند و دفاع کند، غیر از این چطور می‌توانست دفاع بکند؟ ایشان می‌گوید فضای سیاسی-امنیتی ذکر شده فرصت پیشرفت را از ایران گرفته است. می‌گوید باید کنار بیایید! نظمی که آمریکا تعریف کرده است و اسرائیل اصلی‌ترین جزو آن است را باید بپذیرید.
 
می‌گوید: «بدین صورت که جمهوری اسلامی ایران باید با نظم موجود جهانی به صلح رسیده و به صورتی پایدار، روش هم زیستی مسالمت‌آمیز با آن را اتخاذ کند. به عبارت دیگر، اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد ماهیت خود را در حد حداکثرگرا حفظ کند، طبیعی است که نمی تواند در فرآیندهای جهانی وارد شود.» خب استقلال ما چه می‌شود؟! این‌طور که شما می‌گویید ما باید نظارت آنها را بپذیریم، فرهنگ و اقتصاد و سیاست های آنها را بپذیریم پس شعار انقلاب یعنی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی چه می‌شود؟ ایشان می‌گوید که استقلال اقتصادی خودتان را از بین ببرید:
 
ایران نباید اولا: به دنبال استقلال باشد، چون استقلال‌خواهی با پیشرفت و رشد کشور در تعارض است. در فرآیندهای جهانی شدن، اصل بر اقتصاد است و بسیاری از تصمیم گیریها در مسائل اقتصادی متمرکز است و نکته مهم تر دوم اینکه اگر کشور میان پایه و در حال توسعه ای تصمیم گرفت در این فرآیند وارد شود باید به دنبال استقلال اقتصادی نباشد، بلکه اقتصاد خود را در معرض تار و پود اقتصاد جهانی به خصوص غرب قرار دهد.» فقط همین؟! استقلال اقتصادی نداشته باشیم تنها درست میشود؟! ایشان در ادامه می‌نویسد:
 
«جمهوری اسلامی با یک پارادوکس مهم روبه‌روست، از یک طرف می‌خواهد رشد و پیشرفت کند و از طرف دیگر در پی حفظ استقلال سیاسی و همین‌طور عدالت در بیرون از مرزهای کشور است. ریشه پارادوکس در نوع نگاه به خود و نظام بین‌المللی است. جمهوری اسلامی ایران برای پیشرفت باید پارادوکس خود را با غرب حل کند.» یعنی استقلال‌طلبی و عدالت‌طلبی با رشد کشور پارادوکس و تضاد دارد. خیلی جالب‌تر این است که می‌گوید شما می‌خواهید پیشرفت کنید و از طرف دیگر مبانی فلسفی غرب را نقد می‌کنید. می‌گوید چرا این را رد می‌کنید؟ می‌گوید راه پیشرفت این است که ما به فلسفه ماتریالیستی غرب حتی نقد هم نکنیم.
 
وی ادامه می‌دهد: «هر اندازه که با قدرت‌های بزرگ مشکل سیاسی و امنیتی وجود داشته باشد روابط اقتصادی تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد.»
 
راه را دارد می‌گوید. الان برای شما چه چیزی اولویت دارد؟ به رئیس‌جمهور گفته است که اولویت‌ها را با آمریکا ببند. قرآن می‌گوید دفاع از مستضعفین اولویت است. پیامبر و ائمه و روایات فرموده‌اند مَن اَصبَحَ وَ لَم یَهتَمَّ بِاُمورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم. این همه روایات داریم و شهید مطهری در کتاب جهاد خود آورده است. اگر مسلمانان در کشور دیگری تحت جنگ قرار بگیرند، کمک به آنها واجب است. این وجوب را از ائمه سلام‌الله‌علیهم گرفته‌ایم. می‌گوید دفاع از مستضعفین و شیعیان و مسلمانان را کنار بگذار. اولویت داشتن مبارزه با قدرت‌های بزرگ براندازی حکومت‌های وابسته در خاورمیانه، آزادی فلسطین، گویا مشخص شد درد کجاست. باید اسرائیل را بپذیرید. باید اسرائیل بیاید و اشغال بکند. این هیچ مشکلی نیست! حمایت از شیعیان، مبارزه با مخالفین داخلی، این مسائل در رشد و توسعه اقتصادی مشکل ایجاد می‌کند. اینها را به حد رفع نیازها از طریق فروش نفت تقلیل می‌دهد.
 
