گروه معارف - رجانیوز : تاریخ اسلام ، به دلیل اینکه مولفه ی بسیار مهمی در کشف سیره ی معصومین (ع) و به تبع آن تفسیرصحیح اسلام به شمار می آید ؛ مطالعه و فهم دقیق و تحلیلی آن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است . اساسا یادگیری سیره ی معصومان (ع) برای پیروی صحیح از ایشان یکی از وظایف و تکالیف هر مکلف به شمار می رود؛ خصوصا ورود به عرصه ی تحلیل سیاسی مستلزم تسلط بر تاریخ اسلام و شناخت معارف و دستورات قرآن و اهل بیت (ع) است . لذا در همین جهت بنا داریم در طی سلسله جلساتی خلاصه ی کتاب انسان 250 ساله از رهبر معظم انقلاب را منتشر نماییم . کتاب انسان 250 ساله برگرفته از بیانات ارزشمند رهبر معظم انقلاب در باب زندگی سیاسی - مبارزاتی معصومین (ع) می باشد و مطالعه ی آن می تواند باب جدیدی بر افکار و اذهان مخاطبان محترم بگشاید .
غربت ائمه علیهم السلام به دوران زندگی این بزرگواران منتهی نشد، بلکه در طول قرنها، عدم توجه به ابعاد مهم و شاید اصلی از زندگی این بزرگواران، غربت تاریخی آنها را استمرار بخشید. لکن عنصر مبارزة سیاسی حاد که خط ممتد زندگی ائمة (ع) را در طول 250 سال تشکیل میدهد، در لا به لای روایات و احادیث و شرح حال های ناظر به جنبه های علمی و معنوی، گم شده است . زندگی این بزرگواران، علیرغم تفاوت ظاهری ـ که بعضی، حتی میان برخی از بخشهای این زندگی احساس تناقض کردند ـ در مجموع یک حرکت مستمر و طولانی است، که از سال دهم، یازدهم هجرت شروع میشود و 250 سال ادامه پیدا میکند و به سال دویست وشصت ـ که سال شروع غیبت صغری است ـ در زندگی ائمه خاتمه پیدا میکند.
این بزرگواران یک واحدند، یک شخصیتند. شک نمیشود کرد که هدف و جهت آنها یکی است. ائمه (ع) را پس ما به جای اینکه بیاییم زندگی امام حسن مجتبی (ع) را جدا و زندگی امام حسین جدا و زندگی امام سجاد(ع) را جدا تحلیل کنیم ـ تا احیانا در دام این اشتباه خطرناک بیفتیم که سیره ی این سه امام به خاطر اختالف ظاهری با هم متعارض و مخالفند ـ باید یک انسانی را فرض کنیم که 250 سال عمر کرده، و در سال یازدهم هجرت قدم در یک راهی گذاشته و تا سال دویست وشصت هجری این راه را طی کرده است .
هر انسانی که از عقل و حکمت برخوردار باشد ـ ولو نه از عصمت ـ در یک حرکت بلندمدت، تاکتیکها و اختیارهای موضعی خواهد داشت. گاهی ممکن است لازم بداند تند حرکت کند و گاهی کند، گاهی حتی ممکن است به عقبنشینی حکیمانه دست بزند، اما همان عقبنشینی هم از نظر کسانی که علم و حکمت و هدفداری او را میدانند، یک حرکت به جلو محسوب میشود. با این دید، زندگی امیرالمؤمنین با زندگی امام مجتبی با زندگی حضرت ابی عبدالله با زندگی هشت امام دیگر ـ تا سال دویست وشصت ـ یک حرکت مستمر است.
معنای مبارزه سیاسی
اولا مبارزه سیاسی یا مبارزة حاد سیاسی که ما به ائمه (ع) نسبت میدهیم یعنی چه؟ منظوراین است که فقط مبارزة علمی و اعتقادی و کلامی نبود؛ از این قبیل مبارزات کلامی که که در طول همین مدت شما در تاریخ اسلام مشاهده می کنید. مثل معتزله، مثل اشاعره و دیگران. مقصود ائمه از این نشستها و حلقات درس و بیان حدیث و نقل معارف و بیان احکام فقط این نبود که یک مکتب کلامی یا فقهی را که به آنها وابسته بود، را صد در صد ثابت کنند و خصوم خودشان را مفهم کنند، چیزی بیش از این بود.
