عکسهای ایرانی و خارجی و مطالب جالب

**اگر آمریکا و طرف‌های غربی بفهمند ایران کشور قوی‌ای است، دست از لجبازی برخواهند داشت**

عکسهای ایرانی و خارجی و مطالب جالب

**اگر آمریکا و طرف‌های غربی بفهمند ایران کشور قوی‌ای است، دست از لجبازی برخواهند داشت**

«حُر» فرزندش را نیز در رکاب حسین (ع) قربانی کرد

«حُر» فرزندش را نیز در رکاب حسین (ع) قربانی کرد

خبرگزاری فارس: «حرّ بن یزید ریاحى» که در دوران جاهلیت و اسلام، در میان قوم خویش از جایگاه و احترام خاصی برخودار بود، فرزندش را نیز در رکاب سیدالشهدا (ع) قربانی کرد.

به گزارش خبرنگار آئین و اندیشه فارس، «حرّ بن یزید ریاحى» در دوران جاهلیت و اسلام، در میان قوم خویش از جایگاه و احترام خاصی برخودار بود.
وی پس از آن که با یک‌هزار در منطقه «ذو حُسُم» به دستور «عبیداللَّه بن زیاد» مانع از ادامه سفر امام به کوفه شد، حرکت کاروان امام حسین (ع) به سوی «کربلا» آغاز شد.
پس از اقامت کاروان حسینی در کربلا، حُر که از تصمیم «عمر بن سعد» مبنی بر جنگ با امام حسین (ع) آگاه شده بود، با شنیدن صیحه امام حسین (ع) که می‌فرمود «اَما مِنْ مُغیثٍ لِوَجْهِ اللهِ، اَما مِنْ ذابّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ صَلّی الله عَلَیْهِ وَ الِهِ» در حالى که سپر خود را به نشانه امان‌گرفتن، وارونه در دست داشت، خود را به سپاه امام حسین (ع) رسانید و امام نیز توبه وی را پذیرفت.
در «منتهی الآمال» آمده است که وی لشکر کفر را از جنگ با امام بر حذر داشت، اما در پاسخ به سوی او تیر پرتاب شد. «حر» انسانی آزاده بود و در روز عاشورا با دلاوری جنگید و به شهادت رسید.

اینک شرح ماجرا را از زبان حجت‌الاسلام شیخ حسین انصاریان که در کتاب «با کاروان نور» به چاپ رسیده است، مرور می‌کنیم:

حرّ توبه کرد، یعنى به رهبرى یزید و یزیدیان پشت‌پا زد و امامت حضرت حسین، پدر و جدّش را پذیرفت، با این که یقین داشت دست برداشتن از یزید و روى آوردن به حضرت حسین (ع) که انقلابى کامل و جامع در حیات او بود، به قیمت کشته شدنش تمام مى‌شود.
او توبه کرد و در کاروان نور قرار گرفت و مدال اولیاء‌اللهى و اصفیاء‌اللهى و احباء‌اللهى را به سینه جان گرفت و جزء انصار دین و انصار رسول‌اللّه و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و امام مجتبى و حضرت سید الشهداء شد.
بر ما واجب است اگر در گذشته عمر، آلوده بودیم، همانند حرّ از رهبرى هوا و هوس و شهوات و امیال و بت بى‌جان و جان‌د‌‌ار دست برداریم، و به رهبرى امام معصوم گردن نهیم تا به سعادت دنیا و آخرت و آزادى از خزى دنیا و عذاب آخرت برسیم.
حرّ با این که از فرماندهان لشگر یزید بود و اجیر بنى‌امیه، ولى در برخورد با حضرت حسین (ع) در دو مرحله ادب نشان داد، و همین ادب که بارقه الهى است، براى او زمینه‌ساز توبه و انابه و جبران گذشته و روشنى آینده تا ابد شد.
اوّل، امام به وقت ظهر به مؤذّن خود «حجّاج بن مسروق» فرمود: اذان بگو. امام به حرّ فرمود: آیا نمازت را به همراه یاران خود خواهى خواند؟ حرّ گفت: نه، بلکه نماز را با تو مى‌خوانم.
به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیّات مبارزه، باید خود و هزار نفر را به این‌گونه تواضع رهبرى کند.
این ادب، بارقه‌اى است از توفیق و منشأ توفیق نیز خواهد شد. چیرگى بر نفس، توانایى‌هاى تازه‌به‌تازه به او خواهد داد و به اندازه‌اى او را نیرومند مى‌دارد که هنگامى که در بحران انقلاب است و 30 هزار برابر قوّه خود را بر ما فوق خود مى‌بیند، توانا باشد حیثیّت خود را نبازد، و به توانایى اراده، پیروز و چیره بر قواى خارج و ثقل و فشار آن‌ها شود.
گویى در وجود حرّ دو حوزه قوه ـ یکى از قدرت ادب و دیگر از توانایى ـ فراهم است که هر یک جامع جهان خود، و هر یک به تنهایى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مى‌کند، و از اجتماع مجموع، محیطى قهّار و زورمند به نظر مى‌آید.
دوّم، امام (ع)، پس از نماز عصر رو به جانب مردم کرد و فرمود: «اى مردم! شما اگر خدا ترس باشید و حقّ را براى خداوند حقّ بشناسید، خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود. ما که اهل‌بیت محمد (ص) هستیم، به ولایت این امر اولى هستیم تا مردم دیگر، که ادّعا مى‌کنند آنچه را حق ندارند، و در میان شما به گناه و به ظلم و تعدّى رفتار مى‌کنند، اما اگر حاضر نیستید جز به کراهت و بى‌میلى از ما و به جهالت حقّ ما و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه‌ها و مراسلات شما براى من آمد، اینک منصرف مى‌شوم و از پیش شما بر مى‌گردم».
حرّ مسئله مراسلات و نامه ها را منکر شد و گفت: «به خدا قسم ما نمى‌دانیم این مراسلات که ذکر مى‌کنى، چیست؟». حسین (ع) فرمود: «اى عقبة بن سمعان! آن خورجین را که نامه‌ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر». او رفت و خورجین را بیرون آورد، مملوّ از نامه‌ها بود، همه را در مقابلشان ریخت. حرّ عرض کرد: «ما از آن‌ها نیستیم که مراسله به تو نوشته‌اند، ما امر داریم که همین که تو را ملاقات کردیم، از تو مفارقت نکنیم تا تو را به کوفه برده بر عبیداللّه وارد کنیم». امام فرمود: «مرگ به تو از این آرزو نزدیک تر است» و بعد از آن رو به یارانش امر کرد: «سوار شوید». آن ها سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‌ها نیز سوار شوند. فرمود: «برگردانید». رفتند که برگردند. سپاه حرّ جلو آمد و مانع از بازگشتن آنان به سوى مکّه یا مدینه شد.
امام به حرّ فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند، چه مى خواهى؟»، حرّ گفت: هان، به خدا اگر شخص دیگرى از عرب این کلمه را به من مى‌گفت، من واگذار نمى‌کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگى نام مى‌بردم و حتماً پاسخ او را مى‌دادم، هرچه بادا باد و لکن به خدا من حقّ ندارم که مادر تو را ذکر کنم، مگر به نیکوترین وجه که مقدور باشد.
در هر صورت حرّ با مانع شدن از حرکت امام، آن حضرت را به محاصره ارتش بنى‌امیّه انداخت. او در روز عاشورا با اندکى تأمّل به خود آمد و بر زشتى کار واقف شد و عزم بر ترک فرماندهى و سرورى و مال و منال و حکومت و زن و بچه و همه هستى خود جزم کرد و به خود گفت: به خدا قسم چیزى را بر مینوى بهشت اختیار نمى‌کنم و برنمى‌گزینم اگرچه قطعه قطعه شوم، اگرچه سوخته شوم.
سیّد بن طاوس مى‌گوید: بسان آن کس که روى به وادى ایمن برود مى‌رفت و مى‌نالید و مى‌بالید.
در حالى که قصدش رسیدن به حسین(ع) بود دست بر سر گذاشت و به ناله گفت: بار خدایا! به سوى تو انابه دارم، دست توبه بر سرم گذار که من دل اولیاى تو و اولاد دختر پیامبرت را آزردم.
همینکه نزدیک شد بر حسین (ع) سلام کرد و گفت: خدا مرا فدایت کند، اى پسر رسول خدا! من آن همراهت هستم که تو را حبس کرده، از مراجعتت مانع شدم، در راه پا به پاى تو آمدم تا خود را به پناهگاهى نرسانى و بعد به تو سخت گرفتم تا پیاده‌ات کردم و در این مکان هم تو را دچار مضیقه کردم، اما به حقّ خدایى که جز او خدایى نیست گمان نمى‌کردم که این مردم سخن و پیشنهادهاى تو را قبول نکنند و کار را با مثل تویى به این پایه برسانند. اکنون براستى آمده‌ام، ولى توبه کار و فداکار، تا پیش رویت بمیرم، اکنون برنامه مرا توبه مى‌بینید؟ امام فرمود‌: «آرى، خداوند توبه‌پذیر است، توبه‌ات را قبول مى‌کند و تو را مورد عفو و آمرزش قرار مى‌دهد. تو همان حرّى، چنان که مادرت نامت نهاده تو حرّى در دنیا و آخرت».
امام صادق (ع) مى‌فرماید: «حرّ به فرزندش بُکیر اشاره کرد که در پى من باش. امام فرمود: کیست؟ عرض کرد: فرزندم. فرمود: خدا از من به شما جزاى خیر بدهد. آنگاه حرّ به فرزندش فرمان حمله داد و گفت: بر اینان که جرثومه نفاقند و قاتل ذریّه پیامبر، حمله کن! «بارک‌اللّه فیک» که من نیز در پى توام».
پسر رشیدش پس از آن که دست و پاى امام را بوسید، با امام و پدر وداع کرد و به دشمن حمله برد. پدر، خدا را شکر کرد و از پسر هم سپاسگزارى نمود، که خداوند توفیقشان داد از گروه ستمکاران جدا شدند.
پسر، حمله شدیدى کرد و تعدادى را به خاک انداخت، سپس به پدر مراجعه کرد و آب خواست. پدر گفت: «صبر و شکیبایى پیشه کن، برگرد به لشگرگاه». بازگشت تا به شرف شهادت رسید. حرّ به کشته او نظر انداخت و گفت: «خدا را حمد که بر تو منّت نهاد شهید پیش روى امام خود شدى و در کوى شهیدان آرمیدى».
این است آن درسى که تمام مردم باید از این پدر و پسر بگیرند. این است پند و موعظه‌اى که براى تمام جهانیان عملاً بیان شده است.
خود را با یاران حضرت حسین (ع) همراه و هم‌سو و هم‌راز کنیم، تا به خیر دنیا و آخرت برسیم، که جدا زیستن از این چهره‌هاى آسمانى، غیر خزى دنیا و عذاب آخرت براى انسان باقى نمى‌گذارد.