آیا این حرف‌ها فقط به سیاست محدود می‌شود؟ قبول! در سیاست هر چه آمریکا گفته است را می‌پذیریم. می‌خواهیم پیشرفت کنیم دیگر! در فرهنگ، ارزش‌های اسلامی را نیز کنار می‌گذاریم. در اقتصاد هم همین کار را می‌کنیم. تمام است؟ می‌گوید نه! بیشتر هم هست.
 
«بحرانی بودن حوزه سیاست در ایران که ناشی از آشتی‌ناپذیری امواج فکری و واکنش‌های فلسفی به تسلط غرب...» می‌گوید حتی شما بحث‌های فلسفی غرب را هم نقد نکنید. شهید مطهری یکی از کارهای اشتباهش همین بود. مبانی فلسفی غرب را رد کرده است. علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم چرا این کارها را انجام می‌دهد؟
 
«بحرانی بودن حوزه سیاست در ایران که ناشی از آشتی‌ناپذیری امواج فکری و واکنش‌های فلسفی به تسلط غرب در جهان بوده، حوزه‌های اقتصاد، هنر، مدیریت، علم، فرهنگ و رشد عمومی را مختل کرده است.»
 
راه این است! من این جمله را که دیدم یاد یک خاطره افتادم. آقای عراقچی در کمیسیون آمده بود. گفت دو نوع سیاست در مقابل غرب داریم. یکی این که مقاومت کنیم و بایستیم و دیگری هم این که تعامل کنیم. نظام به روش دوم یعنی تعامل رسیده است. می‌گفت دست از این حرف‌ها بردارید. دقیقاً جمله‌ای که ایشان گفت، دوگانه تقابل و تعامل بود. پارادوکس تقابل-تعامل با محیط بین‌المللی، سیاست خارجی آقای روحانی بر اساس همین‌ها نوشته شده است. سیاست‌گذاری‌های مختلفی را در پی خواهد داشت و بر مسائل اجتماعی، فرهنگی، هنری، آموزشی، اقتصادی اثرات مستقیمی خواهد داشت.
 
سطح بالاتر آن را هم می‌گوید شما حق ندارید مبانی فلسفی غرب و ایدئولوژی آن را زیر سئوال ببرید. یک جمله جالب‌تر دارد. می‌گوید معلوم نیست جمهوری اسلامی دارد چه کار می‌کند؟ هم می‌خواهد رشد بکند و هم مبانی فکری آن را زیر ستوال می‌برد. اسلام را کنار بگذارید. همان مبانی فکری را بپذیرید.
 
«به عبارت دیگر هم می‌خواهد از امکانات موجود جهانی بهره‌برداری کند و هم سیاست خارجی ایدئولوژیک داشته باشد و نظم موجود جهان و ساختار غربی و استکباری آن را زیر ستوال ببرد». خودش می‌گوید ساختارش استکباری است، اما می‌گوید اگر می‌خواهی پیشرفت کنی این ساختار استکباری را باید بپذیری. راه پیشرفت «برده شدن» است. تا شما برده نشوید نمی‌توانید پیشرفت کنید!
 
«مشکل از آنجا آغاز می‌شود که تحقق قدرت و توسعه‌یافتگی محتاج ابزاری است که نزد ایران نیست». چرا؟ چون طرز تفکر رایج جمهوری اسلامی کار را خراب کرده است: «طرز تفکر رایج در جمهوری اسلامی از ابتدا انقلاب قدرت اقتصادی و فناورانه غرب را نفی نکرده است». می‌گوید جمهوری اسلامی برای پیشرفت مشکل ایجاد کرده است. پس ما اگر بخواهیم توسعه پیدا کنیم ابزاری می‌خواهد که جمهوری اسلامی ندارد.
 
جمهوری اسلامی چرا ابزار ندارد؟ می‌گوید نفی کرده است. مگر چه چیزی را نفی کرده است؟ اقتصاد قوی غرب را نفی نکرده است. تکنولوژی غرب را قبول دارد. مبانی فلسفی آن را نفی می‌کند. می‌گوید چون مبانی فلسفی آن را نفی می‌کند، عقب افتاده‌اید! این ابزار، دست شما نیست تا توسعه پیدا کنید. پس اگر کشور بخواهد توسعه پیدا کند راه آن پذیرفتن سیاست غرب، فرهنگ غرب، اقتصاد غرب، هنر، مدیریت غرب است، یعنی باید حتی مدیر از غرب وارد کنیم و هم بالاتر از این‌ها، مبانی فلسفی ماتریالیستی که می‌گوید خدا نیست را هم باید بپذیرید.
 