همچنین یک مبارزة مسلحانه هم از قبیل آن چیزی که انسان در زندگی جناب زید و بازماندگانش، و همچنین بنی الحسن و بعضی از آل جعفر و دیگران، در تاریخ زندگی ائمه (ع) میبیند، نداشتند. البته آنها را به طور مطلق هم تخطئه نمیکردند، بعضی را تخطئه می ِ کردند به دلایلی غیر از نفس مبارزة مسلحانه، بعضی را هم تأیید کامل میکردند، در بعضی هم به نحو پشت جبهه شرکت می کردند .( لوددت ان الخارجی من آل محمد خرج و علی نفقة عیاله ) کمک مالی و آبرویی ، کمک به جادادن و مخفی کردن و از این قبیل. لیکن خودشان به عنوان ائمه (ع) آن سلسله ای که ما میشناسیم، وارد در مبارزه مسلحانه نبودند و نمیشدند. مبارزه سیاسی، نه ّ اولی است و نه این دومی، عبارت است از مبارزه ای با یک هدف سیاسی. آن هدف سیاسی چیست؟ عبارت است از تشکیل حکومت اسلامی و به تعبیر ما حکومت علوی .
ائمه از لحظه وفات رسول الله (ص) تا سال دویست وشصت، درصدد بودند که حکومت الهی را در جامعة اسالمی به وجود بیاورند، این، اصل ّ مدعا است. البته نمیتوانیم بگوییم که میخواستند حکومت اسلامی را در زمان خودشان ـ یعنی هر امامی در زمان خودش ـ به وجود بیاورند؛ آینده های میان مدت و بلندمدت و در مواردی هم نزدیک مدت وجود داشت. مثالا در زمان امام مجتبی (ع)، به نظر ما تلاش برای ایجاد حکومت اسلامی، در آینده کوتاه مدت بود. امام مجتبی در جواب به آن کسانی – مسیب بن نجبه و دیگران – می گفتند چرا شما سکوت کردید فرمودند :( و ان ادری لعله فتنة و متاع الی حین ) و در زمان امام سجاد (ع) به نظر بنده، برای آینده میانمدت بود، که حال در اینباره شواهد و مطالبی را که هست، عرض خواهم کرد . در زمان امام باقر(ع) احتمال زیاد این است که برای آینده کوتاه مدت بود. از بعد از شهادت امام هشتم(ع) ، به گمان زیاد، برای آیندة بلندمدت بود. برای چه موقع؟ مختلف بود، اما همیشه بود. این، معنای مبارزة سیاسی است. همة کارهای ائمه (ع)، غیر از آن کارهای معنوی و روحی که مربوط به اعلای نفس یک انسان و قرب ائ به خداست –- بینه و بین ربه - یعنی درس، حدیث، علم، کلام، محاجه با خصوم علمی، با خصوم سیاسی، تبعید، حمایت از یک گروه و رد یک گروه، در این خط است . برای این است که حکومت اسلامی را تشکیل بدهند. این، مدعا است.
زندگی سیاسی ائمه ؛ آری یا خیر ؟
اصلا ائمه (ع)آیا یک زندگى سیاسى داشتند یا نه؟ آیا زندگى ائمه (ع) فقط این بود که یک عده شاگرد، یک عده مرید، یک عده عالاقه مند را دور خودشان جمع کنند، احکام نماز و احکام زکات و احکام حج و اخالقیات اسالمى و معارف و اصول دین و عرفان و این چیزها را به آنها بیان کنند و همین و بس؟! یا نه، غیر از این چیزهایى که گفته شد و روح آنچه که گفته شد، یک چهارچوب دیگرى در زندگى ائمه است که آن، همان زندگى سیاسى ائمه (ع) است .
ائمه (ع) بعد از آنکه احساس کردند، در محیط امامت و محیط اهل بیت(ع) احساس شد، که هدف پیغمبر برآورده نشد یعنی یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة انجام نگرفت . بعد از آنیکه دیدند تشکیل یک نظام اسلامی، تشکیل یک دنیاى اسلامى آنطورى که پیغمبران خواسته بودند بعد از دوران صدر اول، بهکلى فراموش شد، جاى نبوت و امامت را سلطنت گرفت، کسری ها و قیصرها و قلدرها و اسکندرها و دیگر نامداران ظالم و طاغى تاریخ در لباس جانشینى و خلافت با نام سلسلة بنىامیه و بنىعباس روى کار آمدند و قرآن به آن شکلى که ارباب ملک و قدرت می خواستند تفسیر شد و ذهنهاى مردم تحت تأثیر عملکرد خائنانة آن عالمانى که سر در آخور مطامع و محبتهاى مادى ارباب حکومت و ملک داشتند، قرار گرفت، بعد که اینها را دیدند یک نقشة کلى در زندگى ائمه به وجود آمد.
انسان 250 ساله
اینىکه مىگویم ائمه، یعنى همه ائمه، از امیرالمؤمنین تا امام عسکرى (ع) . زندگى ائمه (ع) را که 250 سال طول کشیده، زندگى یک انسان به حساب بیاوریم، یک انسان 250 ساله . از هم جدا نیستند کلهم نور واحد .
هر کدام از اینها که یک حرفی زدند این حرف در حقیقت از زبان آن دیگران هم هست. هر کدام از اینها که یک کارى انجام داده اند، این در حقیقت کار آن دیگران هم هست. یک انسانى که 250 سال گویى عمر کرده است. تمام کارهاى ائمه در طول این 250 سال کار یک انسان با یک هدف، با یک نیت، و با تاکتیکهاى مختلف است.
اقدامات ائمه (ع) در نبود حکومت اسلامی
1- تبیین صحیح اسلام
ائمه (ع) وقتى که احساس کردند که اسلام رو به غربت افتاد و جامعة اسالمى تشکیل نشد، چند هدف را اهداف اصولى خود قرار دادند.یکى تبیین اسلام به شکل درست. اسلام از نظر آن کسانى که در رأس قدرت در طول این سالیان طولانی درازمدت قرار داشتند، یک چیز مزاحم بود. اسلام پیغمبر، اسلام قرآن، اسلام جنگ بدر و حنین، اسلام ضدتجمل پرستى، اسلام ضد تبعیض، اسلام طرفدار مستضعفان، اسلام کوبنده مستکبران به درد آن کسانى نمی خورد که مىخواستند با ماهیت فرعونى، لباس موسوى بپوشند، با ماهیت نمرودى، لباس ابراهیمى بپوشند؛ امکان نداشت. مجبور بودند اسلام را تحریف کنند، امکان نداشت که اسلام را از دل مردم، از ذهن مردم یکباره دور کنند، چون مردم مؤمن بودند، مجبور بودند اسلام را از روح و محتوا و ماهیت خودش عوض کنند و خالى کنند.
عین همان کارى که شما یادتان هست و شاهد بودید در دوران رژیم گذشته نسبت به مظاهر اسلاى انجام مىگرفت. در رژیم گذشته با تظاهرات اسالمى مخالفت نمىشد، اما با معناى اسالم و با روح اسلام ، چرا، با جهاد اسلام ، چرا. با امر به معروف و نهى از منکر اسلام چرا، با بیان حقایق اسلامى چرا، اما با ظواهر اسلامى که به گاو و گوسفند آنها صدمهاى نزند مخالفت نمی شد .
این حالت در دوران خالفتهاى اموى و عباسى هم وجود داشت، لذا براى اینکه اسلام را از روح و حقیقت خود خالى کنند، عده اى مزدور قلم به مزد و زبان به مزد داشتند . پول مىدادند حدیث درست مىکردند، پول مىدادند منقبت برای آن ها درست می کردند، کتاب براى آنها مىنوشتند. مىگوید وقتى سلیمان بن عبدالملک از دنیا رفت، ما دیدیم کتابهاى فلان عالم بزرگ ـ که اسمش را نمىآورم ـ بر حیوانات بار شد، بر استرها بار شد و از خزانة سلیمان بن عبدالملک بیرون آمد. یعنى این کتاب نویس، این محدث بزرگ، این عالم معروفى که اینهمه نام او در کتابهاى اسلامى وجود دارد، این براى سلیمان بن عبدالملک کتاب می نوشت. خب، کتابى که براى سلیمان بن عبدالملک نوشته بشود شما توقع دارید در این کتاب چیزى باشد که سلیمان بن عبدالملک را ناخوش بیاید ؟
خب سلیمان بن عبدالملکى که ظلم مىکند، شراب مىخورد، با کفار مىسازد، مسلمین را زیر فشار قرار مىدهد، بین مردم تبعیض قائل مىشود، فقرا را رویشان فشار مىآورد، اموال مردم را مىگیرد، این چه جور اسلامى را مىپسندد؟ این درد بزرگ جامعه اسلامی در طول قرنهاى اول بود، ائمه (ع) این را مىدیدند، احساس مىکردند که میراث ارزشمند پیغمبر(ص) ، یعنى احکام اسلامى که باید براى طول تاریخ بماند و انسانها را در تمام ادوار تاریخ هدایت بکند، دستخوش تحریف شده . یکى از هدفهاى ائمه که خیلى هم مهم بود، تبیین درست اسلام و تفسیر حقیقى قرآن و افشاگرى تحریف ها و تحریفکننده ها بود.
نگاه کنید در کلمات ائمه (ع) مىبینید آنچه که گفته شده، در موارد بسیارى ناظر به آن چیزهایى است که به نام اسلام، علما و فقها و محدثین وابستة به دستگاههاى حکومت و دربارهاى سلطنتى گفته بودند، آنها را رد مىکردند و حقایق را بیان مىکردند؛ این یک هدف اصلى و بزرگ براى ائمه که تبیین احکام اسالمى بود، این یک.
خب، خود همین کار، یک ماهیت سیاسى دارد. یعنى وقتى که ما مىدانیم که تحریف، با تحریک دستگاه سلطنت و خالفت انجام مىگیرد و قلم به مزدها و مزدورهاى علىالظاهر عالِم، براى خاطر سالطین و حکمرانان تحریف مىکنند، طبیعى است که اگر کسى علیه آن تحریفها اقدام بکند یقینا کاری برخلاف سیاست آن حکام و سلاطین انجام داده است . یقینا کارى برخالف سیاست آن حکام و سلاطین انجام داده. امروز که در بعضى از کشورهاى اسلامى، بعضى از قلم به مزدها و نویسندگان مزدور و عالمان مأجور از طرف دستگاهها، کتاب مىنویسند تا ایجاد تفرقة بین مسلمانها بکنند، یا چهرة برادران مسلمان خودشان را زشت نشان بدهند، اگر در این کشورها یک نویسندة آزاد منش پیدا بشود که کتابى بنویسد و دربارة وحدت اسلامى و دربارة برادرى بین جماعات اسلامى در آن قلم فرسایى کند، این کار، یک کار سیاسى است در حقیقت؛ ضد دستگاههاى حاکم است.
ائمه یکى از قلم هاى درشت فعالیتشان این بود، احکام اسالمى را که بیان مىکردند معنایش این نبود که احکام اسالمى در آنروز، در جامعة اسالمى گفته نمىشد. چرا، در هر گوشه و کنارى از دنیاى اسالم کسانى بودند که قرآن مىگفتند، حدیث مىگفتند، از پیغمبر نقل مىکردند، هزاران حدیث را بعضى از محدثین بلد بودند، مخصوص مکه و مدینه و کوفه و بغداد و اینها هم نبود، در تمام اقطار عالم اسالمى ـ شما نگاه کنید به تاریخ ـ در خراسان، فلان جوان دانشمند چندین هزار حدیث مثلا تدوین مىکند. در طبرستان، فلان عالم بزرگ چندین هزار حدیث از پیغمبر و از صحابه نقل مىکند. حدیث وجود داشت، حکم اسلامی بیان مىشد، آنچه بیان نمىشد تفسیر و تبیین درست اسلام در همة شؤون و امور جامعة اسلامى بود که ائمه (ع) مىخواستند جلو این را بگیرند؛ این یک کار، که از کارهاى مهم ائمه (ع) بود .
2- تبیین مسئله امامت
کار مهم دیگر تبیین مسئلة امامت بود. امامت یعنى زمامدارى جامعه اسلامی . مسئلة عمده اى که براى مسلمان ها آن روز روشن نبود و عملا و از لحاظ تئورى دچار تحریف شده بود، مسئلة امامت بود. امامت جامعة اسلامی با کیست؟ کار به جایى رسیده بود که کسانى که به اغلب احکام اسلامی عمل نمىکردند و بیشتر محرمات را علنا انجام مىدادند، ادعا مىکردند جانشین پیغمبرند و مىنشستند در مسند پیغمبر و خجالت هم نمىکشیدند. یعنى اینجور هم نبود که مردم ندانند، مردم مىدیدند که یکى به نام خلیفه، مست و لا یعقل به محل نمازجمعه مىآید و پیشنماز مردم مىشود و به او هم اقتدا مىکردند. مردم مىدانستند که یزید بن معاویه دچار بیمارىهاى بزرگ اخلاقی و عامل به گناهان بزرگ است، درعین حال وقتى به ایشان گفته مىشد که علیه یزید قیام کنید، مىگفتند ما با یزید بیعت کردیم، نمىشود قیام کنیم. مسئه امامت براى مردم روشن نبود. مردم خیال مىکردند که امام مسلمین و حاکم جامعة اسلامی مىتواند با این گناهان، با این خلاف ها، با این ظلمها، با این اعمالى که برخالف صریح قرآن و اسلام هست آمیخته و آلوده باشد، براى مردم مسئلة مهمى نبود. این یک مشکل بزرگى بود که با توجه به اهمیت مسئلة حکومت در یک جامعه و تأثیر حاکم در جهتگیرى جامعه، بزرگترین خطر براى عالَم اسلام است. لذا ائمه (ع) لازم مىدانستند دو چیز را به مردم بگویند.
یکى اینکه بگویند، امام داراى این شرایط است، حاکم اسلامى داراى این خصوصیات است. این عصمت، این تقوا، این علم، این معنویت، این رفتار با مردم، این عمل در مقابل خدا، خصوصیات امام یعنى حاکم اسلامی را براى مردم بیان کند، این یک؛ و دوم مشخص کنند که آن کسى که داراى این خصوصیات هست امروز کیست؟ که معرفى مىکردند و خودشان را بیان مىکردند، این هم یک کار بزرگ ائمه (ع) بود و مىبینید که این یکى از مهمترین کارهاى سیاسى و تبلیغات و تعلیمات سیاسى است .
اگر ائمه (ع) غیر از این دو کارى که گفتم هیچ کار دیگری نداشتند، کافى بود که ما بگوییم زندگى ائمه از اول تا به آخر یک زندگى سیاسى است. آنجایى که تفسیر هم مىگویند، بیان معارف اسلامی را هم مىکنند در حقیقت یک عمل سیاسى انجام مىدادند. آنجایى هم که درباره خصوصیات امام حرف مىزنند باز یک عمل سیاسى دارند انجام مىدهند. یعنى ائمه، تعلیماتشان اگر در همین دو خصوصیت، دو عنوان و دو موضوعى که گفتم خلاصه هم مىشد، باز ائمه زندگىشان یک زندگى سیاسى بود، اما به این هم اکتفا نمىکردند. علاوه بر همه اینها، ائمه (ع) حداقل از دوران امام حسن مجتبى(ع) به بعد یک حرکت زیرزمینى همه جانبة سیاسى و انقلابى را به قصد قبضه کردن حکومت، شروع کرده بودند. هیچ شکى باقى نمىماند براى کاوشگر زندگى ائمه که این حرکت را داشتند. آنیکه من عرض مىکنم ناشناخته است، این نکتة قضیه ای است که متأسفانه در کتابهایى که در زندگى ائمه نوشته شده، دربارة زندگى امام صادق، در زندگى موسىبن جعفر (ع) ، در زندگى بسیاری از ائمة دیگر این نکته معرفى نشده است.
اینىکه ائمه (ع) یک حرکت سیاسى، تشکیلاتی وسیع و گسترده را انجام مىدادند با اینکه این همه شواهد وجود دارد، این ناگفته مانده و ذکر نشده و مشکل عمده فهم زندگى ائمه (ع) است. حقیقت این است که ائمه این کار را شروع کردند. البته شواهد خیلى زیادى هست . ائمه (ع) همه شان به مجرد اینکه بار امانت امامت را تحویل مىگرفتند، یکى از کارهایى که شروع مىکردند یک مبارزة سیاسى بود، یک تلاش سیاسى بود براى گرفتن حکومت. این تلاش سیاسى مثل همه تلاش هایی است که آن کسانى که مىخواهند یک نظامى را تشکیل بدهند، انجام مىدهند و این کار را ائمه (ع) هم مىکردند .
تمام این نزاعى که شما در طول دوران زندگى ائمه (ع) بین آنها و دستگاههاى ظلم و جور مشاهده مىکنید بر سر همین قضیه است. آنهایى که با ائمة ما مخالفت مىکردند، آنها را مسموم مىکردند، مقتول مىکردند، زندان مىانداختند، محاصره مىکردند، دعوایشان بر سر داعیة حکومت ائمه (ع) بود. اگر ائمه داعیه حکومت نداشتند ولو علوم اولین و آخرین را هم به خودشان نسبت مىدادند، اگر بحث قدرت سیاسى نبود، داعیه قدرت سیاسى نبود، هیچگونه تعرضى نسبت به آنها انجام نمىگرفت، لااقل به این شدت انجام نمىگرفت، اصلا مسئله این است.
لذا شما مىبینید در بین دعوت ها و تبلیغات ائمه (ع) روى کلمة امامت و مسئلة امامت حساسیت بسیار بالایی است، یعنى وقتى که امام صادق (ع) هم مىخواهد ادعای حاکمیت اسلامی و قدرت سیاسی بکند می گوید : ایها الناس ان رسول الله کان الامام . در صحرای عرفات و در اجتماع مردم می فرماید امام و پیشوا و رهبر و حاکم جامعه رسول خدا (ص) بود . ثم کان علی ابن ابی طالب ثم الحسن ثم الحسین ... تا می رسند به خودشان . یعنی تمام بحث ائمه با مخالفینشان و بحث اصحاب ائمه در مبارزاتشان همین مسئله حکومت و حاکمیت و ولایت مطلقه و عامه بر مسلمین و قدرت سیاسی بود . بر سر مقامات معنوی ، آن ها با ائمه (ع) دعوایی نداشتند .
خیلى از اوقات اتفاق مىافتاد که کسانى در جامعة زمان خلفا، اهل زهد بودند و اهل علم بودند و معروف به تفسیر و به علم و به این چیزها، خلفا هم با آنها نه فقط معارضه اى نمىکردند بلکه حتى مخلص آنها بودند، اظهار ارادت نسبت به آنها مىکردند، پیش آنها مىرفتند، از آنها نصیحت مىخواستند، چرا؟ چون آنها در مقابل خلفا داعیه سیاسى نداشتند واِلاّ امثال حسن بصری و ابن شبرمة و عمرو بن عبید ، این بزرگان از علمایى که مورد توجه و قبول خلفا بودند، اینها کسانى بودند که ادعاى علم و ادعاى زهد و ادعاى معنویت و ادعاى تفسیر و ادعاى علوم پیغمبر و همة این ادعاها را هم اینها داشتند، اما نسبت به آنها هیچگونه از طرف خلفا تعرضى نبود؛ چرا؟ چون داعیة قدرت سیاسى وجود نداشت. دعواى ائمه (ع) با خلفاى بنىامیه و بنىعباس بر سر همین مسئلة امامت و ولایت، یعنى همین معنایى از امامت که ما امروز آن را به کار می بریم بوده است .