این جملات خیلی مهم است. یعنی واقعاً به جنگ اساس اسلام آمده است. اصلاً بحث قدرت نیست. این جمله را می‌خوانم برای این که خوانندگان دقت کنند.
 
«مشکل از آنجا آغاز می‌شود که تحقق قدرت و توسعه‌یافتگی محتاج ابزاری است که نزد ایران نیست. طرز تفکر رایج در جمهوری اسلامی از ابتدا انقلاب قدرت اقتصادی و فناورانه غرب را نفی نکرده است. بلکه مقاصد سیاسی و مبانی فلسفی و فزون‌خواهی آن را نفی می‌کند»، یعنی قبول دارد که غرب مستکبر است، قبول دارد که غرب فزون‌خواه است، اما می‌گوید اگر می‌خواهی پیشرفت کنی، برده باش و فزون‌خواهی‌اش را بپذیر! مبانی فلسفی باز مهم‌تر است. اگر او می‌گوید خدا نیست تو هم بگو خدا نیست تا بتوانی پیشرفت کنی. می‌گوید اینها را نمی‌توان جدا کرد.
 
«و پاسخ غرب در مقابل جمهوری اسلامی این است که غرب یک سیستم یک پارچه است. و ایران نمی تواند با بخشی از آن ارتباط برقرار کند و با بخش دیگر مبارزه سیاسی و اعتقادی داشته باشد.»
نتیجه چه می‌شود؟ الگو و راه‌های پیشرفت چیست؟ راه پیشرفت از منظر این آقا را من دسته‌بندی کرده‌ام: 
1. ملحق شدن در فرایند جهانی شدن و نظم نوین جهانی که از سوی آمریکا و آلمان و فرانسه طراحی شده است، 
2. خصوصی سازی و رقابتی شدن اقتصاد،
3. وارد کردن و دخالت دادن شرکت های خارجی و غربی در ایران،
4. همکاری با قدرت ها به ویژه امریکا،
5. دخالت کردن غربی ها در سیاست گذاری کشور ایران در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و نیز دخالت دادن امریکا در قوه مقننه، تعین اولویت های سیاسی، 
6. کار کردن در درون شبکه غرب و پذیرش فرهنگ، سیاست و اقتصاد امریکا و فرانسه، 
7. مدیریت کشور باید در دست افرادی باشد که از طبقه اشراف و صاحبان کارخانه و صاحبان سرمایه و دارای سابقه زندگی در غرب بوده و واجد اطلاعات وسیع جهانی باشند،
8. تفکر اسلامی و شیعه‌گری را کنار بگذارید و مبانی ماتریالیستی را بپذیرید.
 
اینها راه پیشرفت است. مبانی پیشرفت جمهوری اسلامی چیست؟ 
 
1. مکتب اسلام به ویژه اندیشه های شیعی،
2. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران،
3. اصول انقلاب اسلامی،
4. ماهیت، اهداف و آرمان‌های جمهوری اسلامی،
5. عدالت‌طلبی جمهوری اسلامی ایران در بیرون مرزها،
6. استقلال‌طلبی اقتصادی و سیاسی،
7. مقابله با سیاست‌های کشورهای استکباری و فزون‌خواه به ویژه آمریکا،
8. انتقاد و مورد سئوال قراردادن مبانی فلسفی غرب، 
9. تفکیک میان اقتصاد غرب با فرهنگ و سیاست غرب به ویژه آمریکا،
10. مدیریت افرادی از اقشار پائین جامعه مانند امام خمینی و رهبر معظم انقلاب.
این کتابی است که اساس اسلام و ریشه اسلام را می‌زند، اما آقای روحانی بر این کتاب مقدمه‌ای می‌نویسد که من بخشی از این را می‌خوانم. 
 
آقای روحانی در بخشی از تعریف خود از نویسنده این کتاب می‌گوید:
 
«تحقیق حاضر که توسط دانشمند گران‌مایه دکتر محمود سریع‌القلم استاد دانشگاه و محقق توان‌مند همکار در مرکز تحقیقات به انجام رسیده است، سعی کرده است که... حسن روحانی/ قائم‌مقام مرکز تحقیقات استراتژیک تیر ماه 84.»
 
ما سئوال جدی داریم که آقای روحانی نسبت شما با این اندیشه‌ها چیست؟ این اندیشه‌ها را قبول دارید یا خیر؟ 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد